فیک کوکی🦄
ادامه pt ۶
قرار بود عصر معامله اسلحه داشته باشیم حوصله رفتن نداشتم برای همینم یه زنگ به ته زدم
(مکالمشون)
*الو بله
کوک: ته خودت برو پای معامله پولم از تو پایگاه بردار من حالشو ندارم
*مطمئنی نمیای ؟
کوک: نه میخوام شب برم کلوب میخوای بیای پاشو بیا
*باشه پس من برم آماده بشم
(پایان مکالمه)
رفتم غذا خوردم و به آجوما گفتم برام شیرموز درست کنه شیرموز رو خوردم یکم توی گوشی چرخیدم...
ویو ?????
اینجوری نمیشه نقشه هام داره خراب میشه
پیام از طرف H: موضوع داره پیچیده میشه یعنی پرنس و پرنسس دانشگاه باهم قرار میزارن؟
پایان پارت ۶
شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم
شرط این پارت💝
7تا لایک🐨
7تا کامنت💫
قرار بود عصر معامله اسلحه داشته باشیم حوصله رفتن نداشتم برای همینم یه زنگ به ته زدم
(مکالمشون)
*الو بله
کوک: ته خودت برو پای معامله پولم از تو پایگاه بردار من حالشو ندارم
*مطمئنی نمیای ؟
کوک: نه میخوام شب برم کلوب میخوای بیای پاشو بیا
*باشه پس من برم آماده بشم
(پایان مکالمه)
رفتم غذا خوردم و به آجوما گفتم برام شیرموز درست کنه شیرموز رو خوردم یکم توی گوشی چرخیدم...
ویو ?????
اینجوری نمیشه نقشه هام داره خراب میشه
پیام از طرف H: موضوع داره پیچیده میشه یعنی پرنس و پرنسس دانشگاه باهم قرار میزارن؟
پایان پارت ۶
شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم
شرط این پارت💝
7تا لایک🐨
7تا کامنت💫
۳.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.