فیک shadow of death 🐢🕸فصل دوم پارت ²²
جیهوپ « اما همین که در اتاق رو باز کردم دیدم مشغول یه بوسه عاشقانه هستن... شتتتتتتتتتتتت چه غلطی میکنین احمقا پاشین دیر شده
لونا « با اومدن جیهوپ از خجالت خزیدم زیر پتو اما صدای پوزخند جیمین به گوشم رسید...
جیمین « هوسوکا احیانا این اتاق در نداره؟
جیهوپ « ظاهر جوابی نکن بچه پاشو تا دوتاتون رو یکی نکردم
جیمین « اوکی ولی من هنوز رئی...
راوی « با پرتاب یه لنگه کفش از طرف هوسوک حرف جیمین ناقص موند و جا خالی داد پاشد و لباسش رو عوض کرد... جیمین یه بافتنی خاکستری با شلوار خاکستری پوشید و پلیور بلندش رو تنش کرد.. برگشت سمت تخت و پتو رو از روی سر لونا کشید...
جیمین « بیبی پاشو اماده شو تا جیهوپ نصفمون نکرده
لونا « چرا خودت فرماندهی رو به عهده نگرفتی الان جیهوپ هممون رو میخوره...
جیمین « ( خنده) نترس نمیخورت پاشو .. دستش رو گرفتم و بلندش کردم... دست و صورتش رو شست و لباسی که باید میپوشید رو بهش دادم و رفتم پایین... فکر کردم فقط ماییم که دیر کردیم اما جیهوپ همه رو از اتاقاشون به زور کتک تازه کشیده بود بیرون ....
میهی «( در حال خمیازه کشیدن ) خوابم میادددد
مونیکا « منمممم
جیهوپ « نگاه برزخی
میهی و مونیکا « نه حالا که فکر میکنیم خوابمون نمیاد
جیهوپ « جیمین یه مشت کوالا اوردی توی باند ؟ چطور اینا رو میبری عملیات اخه
جیمین « اینا روی سگشون توی موقعیت بالا میاد
جیهوپ « صحیح
لونا « نگاهی به لباس روی تخت انداختم حیف جیمین و جیهوپ دیشب اخطار دادن بلایی سر گلوریا نیارم واگرنه جرش میدادم آرایش ملایمی کردم ( وقتی حتی موقع عملیات هم بیخیال آرایش نمیشه //) و لباسم رو پوشیدم یه تیشرت سفید با حروف لاتین و دامن کرمی خوش رنگ...به عنوان پیک قرار بود بریم توی عمارت دموک کلاهه لبه دارم رو سرم کردم و رفتم پایین همه آماده بودن و طبق معمول پسرا حسابی خوشتیپ کرده بودن... لباس من و میهی شبیه هم بود و اما لباس آرورا و مونیکا فرق داشت .. آرورا یه پیرهن کوتاه مدال دار به رنگ کرمی روشن پوشیده بود و مونیکا یه دامن کوتاه مشکی با تیشرت صورتی خوش رنگ...
جیهوپ « خدایااا بالاخره اماده شدن ... لونا و میهی همراه من و تهیونگ بیاین
میهی « با پاکت های غذا و خوراکی نشستیم توی ماشین و توی راه جیهوپ همش نقشه رو مدام تکرار میکرد و گوشزد میکرد چیزی رو فراموش نکنیم... با رسیدن به عمارت دموک اسلحه هامون رو مسلح کردیم و پیاده شدیم به چهار تامون( دخترا ) شنود وصل کرده بودن و حواسشون بهمون بود.... خوشبختانه افراد دموک اونقدر تیز نبودن... وارد عمارت شدیم و بعد از گذاشتن خوراکی که حرومشون باشه مستقیم رفتیم سراغ گلوریا... از اون طرف آرورا و مونیکا دموک رو سرگرم کرده بودن...
گلوریا « پدرم قول داده بود رئیس پارک رو رامش کنه
لونا « با اومدن جیهوپ از خجالت خزیدم زیر پتو اما صدای پوزخند جیمین به گوشم رسید...
جیمین « هوسوکا احیانا این اتاق در نداره؟
جیهوپ « ظاهر جوابی نکن بچه پاشو تا دوتاتون رو یکی نکردم
جیمین « اوکی ولی من هنوز رئی...
راوی « با پرتاب یه لنگه کفش از طرف هوسوک حرف جیمین ناقص موند و جا خالی داد پاشد و لباسش رو عوض کرد... جیمین یه بافتنی خاکستری با شلوار خاکستری پوشید و پلیور بلندش رو تنش کرد.. برگشت سمت تخت و پتو رو از روی سر لونا کشید...
جیمین « بیبی پاشو اماده شو تا جیهوپ نصفمون نکرده
لونا « چرا خودت فرماندهی رو به عهده نگرفتی الان جیهوپ هممون رو میخوره...
جیمین « ( خنده) نترس نمیخورت پاشو .. دستش رو گرفتم و بلندش کردم... دست و صورتش رو شست و لباسی که باید میپوشید رو بهش دادم و رفتم پایین... فکر کردم فقط ماییم که دیر کردیم اما جیهوپ همه رو از اتاقاشون به زور کتک تازه کشیده بود بیرون ....
میهی «( در حال خمیازه کشیدن ) خوابم میادددد
مونیکا « منمممم
جیهوپ « نگاه برزخی
میهی و مونیکا « نه حالا که فکر میکنیم خوابمون نمیاد
جیهوپ « جیمین یه مشت کوالا اوردی توی باند ؟ چطور اینا رو میبری عملیات اخه
جیمین « اینا روی سگشون توی موقعیت بالا میاد
جیهوپ « صحیح
لونا « نگاهی به لباس روی تخت انداختم حیف جیمین و جیهوپ دیشب اخطار دادن بلایی سر گلوریا نیارم واگرنه جرش میدادم آرایش ملایمی کردم ( وقتی حتی موقع عملیات هم بیخیال آرایش نمیشه //) و لباسم رو پوشیدم یه تیشرت سفید با حروف لاتین و دامن کرمی خوش رنگ...به عنوان پیک قرار بود بریم توی عمارت دموک کلاهه لبه دارم رو سرم کردم و رفتم پایین همه آماده بودن و طبق معمول پسرا حسابی خوشتیپ کرده بودن... لباس من و میهی شبیه هم بود و اما لباس آرورا و مونیکا فرق داشت .. آرورا یه پیرهن کوتاه مدال دار به رنگ کرمی روشن پوشیده بود و مونیکا یه دامن کوتاه مشکی با تیشرت صورتی خوش رنگ...
جیهوپ « خدایااا بالاخره اماده شدن ... لونا و میهی همراه من و تهیونگ بیاین
میهی « با پاکت های غذا و خوراکی نشستیم توی ماشین و توی راه جیهوپ همش نقشه رو مدام تکرار میکرد و گوشزد میکرد چیزی رو فراموش نکنیم... با رسیدن به عمارت دموک اسلحه هامون رو مسلح کردیم و پیاده شدیم به چهار تامون( دخترا ) شنود وصل کرده بودن و حواسشون بهمون بود.... خوشبختانه افراد دموک اونقدر تیز نبودن... وارد عمارت شدیم و بعد از گذاشتن خوراکی که حرومشون باشه مستقیم رفتیم سراغ گلوریا... از اون طرف آرورا و مونیکا دموک رو سرگرم کرده بودن...
گلوریا « پدرم قول داده بود رئیس پارک رو رامش کنه
۶۹.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.