رمان ازدواج اجباری پارت 4
ویو جونگ کوک
اعصابم ریخته بود یعنی باید با یک ازدواج کنم که اصلن اونا نمیشناسم اوفف
بعد اینکه پدرم رفت منم رفتم خونه
رفتم ای حمومی کردم بعد موهام خشک کردم لباسمو پوشیدم یکم عطر گذاشتم ساعت هم 9 چند دقیقی بود
رفتم پایین تو حال دیدیم مامان و بابام منتظر من بودن
پدر ک_ اماده شدی پسرم
جونگ کوک _بله پدر
مامان ک_وایی پسرم چقدر خوشتیپ شدی
جونگ کوک _با ای نیش. خنده گفت من همیشه خوشتیپم
مامان ک_معلومه که به من رفتی
پدر ک_بسه دیگ راه بیفتیم
جونگ کوک _باش
تو راه بودیم
بعد چند دقیقه رسیدم
همون از ماشین پیاد شدیم
پدرم رفت جلودر خونه رو زد
ویو ات
از صبح تا الان دنبال جیمین میگشتیم اصلن پیداش نمیشد مامان بابام نگران جیمین بودن منم همین طور
که یکی به پدرم زنگ زد
سوهو بادگار پدر ات
سوهو _قربان اقای جنون جیمین تو انبارشون گرفتن
پدر ا_یعنی چی بازم اونا باز پسر احمق رفت با این دخترشون اوففف خدا لعنتش کنه
سوهو_ قربان چیز دیگی هم هست که باید بدون
پدر ا_ بگوو بیینم بازم چی هست که سرم نمیموده
سوهو_ چیز قربان یونا حاملس اونم از جیمین
پدر ا_ تو شوک بودم یعنی پسر احمقم چکار کردهه خدا ازش نگذرهه
سوهو_قربان قربان قربان
پدر ا_ بلهههه
سوهو _میخاین الان چکار کنیم
پدر ا_ شماره جنون برام بیارین هرچی زود تر
سوهو_چشم قربان
ات_یعنی من قرار عمه شم واییی از اونجا خوشحال بودم که قرار عمه شم ولی وقتی به جیمین فکر کردم که اونا تو انبارشون گرفتن یکم ناراحت شدم اخ دادش عزیزم الان بهش چی داره میگذره واییی
اعصابم ریخته بود یعنی باید با یک ازدواج کنم که اصلن اونا نمیشناسم اوفف
بعد اینکه پدرم رفت منم رفتم خونه
رفتم ای حمومی کردم بعد موهام خشک کردم لباسمو پوشیدم یکم عطر گذاشتم ساعت هم 9 چند دقیقی بود
رفتم پایین تو حال دیدیم مامان و بابام منتظر من بودن
پدر ک_ اماده شدی پسرم
جونگ کوک _بله پدر
مامان ک_وایی پسرم چقدر خوشتیپ شدی
جونگ کوک _با ای نیش. خنده گفت من همیشه خوشتیپم
مامان ک_معلومه که به من رفتی
پدر ک_بسه دیگ راه بیفتیم
جونگ کوک _باش
تو راه بودیم
بعد چند دقیقه رسیدم
همون از ماشین پیاد شدیم
پدرم رفت جلودر خونه رو زد
ویو ات
از صبح تا الان دنبال جیمین میگشتیم اصلن پیداش نمیشد مامان بابام نگران جیمین بودن منم همین طور
که یکی به پدرم زنگ زد
سوهو بادگار پدر ات
سوهو _قربان اقای جنون جیمین تو انبارشون گرفتن
پدر ا_یعنی چی بازم اونا باز پسر احمق رفت با این دخترشون اوففف خدا لعنتش کنه
سوهو_ قربان چیز دیگی هم هست که باید بدون
پدر ا_ بگوو بیینم بازم چی هست که سرم نمیموده
سوهو_ چیز قربان یونا حاملس اونم از جیمین
پدر ا_ تو شوک بودم یعنی پسر احمقم چکار کردهه خدا ازش نگذرهه
سوهو_قربان قربان قربان
پدر ا_ بلهههه
سوهو _میخاین الان چکار کنیم
پدر ا_ شماره جنون برام بیارین هرچی زود تر
سوهو_چشم قربان
ات_یعنی من قرار عمه شم واییی از اونجا خوشحال بودم که قرار عمه شم ولی وقتی به جیمین فکر کردم که اونا تو انبارشون گرفتن یکم ناراحت شدم اخ دادش عزیزم الان بهش چی داره میگذره واییی
۴.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.