پار ت 7
پار ت 7
جیمین ویو
دیدم داشتن باهم حرف میزندن
و ات و یونا اومدن بشینن که یهو
اجوما:شام چی میخواین
جیمین مثلا غذا رو گفت
ات دست جیمین رو گرفت و برد بالا
جیمین:چیزی شده
ات:راستش
جیمین:خوب بگو دیگه داری نگرانم میکنی
ات:ببین خودت میدونی من خیلییی دشمن دارم
جیمین:خب
ات:ببین این حتا ممکنه لحظه خوابمونم حمله کننن یکی هست اسمش چاکسون هست اون خیلی خطرناکه درسته من میتونم ادما رو بزنم ولی اون از هر راهی میخواد منو نابود کنه.
جیمین:نتر
ات نزاشت ادامه بده
ات:چطوری نترسم میگه هرجوری میتونه مارو شکست بده
جیمین:خوب میگی چیکار کنک
ات:بزار اعضا ی بی تی اس و یونا خونه بمونن امن تره
جیمین:چیییب
ات:بزار دیگه
جیمین:خوب یونا برای چی
ات:یونا هم چندتا تکینیک بلده ممکنه بدردمون بخوره
جیمین:اوففف باشه
رفتن پایین و خبر رو گفتن
که جیمین رفت از یونناپرسید
جیمیمین:تولد ات کیه
یونا:دو روز دیگه
جیمین با بچه ها هماهنگ کرد سوپرایزش کنن
همه اعضا رفته بودن یک جایی برای تولدش حاضر بشن و ایما یونا هم همینطور رفت کمک بکن
ات و جیمین خوته بود که سوار ماشین شدند و دید که یک خونه بردتش جیمین چراغاش اول روشن بود ولی بعد خاموش شد دید جیمین هم کنارش نبود
بعد چراغ شمع روشن شد تولد تولد تولدت مبا مبارک مبارک تولدت مبارک و ارزو کرد و دوباره چراغ خونه خاموشش شد
ات:دوباره دارین کلک میزنیم
اعضا:به قران ما نبودیم
که یهو یکی درو شکست و اومد چاکسون بود
چاکسون:تو با من میجنگی اگه من برنده شدم با من میای و مال و اموالتو میدی ولی اگه تو برنده شدی هرچی گفتی رو گوش میدم
ات:باشه پس
رفتن بیرون حیاط
جیمین:عزیزم تو میتونی
ات 5 با ر افتاد زمین ولی سلیم نشکه ات ضربه محکمی زد و تسلیم شد
چاکسون:خوب چی میخوای
ات:اومم خوب دیگه دوربرم نیا از من بیخیال شو و خانواده و دوستا م و کسایی که دارم برو دنبال یکی دیگه بگرد
چاکسون:اگه زیر قولم بزنم چی
ات:اونوقت خودم میکشت
اعضا حالت تعجب رو داشتن
چاکسون:باشه بابا و رفت
جیهوپ:واووووو خیلی خوب رفتی
ات:مرسی
بقیه اعضا هم همینو گفتند
جیمین:افرین دیگه سمتمونم نمیاد
ات:ولی من دشمنای دیگه ام دارم
جیمین:اوفف
ات:تو باید بیشتر از من دشمن داشته باشیاا
جیمین:باشه حالا
جیمین:یک چیزی چرا با چاکسون دشمنی
ات:چونکه مادر و پدرم رو کشت و قبلا میخواستم انتقام بگیرم که بیخیال شدم ولی این بیخیال نشد
جیمین:آه(یکم با حالت ناراحت
جیمین::پس خودم میشکمش
ات:جیمینننننن تازه تموم کرذیممم
جیمین:باشه بابا خندید
ات خودشم خندید
که یونا
جیمین ویو
دیدم داشتن باهم حرف میزندن
و ات و یونا اومدن بشینن که یهو
اجوما:شام چی میخواین
جیمین مثلا غذا رو گفت
ات دست جیمین رو گرفت و برد بالا
جیمین:چیزی شده
ات:راستش
جیمین:خوب بگو دیگه داری نگرانم میکنی
ات:ببین خودت میدونی من خیلییی دشمن دارم
جیمین:خب
ات:ببین این حتا ممکنه لحظه خوابمونم حمله کننن یکی هست اسمش چاکسون هست اون خیلی خطرناکه درسته من میتونم ادما رو بزنم ولی اون از هر راهی میخواد منو نابود کنه.
جیمین:نتر
ات نزاشت ادامه بده
ات:چطوری نترسم میگه هرجوری میتونه مارو شکست بده
جیمین:خوب میگی چیکار کنک
ات:بزار اعضا ی بی تی اس و یونا خونه بمونن امن تره
جیمین:چیییب
ات:بزار دیگه
جیمین:خوب یونا برای چی
ات:یونا هم چندتا تکینیک بلده ممکنه بدردمون بخوره
جیمین:اوففف باشه
رفتن پایین و خبر رو گفتن
که جیمین رفت از یونناپرسید
جیمیمین:تولد ات کیه
یونا:دو روز دیگه
جیمین با بچه ها هماهنگ کرد سوپرایزش کنن
همه اعضا رفته بودن یک جایی برای تولدش حاضر بشن و ایما یونا هم همینطور رفت کمک بکن
ات و جیمین خوته بود که سوار ماشین شدند و دید که یک خونه بردتش جیمین چراغاش اول روشن بود ولی بعد خاموش شد دید جیمین هم کنارش نبود
بعد چراغ شمع روشن شد تولد تولد تولدت مبا مبارک مبارک تولدت مبارک و ارزو کرد و دوباره چراغ خونه خاموشش شد
ات:دوباره دارین کلک میزنیم
اعضا:به قران ما نبودیم
که یهو یکی درو شکست و اومد چاکسون بود
چاکسون:تو با من میجنگی اگه من برنده شدم با من میای و مال و اموالتو میدی ولی اگه تو برنده شدی هرچی گفتی رو گوش میدم
ات:باشه پس
رفتن بیرون حیاط
جیمین:عزیزم تو میتونی
ات 5 با ر افتاد زمین ولی سلیم نشکه ات ضربه محکمی زد و تسلیم شد
چاکسون:خوب چی میخوای
ات:اومم خوب دیگه دوربرم نیا از من بیخیال شو و خانواده و دوستا م و کسایی که دارم برو دنبال یکی دیگه بگرد
چاکسون:اگه زیر قولم بزنم چی
ات:اونوقت خودم میکشت
اعضا حالت تعجب رو داشتن
چاکسون:باشه بابا و رفت
جیهوپ:واووووو خیلی خوب رفتی
ات:مرسی
بقیه اعضا هم همینو گفتند
جیمین:افرین دیگه سمتمونم نمیاد
ات:ولی من دشمنای دیگه ام دارم
جیمین:اوفف
ات:تو باید بیشتر از من دشمن داشته باشیاا
جیمین:باشه حالا
جیمین:یک چیزی چرا با چاکسون دشمنی
ات:چونکه مادر و پدرم رو کشت و قبلا میخواستم انتقام بگیرم که بیخیال شدم ولی این بیخیال نشد
جیمین:آه(یکم با حالت ناراحت
جیمین::پس خودم میشکمش
ات:جیمینننننن تازه تموم کرذیممم
جیمین:باشه بابا خندید
ات خودشم خندید
که یونا
۳.۷k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.