🔰B̷a̷n̷g̷ T̷e̷n̷ b̷o̷y̷s̷🔰..🖤⛓️M̷A̷F̷I̷A̷⛓️🖤.."پارت"1̷4̷
سلام کیوتااااا🥺💜💜💜
نمیدونم گفتم پارت بعدو بزارم براتون😂🤟..
دیگه از خماری چند ساعته در بیاین...😐🔪..
خب بریم ادامه فیک🤟🖤
🖤⛓️🖤⛓️🖤⛓️🖤⛓️🖤
از زبان ا/ت : که یک دفعه دیدم صدای یک نفر اومد که میگفت : نگران نباش!! الان چراغا روشن میشن..
ا/ت : خیلی ترسیده بودم که موقعی که اینو گفت یکم اروم تر شد..و دیدم یک دفعه چراغا دوباره روشن شد😟...
یکم دور برم نکاه کردم که خانم تقریبا سن بالایی جلوم بود...
ا/ت : ب.. ببخشید..ش..شما ..کی...هستید....😥....
اووو سلام دخترم من یونهی هستم..دستیار جناب پارک جیمین☺️
ا/ت : س...سلام...
یونهی : ببینم دخترم تو باید ا/ت باشی خواهر ارباب درسته؟؟
ا/ت : ب...بله..😥...
یونهی : اوو ارباب گفته بود یه خواهر داره ولی نمیدونستم که شبیه فرشته هاست..☺️.....
ا/ت : م..ممنون🙁.....یونهی : خب ا/ت عزیزم بیا بشین سر میز عزیزم ارباب قبل رفتنشون گفتن براتون غذا بیارم چون خیلی ضعیف شدین..
ا/ت : و.. ولی اخه من..اصلا گشتم نیست...نگران جیمینم..😓..
یونهی : نگران نباش ا/ت ارباب از پس خودش بر میاد من. اونو میشناسم.اون ادم قوییه😊.... ا/ت : ب...باشه😥. یونهی : پس من میرم شما هم برین غذاتونو بخورید... خدانگهدار....
از زبان ا/ت : خانومه معلوم بود که زن مهربونیه... رفتم سر میز تا غذا بخورم چون میدونستم اگه جیمین بفهمه عصبانی میشه برای همین شروع کردم به خوردن غذا رامیون و گیمباپ بود ولی من فقط چندتا دونه گیمباپ خوردم اصلا میلی به غذا نداشتم و همش داشتم به جیمین فکر میکردم که بلند شدم و رفتم تو اتاق جیمین و روی تخت دراز کشیدم.......
از زبان تهیونگ : دیدم که همون پسره که تو ماشین بود کلتشو برداشت و گذاشت روی سرم و گفت:
شوگا : ولش کن عوضیییی وگرنه یه گلوله حرومت میکنم😡😡...
تهیونگ : چاره دیگهای نداشتم برای همین از روی پسره بلند شدم و رفتم
شوگا : افرین پسر خوب بهتره دیگه با ما در نیفتید که بد میبینید😏
از زبان تهیونگ : دلم میخواست پسره رو همونجا خفه کنم....ولی الان جیمین مهم تر بود ....دیدم پسره همینطور داره رو اعصابم میره...که به گانگسترا دستور دادم بهش شلیک کنن...😡...
تهیونگ : بهش شلیک کنید😡..
از زبان شوگا : وقتی دوستش صداش زد فهمیدم که اسمش تهیونگه...که دیدم یک دفعه به گانگستراش دستور داد بهم شلیک کنم خواستم از اونجا دور بشم که یک تیر خورد تو شونم و و افتادم رو زمین 😫.... دردش تحمل ناپذیر بود..😫..
از زبان نامجون : اینقدر این پسره زده بودم که دهنم پر خون شده بود ...
از روی زمین بلند شدم.. دیدم که پسره به شوگا شلیک کردد😧...رفتم سمتش و از زمین بلندش کردم و دستشو گذاشتم رو شونمو گفت :
نامجون : شوگااا..نگران نباش الان بر میگردیم عمارت بقیش کار جونگ کوکه😠...
از زبان نامجون : به پسره که به شوگا شلیک کرد گفتم : با این کارت مطمئن باشش که جونگ کوک حتما رئیستونو میکشه ..... البته اگه تا اون موقع زنده باشه😏...
از زبان تهیونگ : میخواستم دوباره حال پسره رو بگیرم که دیدم به گانگستراش دستور داد از اینجا برن
نامجون : دیگه بس تمومش کنید برمیگردیم
گانگستر «&»: ولی اخه رئیس... نامجون : مگه کری که نمیشنوی همین که گفتم خفشو کاری که گفتمو بکن😡..گانگستر«&» : ب..بله ..چشم رئیس..
تهیونگ : وقتی اون عوضیا رفتن با سرعت رفتم پیش جیمین که بدنش غرق خون بود 😣...
تهیونگ : ج..جیمین حا..حالت خوبه دیگه نه...😭..
جیمین : ...................
تهیونگ : جواب بده دیوونه روانی😭😭😭😭..
تهیونگ : جیمییننننننننننن
جیمین : ..........
جیهوپ : اون بخاطر نجات تو این بلا سرش اومد.... بعد داری میپرسی خوبع یا نه...😡😡.. تهیونگ : و..ولی ...جیهوپ..من😰......
جیهوپ : دهنتو ببند😡😡...بلندش کن باید ببریمش عمارت😡..... وگرنه دوومن نمیاره... تهیونگ :..ب..باشه...😭... بلند شدم که یک دفعه...
پایان پارت 14😐😐✌️...این پارت فیک خیلی زیاد بود😐
جای حساس کات کردم..😐😐😂..
کامنتتتتتتتتتتتتت😐🤟
نمیدونم گفتم پارت بعدو بزارم براتون😂🤟..
دیگه از خماری چند ساعته در بیاین...😐🔪..
خب بریم ادامه فیک🤟🖤
🖤⛓️🖤⛓️🖤⛓️🖤⛓️🖤
از زبان ا/ت : که یک دفعه دیدم صدای یک نفر اومد که میگفت : نگران نباش!! الان چراغا روشن میشن..
ا/ت : خیلی ترسیده بودم که موقعی که اینو گفت یکم اروم تر شد..و دیدم یک دفعه چراغا دوباره روشن شد😟...
یکم دور برم نکاه کردم که خانم تقریبا سن بالایی جلوم بود...
ا/ت : ب.. ببخشید..ش..شما ..کی...هستید....😥....
اووو سلام دخترم من یونهی هستم..دستیار جناب پارک جیمین☺️
ا/ت : س...سلام...
یونهی : ببینم دخترم تو باید ا/ت باشی خواهر ارباب درسته؟؟
ا/ت : ب...بله..😥...
یونهی : اوو ارباب گفته بود یه خواهر داره ولی نمیدونستم که شبیه فرشته هاست..☺️.....
ا/ت : م..ممنون🙁.....یونهی : خب ا/ت عزیزم بیا بشین سر میز عزیزم ارباب قبل رفتنشون گفتن براتون غذا بیارم چون خیلی ضعیف شدین..
ا/ت : و.. ولی اخه من..اصلا گشتم نیست...نگران جیمینم..😓..
یونهی : نگران نباش ا/ت ارباب از پس خودش بر میاد من. اونو میشناسم.اون ادم قوییه😊.... ا/ت : ب...باشه😥. یونهی : پس من میرم شما هم برین غذاتونو بخورید... خدانگهدار....
از زبان ا/ت : خانومه معلوم بود که زن مهربونیه... رفتم سر میز تا غذا بخورم چون میدونستم اگه جیمین بفهمه عصبانی میشه برای همین شروع کردم به خوردن غذا رامیون و گیمباپ بود ولی من فقط چندتا دونه گیمباپ خوردم اصلا میلی به غذا نداشتم و همش داشتم به جیمین فکر میکردم که بلند شدم و رفتم تو اتاق جیمین و روی تخت دراز کشیدم.......
از زبان تهیونگ : دیدم که همون پسره که تو ماشین بود کلتشو برداشت و گذاشت روی سرم و گفت:
شوگا : ولش کن عوضیییی وگرنه یه گلوله حرومت میکنم😡😡...
تهیونگ : چاره دیگهای نداشتم برای همین از روی پسره بلند شدم و رفتم
شوگا : افرین پسر خوب بهتره دیگه با ما در نیفتید که بد میبینید😏
از زبان تهیونگ : دلم میخواست پسره رو همونجا خفه کنم....ولی الان جیمین مهم تر بود ....دیدم پسره همینطور داره رو اعصابم میره...که به گانگسترا دستور دادم بهش شلیک کنن...😡...
تهیونگ : بهش شلیک کنید😡..
از زبان شوگا : وقتی دوستش صداش زد فهمیدم که اسمش تهیونگه...که دیدم یک دفعه به گانگستراش دستور داد بهم شلیک کنم خواستم از اونجا دور بشم که یک تیر خورد تو شونم و و افتادم رو زمین 😫.... دردش تحمل ناپذیر بود..😫..
از زبان نامجون : اینقدر این پسره زده بودم که دهنم پر خون شده بود ...
از روی زمین بلند شدم.. دیدم که پسره به شوگا شلیک کردد😧...رفتم سمتش و از زمین بلندش کردم و دستشو گذاشتم رو شونمو گفت :
نامجون : شوگااا..نگران نباش الان بر میگردیم عمارت بقیش کار جونگ کوکه😠...
از زبان نامجون : به پسره که به شوگا شلیک کرد گفتم : با این کارت مطمئن باشش که جونگ کوک حتما رئیستونو میکشه ..... البته اگه تا اون موقع زنده باشه😏...
از زبان تهیونگ : میخواستم دوباره حال پسره رو بگیرم که دیدم به گانگستراش دستور داد از اینجا برن
نامجون : دیگه بس تمومش کنید برمیگردیم
گانگستر «&»: ولی اخه رئیس... نامجون : مگه کری که نمیشنوی همین که گفتم خفشو کاری که گفتمو بکن😡..گانگستر«&» : ب..بله ..چشم رئیس..
تهیونگ : وقتی اون عوضیا رفتن با سرعت رفتم پیش جیمین که بدنش غرق خون بود 😣...
تهیونگ : ج..جیمین حا..حالت خوبه دیگه نه...😭..
جیمین : ...................
تهیونگ : جواب بده دیوونه روانی😭😭😭😭..
تهیونگ : جیمییننننننننننن
جیمین : ..........
جیهوپ : اون بخاطر نجات تو این بلا سرش اومد.... بعد داری میپرسی خوبع یا نه...😡😡.. تهیونگ : و..ولی ...جیهوپ..من😰......
جیهوپ : دهنتو ببند😡😡...بلندش کن باید ببریمش عمارت😡..... وگرنه دوومن نمیاره... تهیونگ :..ب..باشه...😭... بلند شدم که یک دفعه...
پایان پارت 14😐😐✌️...این پارت فیک خیلی زیاد بود😐
جای حساس کات کردم..😐😐😂..
کامنتتتتتتتتتتتتت😐🤟
۳۷.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.