☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_³⁴ঔৣ͡ ͜
سوهو: آروم.... نتونست اطلاعاتی جمع کنه
ات: میرم سراغش توهم بفهم از کدوم باند اومد
سوهو: اوکی
رفتم سمت انبار و رفتم داخل
ات: خب خب ببین اینجا چی داریم
مرده: ببخشید خانم غلط کردم
ات: میدونی چه بلایی سر کسایی میاد که جاسوسی منو میکنن
مرده: ن.... نه(ترس)
ات: کشته میشن
مرده: خواهش میکنم خانم ات تروخدا
ات: چطوره با درد بمیری
مرده: لطفا
رفتم و میله د*ا*غ شده رو آوردن و گذاشتم رو دستش و دادش رفت هوا برش داشتم و رفتم یه چ*ا*ق*و آوردم و روی دستو و بازوش گذاشتم که ردش هم میمونه و ت*ف*ن*گ و برداشتم و زدم به پاشو دستش دیگه جون نداشت
مرده: لطفا تمومش کنید (بی حال)
ات: چشم
و یه تیر زدم وسط پیشونیش
ات: اینم عاقبت کسایی که برا من جاسوسی کن (نیشخند)
از انبار زدم بیرون
ات: هوی
بادیگارد: بله خانم
ات: برو تن لششو جمع کن
بادیگارد: چشم.... بریم
و رفتم پیش سوهو
ات: آخیششش راحت شدم
و رفتم نشستم پشت میزم
ات: سوهو
سوهو: بله
ات: امممم..... هیچی
سوهو:😐😐کرم داری
ات: نه حوصلم سر میره
سوهو: بشین پرونده مرتب کن
ات: مگه کلفتم ولش کن حوصله ندارم
رفتم تو گوشیم و رفتم فیلم ببینم
2ساعت بعد
ات:عرررررررر(داد)
سوهو: یا خدا
ات: همین الان جونگکوم بهم پیام داد
سوهو: 😑😑😑دیگه دارم شک میکنم تو اتی
پیاماشون
جونگکوک: های
ات: بله
جونگکوک: 😐خواستم بگم دارم میام خونه
ات: خب به من چه
جونگکوک:من شوهرتم
ات: عه... خب باشه منم الان میام... پاستیل. چیپس و نوتلا و بستنی یادت نره
جونگکوک: چشم چیز دیگه ای
ات: نه فقط بیا
جونگکوک:ایششس باشه
پایان
ات: خب من برم
سوهو: اوکی بای
ات: بای
جونگکوک ویو
بعد از قمار راه افتادم سمت خونه توی راه چیزهای ات رو هم گرفتم و بهش پیام دادم و رفتم خونه چیزهاشو گذاشتم رو میز و رفتم لباس عوض کردم و اومدم نشستم رو مبل و رفتم تو گوشیم
20مین بعد
ات: اوفففف
جونگکوک: عه اومدی
ات: آره
جونگکوک: شام چیه
ات: امممم باید سفارش بدیم
جونگکوک:.....
☆͜͡part_³⁴ঔৣ͡ ͜
سوهو: آروم.... نتونست اطلاعاتی جمع کنه
ات: میرم سراغش توهم بفهم از کدوم باند اومد
سوهو: اوکی
رفتم سمت انبار و رفتم داخل
ات: خب خب ببین اینجا چی داریم
مرده: ببخشید خانم غلط کردم
ات: میدونی چه بلایی سر کسایی میاد که جاسوسی منو میکنن
مرده: ن.... نه(ترس)
ات: کشته میشن
مرده: خواهش میکنم خانم ات تروخدا
ات: چطوره با درد بمیری
مرده: لطفا
رفتم و میله د*ا*غ شده رو آوردن و گذاشتم رو دستش و دادش رفت هوا برش داشتم و رفتم یه چ*ا*ق*و آوردم و روی دستو و بازوش گذاشتم که ردش هم میمونه و ت*ف*ن*گ و برداشتم و زدم به پاشو دستش دیگه جون نداشت
مرده: لطفا تمومش کنید (بی حال)
ات: چشم
و یه تیر زدم وسط پیشونیش
ات: اینم عاقبت کسایی که برا من جاسوسی کن (نیشخند)
از انبار زدم بیرون
ات: هوی
بادیگارد: بله خانم
ات: برو تن لششو جمع کن
بادیگارد: چشم.... بریم
و رفتم پیش سوهو
ات: آخیششش راحت شدم
و رفتم نشستم پشت میزم
ات: سوهو
سوهو: بله
ات: امممم..... هیچی
سوهو:😐😐کرم داری
ات: نه حوصلم سر میره
سوهو: بشین پرونده مرتب کن
ات: مگه کلفتم ولش کن حوصله ندارم
رفتم تو گوشیم و رفتم فیلم ببینم
2ساعت بعد
ات:عرررررررر(داد)
سوهو: یا خدا
ات: همین الان جونگکوم بهم پیام داد
سوهو: 😑😑😑دیگه دارم شک میکنم تو اتی
پیاماشون
جونگکوک: های
ات: بله
جونگکوک: 😐خواستم بگم دارم میام خونه
ات: خب به من چه
جونگکوک:من شوهرتم
ات: عه... خب باشه منم الان میام... پاستیل. چیپس و نوتلا و بستنی یادت نره
جونگکوک: چشم چیز دیگه ای
ات: نه فقط بیا
جونگکوک:ایششس باشه
پایان
ات: خب من برم
سوهو: اوکی بای
ات: بای
جونگکوک ویو
بعد از قمار راه افتادم سمت خونه توی راه چیزهای ات رو هم گرفتم و بهش پیام دادم و رفتم خونه چیزهاشو گذاشتم رو میز و رفتم لباس عوض کردم و اومدم نشستم رو مبل و رفتم تو گوشیم
20مین بعد
ات: اوفففف
جونگکوک: عه اومدی
ات: آره
جونگکوک: شام چیه
ات: امممم باید سفارش بدیم
جونگکوک:.....
۱۱.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.