♡دکتر حال ات چطوره
♡دکتر حال ات چطوره
×متاسفم آقا خانومتون رو از دست دادیم.
دیگه نشنیدم چی گفت یعنی چی از دست دادیم یعنی ات ی من دیگه نیست .
در اتاق باز شدو ات رو . آوردن بیرون ات دیگه نفس نمیکشید . رفتم طرفش پارچه سفیدو کنار زدم میخواستم یه چیزی ازش داشته باشم.
شروع کردم به بافت موهاش.
♡میشه یه قیچی بهم بدین
*ب...بله
اون تیکه ایی که بافتم رو بریدم .برای آخرین بار لبای نرمشو بوسیدم . دوباره پارچه رو کشیدن روشو ات رو بردن . بغضم ترکید اشکام ریخت رو صورتم:(
"۱سال بعد"
سلام ات خوبی ببین برات گلای مورد علاقتو آوردم دوسشون داری . ببین موهاتو بستم به دستم هر روز بهش نگاه میکنم تا فراموشت نکنم. اونجا جات چطوره مگه تو نمی گفتی از تنهایی و تاریکی میترسی الان چجوری اونجایی .... دلم برات تنگ شده دلم برای چشات،لبای صورتیو نرمت موهای خوش رنگو خوش عطرت صدات دوس دارم بیام پیشت ولی نمی تونم تا الان صد بار خودکشی کردم اما هر بار زنده موندم .
چرا نمی تونم بیام پیشت .
"شخص سوم"
پسر انقدر گریه کرد که دیگه نایی نداشت همونجا خوابید . اما این خواب فرق داشت این خواب یه خواب ابدی بود . پسر بالاخره رفت پیش عشقش.
"پایان "
---------------------------------------------
خب میدونم قرار بود تکپارتی باشه اما ببخشید طولانی شد دیگه .🥲
امیدوارم حالتون اوکی باشه چون خودم گریه ام گرف
نظرتون رو بگین . درخواستی دیگه ایی داشتین مینویسم🙃
امیدوارم خوشتون اومده باشه بای 👋🙂💜
×متاسفم آقا خانومتون رو از دست دادیم.
دیگه نشنیدم چی گفت یعنی چی از دست دادیم یعنی ات ی من دیگه نیست .
در اتاق باز شدو ات رو . آوردن بیرون ات دیگه نفس نمیکشید . رفتم طرفش پارچه سفیدو کنار زدم میخواستم یه چیزی ازش داشته باشم.
شروع کردم به بافت موهاش.
♡میشه یه قیچی بهم بدین
*ب...بله
اون تیکه ایی که بافتم رو بریدم .برای آخرین بار لبای نرمشو بوسیدم . دوباره پارچه رو کشیدن روشو ات رو بردن . بغضم ترکید اشکام ریخت رو صورتم:(
"۱سال بعد"
سلام ات خوبی ببین برات گلای مورد علاقتو آوردم دوسشون داری . ببین موهاتو بستم به دستم هر روز بهش نگاه میکنم تا فراموشت نکنم. اونجا جات چطوره مگه تو نمی گفتی از تنهایی و تاریکی میترسی الان چجوری اونجایی .... دلم برات تنگ شده دلم برای چشات،لبای صورتیو نرمت موهای خوش رنگو خوش عطرت صدات دوس دارم بیام پیشت ولی نمی تونم تا الان صد بار خودکشی کردم اما هر بار زنده موندم .
چرا نمی تونم بیام پیشت .
"شخص سوم"
پسر انقدر گریه کرد که دیگه نایی نداشت همونجا خوابید . اما این خواب فرق داشت این خواب یه خواب ابدی بود . پسر بالاخره رفت پیش عشقش.
"پایان "
---------------------------------------------
خب میدونم قرار بود تکپارتی باشه اما ببخشید طولانی شد دیگه .🥲
امیدوارم حالتون اوکی باشه چون خودم گریه ام گرف
نظرتون رو بگین . درخواستی دیگه ایی داشتین مینویسم🙃
امیدوارم خوشتون اومده باشه بای 👋🙂💜
۷.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.