p3
ᎷᎽ ᏉᎨᏕᎨᎾᏁ🪐✨
Part3
یکدفعه لیا از پشت سر موهاشو کشید
°:«اییی دختره ی هرزه»
یکی اومد لیا رو از پشت گرفت دختره میخواست بزنه تو گوشم که یه دست مانعش شد
_:«داشتی چیکار میکردی هرزه»
°:«جی... جیم...ین»
+:«عوضیای هرزهههههههه اییی سرمممم»
دختره یه نگاه بدی بهم کرد
•:«اوپا بخدا فک کردیم مزاحمت شده»
_:«من اوپای تو نیستم»
دستمو گرفت و بردم یه پسره هم دنبالمون اومد
_:«بهت رحم کردم»
+:«نیازی نداشتمم»
_:«خب میدونی اگه بفهمن اذیتم کردی بد میشه »
+:«نه نمیدونم»
:«یااا فقط عذر خواهی کن »
+:«نمیخواستم نجاتم بدید»
از کنارشون رفتم
_:«دختره ی هرزه من نجاتتت دادم^»
جین :«جیمین خونسردیتو حفظ کن»
صداشون کم کم از بین رفت مدرسه تموم شد و پیاده به سمت خونه راه افتادم به سمت خونه لیا رو هم راضی کردم باهام بیاد خونمون
×:«ا.ت دوست جیمینو دیدی»
+:«عاره»
لونا:«خیلی هندسامه نه»
+:«عاره»
لونا:«اسمش سوکجینه کیم سوکجین ولی جین صداش میزنن»
+:«روش کراش داری؟ »
لونا:«خب اره»
تا خونه با لیا حرف زدم رسیدیم و من با کیلید در رو باز کردم
+:«بیا تو»
لونا:«باشه»
وارد خونه شدیم انگار کسی نبود چراغ رو روشن کردم و رفتیم طبقه ی بالا لباسمو عوض کردم و به مامان زنگ زدم
مکالمه:
°:«بله»
+:«مامان کجایی »
°:«خالت تصادف کرده و ما اومدیم پاریس تو توی خونه بمون شاید تا چند هفته نیومدیم برای اینکه تنها نمونی به دوست پسرت بگو بیاد پیشت »
+:«ماماننن من دوست پسر ندارمم»
°:«باشه به یکی از دوستات بگو بیاد»
+:«باشه خدافظ»
°:«خدافظ»
گوشیو قطع کردم
×:«چی شده»
+:«مامانم رفته پاریسو گفت شاید تا چند هفته نیومدیم»
لونا:«خب بیا خونه ی ما»
+:«نه تو نمیتونی بمونی»
لونا:«فک نکنم ولی شاید بتونم چند شب بمونم»
+:«هعی
لونا زنگ زد به مامانش و مامانش اجازه داد امشب بمونه با لونا کلی خوش گذروندیم ساعت 6 بود که گوشی لونا زنگ خورد شماره ناشناس بود پس گذاشت رو بلندگو
لونا:«الو»
_:«لی لونا؟ »
لونا:«بله»
_:«شماره ی ا. ت رو داری»
+:«تو کی هسی که شماره ی منو میخوای»
_:«پارک جیمین»
+:«شتتت تو ولم نمیکنی»
_:«نه»
+:«هعی»
_:«میتونی یلحظه بیای پشت در »
رفتم در خونه رو باز کردم که...
Part3
یکدفعه لیا از پشت سر موهاشو کشید
°:«اییی دختره ی هرزه»
یکی اومد لیا رو از پشت گرفت دختره میخواست بزنه تو گوشم که یه دست مانعش شد
_:«داشتی چیکار میکردی هرزه»
°:«جی... جیم...ین»
+:«عوضیای هرزهههههههه اییی سرمممم»
دختره یه نگاه بدی بهم کرد
•:«اوپا بخدا فک کردیم مزاحمت شده»
_:«من اوپای تو نیستم»
دستمو گرفت و بردم یه پسره هم دنبالمون اومد
_:«بهت رحم کردم»
+:«نیازی نداشتمم»
_:«خب میدونی اگه بفهمن اذیتم کردی بد میشه »
+:«نه نمیدونم»
:«یااا فقط عذر خواهی کن »
+:«نمیخواستم نجاتم بدید»
از کنارشون رفتم
_:«دختره ی هرزه من نجاتتت دادم^»
جین :«جیمین خونسردیتو حفظ کن»
صداشون کم کم از بین رفت مدرسه تموم شد و پیاده به سمت خونه راه افتادم به سمت خونه لیا رو هم راضی کردم باهام بیاد خونمون
×:«ا.ت دوست جیمینو دیدی»
+:«عاره»
لونا:«خیلی هندسامه نه»
+:«عاره»
لونا:«اسمش سوکجینه کیم سوکجین ولی جین صداش میزنن»
+:«روش کراش داری؟ »
لونا:«خب اره»
تا خونه با لیا حرف زدم رسیدیم و من با کیلید در رو باز کردم
+:«بیا تو»
لونا:«باشه»
وارد خونه شدیم انگار کسی نبود چراغ رو روشن کردم و رفتیم طبقه ی بالا لباسمو عوض کردم و به مامان زنگ زدم
مکالمه:
°:«بله»
+:«مامان کجایی »
°:«خالت تصادف کرده و ما اومدیم پاریس تو توی خونه بمون شاید تا چند هفته نیومدیم برای اینکه تنها نمونی به دوست پسرت بگو بیاد پیشت »
+:«ماماننن من دوست پسر ندارمم»
°:«باشه به یکی از دوستات بگو بیاد»
+:«باشه خدافظ»
°:«خدافظ»
گوشیو قطع کردم
×:«چی شده»
+:«مامانم رفته پاریسو گفت شاید تا چند هفته نیومدیم»
لونا:«خب بیا خونه ی ما»
+:«نه تو نمیتونی بمونی»
لونا:«فک نکنم ولی شاید بتونم چند شب بمونم»
+:«هعی
لونا زنگ زد به مامانش و مامانش اجازه داد امشب بمونه با لونا کلی خوش گذروندیم ساعت 6 بود که گوشی لونا زنگ خورد شماره ناشناس بود پس گذاشت رو بلندگو
لونا:«الو»
_:«لی لونا؟ »
لونا:«بله»
_:«شماره ی ا. ت رو داری»
+:«تو کی هسی که شماره ی منو میخوای»
_:«پارک جیمین»
+:«شتتت تو ولم نمیکنی»
_:«نه»
+:«هعی»
_:«میتونی یلحظه بیای پشت در »
رفتم در خونه رو باز کردم که...
۲۰.۲k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.