پارت4:
پارت4:
ا/ت:چی
تهیونگ : همین ک شنیدی گفتم برو تو ماشینم
( با داد)
ا/ت: تو کی هستی ک سر من داد میزنی
تهیونگ:دست ا/ت و کشیدم و بردمش تو ماشینم
ا/ت: ولم کن چیکارم داری
تهیونگ: چرا بغل اون پسره بودی؟
ا/ت:چی تو متوجه میشی ی اتفاق بود من میخاستم از
پله ها برم پایین ک یهو نزدیک بود بیوفتم ک اون منو گرفت همین . بعدشم اصن تو کی هستی ک سر من داد میکشی
تهیونگ: به خودم اومدم و گفتم ها چی
ببخشید حواسم نبود معذرت میخام
ا/ت: آها اشکال نداره. خب دیگه من برم
خدافظ.
تهیونگ: نه کجا میری این وقت شب الان هیچ تاکسی
نیست بیا خودم میرسونمت .
ا/ت:آره راست میگی باشه
تهیونگ: یه دقیقه زد به سرم ک ببرمش
عمارتم و ....
ولی حالا ک فک میکنم جیا رو چیکار کنم؟
آها فهمیدم اون هرزه رو میندازمش بیرون
از عمارتم
ا/ت: دیگه نزدیک خونم بودم ک تهیونگ گفت مراقب خودت باش
گفتم باشه مرسی ک رسوندیم خونم خدافظ
تهیونگ: نه بابا کاری نکردم ک خدافظ
ویو ا/ت*
بلاخره رسیدم خونم
خیلی خسته بودم رفتم ی دوش گرفتم و
لباس پوشیدم و دراز کشیدم رو تختم و
ی نگا ب گوشیم انداختم ک فردا پنجشنبه
هست ولی مرخصی دارم بهتره با جنیس
هماهنگ کنم بریم بار
( جنیس این دوست صمیمی ا/ت)
ا/ت: الو سلام جنیس خوبی
جنیس: سلام تو چطوری خوبی
ا/ت:مرسی میگم من فردا شب
ساعت 1 میرم بار میای؟
جنیس: اوه آره میام
راستی ا:ت بهترین
لباست و بپوش
ا/ت: باشه خدافظ
ویو ا/ت
صب ساعت ١٠بیدار شدم و رفتم کار های
لازمه رو انجام دادم و رفتم و
ی ناهار خوردم ک ساعت شد ٣ و
بعد رفتم فیلم نگا کردم ک ساعت ١٢شد
رفتم ی دوش گرفتم و ی لباس پوشیدم و میکاپ
کردم ( عکس لباس و میزارم)
و ساعت 1شد ک دیدم یکی در زد
رفتم در خونه رو باز کردم
ک دیدم جنیس
جنیس: اوه سلام خوشگله ا/ت چ زیبا شدی
ا/ت: مرسی ممنون دیدم جنیس لباسش
زیادی باز ولی چیزی نگفتم
رفتیم بار که ......
ا/ت:چی
تهیونگ : همین ک شنیدی گفتم برو تو ماشینم
( با داد)
ا/ت: تو کی هستی ک سر من داد میزنی
تهیونگ:دست ا/ت و کشیدم و بردمش تو ماشینم
ا/ت: ولم کن چیکارم داری
تهیونگ: چرا بغل اون پسره بودی؟
ا/ت:چی تو متوجه میشی ی اتفاق بود من میخاستم از
پله ها برم پایین ک یهو نزدیک بود بیوفتم ک اون منو گرفت همین . بعدشم اصن تو کی هستی ک سر من داد میکشی
تهیونگ: به خودم اومدم و گفتم ها چی
ببخشید حواسم نبود معذرت میخام
ا/ت: آها اشکال نداره. خب دیگه من برم
خدافظ.
تهیونگ: نه کجا میری این وقت شب الان هیچ تاکسی
نیست بیا خودم میرسونمت .
ا/ت:آره راست میگی باشه
تهیونگ: یه دقیقه زد به سرم ک ببرمش
عمارتم و ....
ولی حالا ک فک میکنم جیا رو چیکار کنم؟
آها فهمیدم اون هرزه رو میندازمش بیرون
از عمارتم
ا/ت: دیگه نزدیک خونم بودم ک تهیونگ گفت مراقب خودت باش
گفتم باشه مرسی ک رسوندیم خونم خدافظ
تهیونگ: نه بابا کاری نکردم ک خدافظ
ویو ا/ت*
بلاخره رسیدم خونم
خیلی خسته بودم رفتم ی دوش گرفتم و
لباس پوشیدم و دراز کشیدم رو تختم و
ی نگا ب گوشیم انداختم ک فردا پنجشنبه
هست ولی مرخصی دارم بهتره با جنیس
هماهنگ کنم بریم بار
( جنیس این دوست صمیمی ا/ت)
ا/ت: الو سلام جنیس خوبی
جنیس: سلام تو چطوری خوبی
ا/ت:مرسی میگم من فردا شب
ساعت 1 میرم بار میای؟
جنیس: اوه آره میام
راستی ا:ت بهترین
لباست و بپوش
ا/ت: باشه خدافظ
ویو ا/ت
صب ساعت ١٠بیدار شدم و رفتم کار های
لازمه رو انجام دادم و رفتم و
ی ناهار خوردم ک ساعت شد ٣ و
بعد رفتم فیلم نگا کردم ک ساعت ١٢شد
رفتم ی دوش گرفتم و ی لباس پوشیدم و میکاپ
کردم ( عکس لباس و میزارم)
و ساعت 1شد ک دیدم یکی در زد
رفتم در خونه رو باز کردم
ک دیدم جنیس
جنیس: اوه سلام خوشگله ا/ت چ زیبا شدی
ا/ت: مرسی ممنون دیدم جنیس لباسش
زیادی باز ولی چیزی نگفتم
رفتیم بار که ......
۲۲.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.