فیک بازپرس مافیا♧°پارت چهارم
جیمین: ....خب اره ببین اگه تو الان بری بیرون دشمن ما داهان اینجا بپا گذاشته که ماهم تو رو با اون اشتباه گرفتیم حالا اون فکر میکنه تو دوست دختر یکی از مایی و تورو میبره یا شکنجت میده یا میکشتت از روی دشمنی با ما ولی اگه یه مدت اینجا باشی تا ما داهان رو گیر بیاریم بعد میتونی بری خونه خودت .
ات:خب من از شما میترسم🥺
جین:نگران نباش ما باتو کاری نداریم😏
ات میخواست از تخت بیاد پایین که
ات:🥺ایی
جیمن: جین ات رو ببر اتاقش تا چند ساعت نباید تکون بخره و باید استراحت کنه 😊
جین بدون حرفی ات رو بغل کرد و به سمت راه پله رفت
ضربان قلب دختر تند تند میزد و دختر حالا دیگه متوجه ی حسش به جین شد اره اون عاشق جین بود دختر انقدر غرق در رویا ی این بود که روزی به جین اعتراف کنه که نفهمید کی رسید به اتاقش .
جین با لحن همیشگیش یعنی سرد و خشکش گفت : اینجا اتاقته
و دختر رو روی تخت گذاشت .
جین: ببین اینجا چند تا قانون داره پس خوب گوش کن
ات : چ...چشم🥺
جین: ۱_ صبحانه ساعت ۷ صبح همه روی میز باید باشن
۲_ناهار همه ساعت ۱ رو میز باشن
۳_ شام همه ساعت ۱۰ رو میزن
و اینجا به خدمتکارا نزدیک نمیشی .
ات: چرا نباید نزدیک شم
جین: خب اینجا یکی از خدمتکارا همجنسگراست تقریباً همه ی خدمتکارا رو یه دور کرده بدجور خشنه اخرین بار مینسو که ۲۰ سالشه خدمتکار رختشوییه رو بد جور کرد انگشتای دراز و پر داره
مینسو تا دو روز نتونست از جاش پاشه مراقب باش تو رو نکنه یه وقت اسمش لینا ست ( اسلایت بعد)سر خدمت کاره خب من دیگه می رم تو ام بخواب یکم استراحت کن
ات:🥺چشم
ات بعد رفتن جین دراز کشید به فکر فرو رفت که چطور به جین اعتراف کنه اخه جین حتی یه نگاه هم به دختر نمیندازه البته کی از فردا ی خودش باخبره شاید جین زودتر از ات اعتراف کرد ؟
ویو ات
....
ساعت ۱ ظهر از خواب بیدار شدم اوه وقت ناهار اومدم بیرون که یه خدمتکار رو دیدم ازش پرسیدم : ببخشید سالن غذا خوری کجاست🙂
لینا:هوم تو همون دختری که ارباب کیم اوردتت اره😏
ات: اه بله
لینا: مستقیم برو در بزرگ رو باز کن بد میز اونجاست
ات: اه ممنون
لینا : راستی اگه میخواستی بری حموم بهم بگو بیام کمکت 🙂
ات: اخه
لینا: خجالت نکش
ات: خب من ساعت ۲ میرم حموم
لینا:اومم من همون موقع میام اه برو الان دیر میشع
ات: باش فعلا✋
لینا: اوم برات برنامه دارم😈
ات: عا س..سلام🥲
ته: عه ات توییی
ات: اره
هوپ: اه خوشبختم از دیدنت
ات: منم همینطور
شوگا: سلام
ات: سلام
کوک: تو چقد کیوتی
ات: ممنون☺
نامی: اه چقد خوشگلی
ات: ممنون
جیمن: بیا بشین
ات : اهوم
جین حرفی نزد
نشستم بدون حرفی غذا خوردم اعضا یسری باهام حرف زدن اما جین هیچی نمیگفت اشتهایی نداشتم یکم استیک خوردم بعد بلند شدم که
هوپ: تو که چیزی نخوردی هنوز
کوک: اهوم یکم دیگه بخور
ات : اه من همیشه همینقدر میخورم ممنون
و به سمت اوتاق رفتم .
کوک: هیونگا پایه هستین بریم بار
جیمین : منم میام
هوپ: منم
ته" خیلی وقتع نرفتم منم میام
جین : منم میام
نامی: منم میام شوگا توچی
شوگا: خوابم میاد خستم دفعه دیگه مییام شما برید😴🥱
کوک : اوکی پس پاشید بریم
پسرا همه رفتن بار شوگا هم رفت اتاقش .
............یک ساعت بعد
ات
رفتم تو حموم اتاق حوله ام رو اویزون کردم و اب رو باز کردم تو وان لباسام رو در اوردم نشستم تو وان که لینا اومد
ویو لینا ....
اووم این دختره چه خوشگله حالا که هیچکس هم اینجا نیست یه حالی بدم رفتم تو حموم دیدم تو وانه واایی این چقدر سکسی بو سینه های بزرگش نیپل های قرمزش باسن بزرگ و بادکنکی و واژنش عین پنبه بود و صورتی رونای تپلش نافش پوست برنزش دلم میخواست به فاکش بدم لباسام رو در اوردم
ات: چرا لباسات رو در میاری
لینا: با لباس حال نمیده😏
ات: چ..چی تو سر خدمتکاری اره
لینا: هه اره
ات : وایی نه🥺لطفا با من کاری نداشته باش من باکرم نمیخوام پرده ام رو از دست بدم
لینا: پس خوبه گشاد نیستی
سینه ام رو از سوتینم در اوردم تو دهنش گذاشتم
لینا: اوم بیبی سینه ی مامی رو بخور وگرنه دردت زیاد صدات در بیاد پردت پاره میشه اکی😈
ات سرش رو تکون داد🥺
لینا : از وان بیا بیرون سرپا بمون برای مامی یکم برقص و هلو هاتو تکون بده
ات: اما من ....نه نمیخوام
لینا: فقط برقص برام همین انقد سخته باسنتو تکون بده و پشتت رو به من کن همین 🍑
ات: اما من بلد نیستم
لینا: که بلد نیستی نه 😡الان انچنان تنبیهت کنم که بفهمی نن کیم
لینا نشست رو کف حموم پاهاش رو دراز کرد
لینا: اگه میخوای دختر بمونی دمر دراز بکش کنارم زو د
ات ناچار رو شکم خوابید لینا کمر ات رو گرفت رو پاش گذاشت باسنش رو داد بالا و.....
اسلاید دوم لینا
اسلاید سوم ات
اوو چه پارتی شد این پارت🤣
ات:خب من از شما میترسم🥺
جین:نگران نباش ما باتو کاری نداریم😏
ات میخواست از تخت بیاد پایین که
ات:🥺ایی
جیمن: جین ات رو ببر اتاقش تا چند ساعت نباید تکون بخره و باید استراحت کنه 😊
جین بدون حرفی ات رو بغل کرد و به سمت راه پله رفت
ضربان قلب دختر تند تند میزد و دختر حالا دیگه متوجه ی حسش به جین شد اره اون عاشق جین بود دختر انقدر غرق در رویا ی این بود که روزی به جین اعتراف کنه که نفهمید کی رسید به اتاقش .
جین با لحن همیشگیش یعنی سرد و خشکش گفت : اینجا اتاقته
و دختر رو روی تخت گذاشت .
جین: ببین اینجا چند تا قانون داره پس خوب گوش کن
ات : چ...چشم🥺
جین: ۱_ صبحانه ساعت ۷ صبح همه روی میز باید باشن
۲_ناهار همه ساعت ۱ رو میز باشن
۳_ شام همه ساعت ۱۰ رو میزن
و اینجا به خدمتکارا نزدیک نمیشی .
ات: چرا نباید نزدیک شم
جین: خب اینجا یکی از خدمتکارا همجنسگراست تقریباً همه ی خدمتکارا رو یه دور کرده بدجور خشنه اخرین بار مینسو که ۲۰ سالشه خدمتکار رختشوییه رو بد جور کرد انگشتای دراز و پر داره
مینسو تا دو روز نتونست از جاش پاشه مراقب باش تو رو نکنه یه وقت اسمش لینا ست ( اسلایت بعد)سر خدمت کاره خب من دیگه می رم تو ام بخواب یکم استراحت کن
ات:🥺چشم
ات بعد رفتن جین دراز کشید به فکر فرو رفت که چطور به جین اعتراف کنه اخه جین حتی یه نگاه هم به دختر نمیندازه البته کی از فردا ی خودش باخبره شاید جین زودتر از ات اعتراف کرد ؟
ویو ات
....
ساعت ۱ ظهر از خواب بیدار شدم اوه وقت ناهار اومدم بیرون که یه خدمتکار رو دیدم ازش پرسیدم : ببخشید سالن غذا خوری کجاست🙂
لینا:هوم تو همون دختری که ارباب کیم اوردتت اره😏
ات: اه بله
لینا: مستقیم برو در بزرگ رو باز کن بد میز اونجاست
ات: اه ممنون
لینا : راستی اگه میخواستی بری حموم بهم بگو بیام کمکت 🙂
ات: اخه
لینا: خجالت نکش
ات: خب من ساعت ۲ میرم حموم
لینا:اومم من همون موقع میام اه برو الان دیر میشع
ات: باش فعلا✋
لینا: اوم برات برنامه دارم😈
ات: عا س..سلام🥲
ته: عه ات توییی
ات: اره
هوپ: اه خوشبختم از دیدنت
ات: منم همینطور
شوگا: سلام
ات: سلام
کوک: تو چقد کیوتی
ات: ممنون☺
نامی: اه چقد خوشگلی
ات: ممنون
جیمن: بیا بشین
ات : اهوم
جین حرفی نزد
نشستم بدون حرفی غذا خوردم اعضا یسری باهام حرف زدن اما جین هیچی نمیگفت اشتهایی نداشتم یکم استیک خوردم بعد بلند شدم که
هوپ: تو که چیزی نخوردی هنوز
کوک: اهوم یکم دیگه بخور
ات : اه من همیشه همینقدر میخورم ممنون
و به سمت اوتاق رفتم .
کوک: هیونگا پایه هستین بریم بار
جیمین : منم میام
هوپ: منم
ته" خیلی وقتع نرفتم منم میام
جین : منم میام
نامی: منم میام شوگا توچی
شوگا: خوابم میاد خستم دفعه دیگه مییام شما برید😴🥱
کوک : اوکی پس پاشید بریم
پسرا همه رفتن بار شوگا هم رفت اتاقش .
............یک ساعت بعد
ات
رفتم تو حموم اتاق حوله ام رو اویزون کردم و اب رو باز کردم تو وان لباسام رو در اوردم نشستم تو وان که لینا اومد
ویو لینا ....
اووم این دختره چه خوشگله حالا که هیچکس هم اینجا نیست یه حالی بدم رفتم تو حموم دیدم تو وانه واایی این چقدر سکسی بو سینه های بزرگش نیپل های قرمزش باسن بزرگ و بادکنکی و واژنش عین پنبه بود و صورتی رونای تپلش نافش پوست برنزش دلم میخواست به فاکش بدم لباسام رو در اوردم
ات: چرا لباسات رو در میاری
لینا: با لباس حال نمیده😏
ات: چ..چی تو سر خدمتکاری اره
لینا: هه اره
ات : وایی نه🥺لطفا با من کاری نداشته باش من باکرم نمیخوام پرده ام رو از دست بدم
لینا: پس خوبه گشاد نیستی
سینه ام رو از سوتینم در اوردم تو دهنش گذاشتم
لینا: اوم بیبی سینه ی مامی رو بخور وگرنه دردت زیاد صدات در بیاد پردت پاره میشه اکی😈
ات سرش رو تکون داد🥺
لینا : از وان بیا بیرون سرپا بمون برای مامی یکم برقص و هلو هاتو تکون بده
ات: اما من ....نه نمیخوام
لینا: فقط برقص برام همین انقد سخته باسنتو تکون بده و پشتت رو به من کن همین 🍑
ات: اما من بلد نیستم
لینا: که بلد نیستی نه 😡الان انچنان تنبیهت کنم که بفهمی نن کیم
لینا نشست رو کف حموم پاهاش رو دراز کرد
لینا: اگه میخوای دختر بمونی دمر دراز بکش کنارم زو د
ات ناچار رو شکم خوابید لینا کمر ات رو گرفت رو پاش گذاشت باسنش رو داد بالا و.....
اسلاید دوم لینا
اسلاید سوم ات
اوو چه پارتی شد این پارت🤣
۲۱.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.