مدرسه ی خوناشام
مدرسه ی خوناشام
پارت ۸
راوی : که یکدفعه ا.ت با تمامه جونی که داشت میدوعه میره و دسته تهیونگ رو میگیره
ا.ت : ته خواهش میکنم اینکارو نکن ( گریه )
ته : ولی ببین اون با تو چیکار کرده ( عصبی )
ا.ت : نه تهخواخش میکنم با اون کاری نداشته باش ( همچنان درحال زار زدن )
ته : باشه باشه گریه نکن
راوی : بعد از گفتن این حرف ته به حالت اولش برمیگرده و ا.ت بخاطر زخم هاش میوفته رو زمین
ویو ا.ت : یهو افتادم انگار پاهام دیگه جون نداشت
راوی : که تهیونگ ا.ت رو براید استایل بقل میکنه و میبره تو کلاس
ویو ا.ت : که ته بغلم کرد و برد تو کلاس و داشت زخمام رو پانسمان میکرد که
ا.ت : ته
ته : بله
ا.ت : میگم تو اونجا یه حرفی زدی که برای من خیلی عجیب بود
ته : چه حرفی
ا.ت : تو تو گفتی که من دوست دخترتم
ته : خب هستی
ا.ت : نه من که دوست دخترت نیستم من فقط همکلاسی و بغل دستیتم
ته : نمیخوای دوست دخترم باشی ؟ ( صورتشو نزدیک صورته ا.ت میکنه )
ا.ت : چیز خب آخه چی بگم ( قرمز میشه و سعی میکنه صورتشو از صورت ته دور کنه که متاسفانه نمیتونه 😁😁😁 )
ته : بگو
ا.ت : خب چرا دوست دارم
ته : پس تمومه
راوی : ته ا.ت رو میبوسه و هیونداام میره با هیونجین حالا چه جوری باهام دوست میشن بخاطر کاری که ته کرده بود هیوندا خیلی ناراحت بود و هیونجین چون هیوندا رو دوست داره میره و دلداریش میده و اوکی میشن و میرن تو رابطه 😁
پایان...
امیدوارم از این فیکم راضی بوده باشید
راستی میخوام فیکه بعدی رو کوکوی بنویسم
کوکوی راضیید ؟؟؟
پارت ۸
راوی : که یکدفعه ا.ت با تمامه جونی که داشت میدوعه میره و دسته تهیونگ رو میگیره
ا.ت : ته خواهش میکنم اینکارو نکن ( گریه )
ته : ولی ببین اون با تو چیکار کرده ( عصبی )
ا.ت : نه تهخواخش میکنم با اون کاری نداشته باش ( همچنان درحال زار زدن )
ته : باشه باشه گریه نکن
راوی : بعد از گفتن این حرف ته به حالت اولش برمیگرده و ا.ت بخاطر زخم هاش میوفته رو زمین
ویو ا.ت : یهو افتادم انگار پاهام دیگه جون نداشت
راوی : که تهیونگ ا.ت رو براید استایل بقل میکنه و میبره تو کلاس
ویو ا.ت : که ته بغلم کرد و برد تو کلاس و داشت زخمام رو پانسمان میکرد که
ا.ت : ته
ته : بله
ا.ت : میگم تو اونجا یه حرفی زدی که برای من خیلی عجیب بود
ته : چه حرفی
ا.ت : تو تو گفتی که من دوست دخترتم
ته : خب هستی
ا.ت : نه من که دوست دخترت نیستم من فقط همکلاسی و بغل دستیتم
ته : نمیخوای دوست دخترم باشی ؟ ( صورتشو نزدیک صورته ا.ت میکنه )
ا.ت : چیز خب آخه چی بگم ( قرمز میشه و سعی میکنه صورتشو از صورت ته دور کنه که متاسفانه نمیتونه 😁😁😁 )
ته : بگو
ا.ت : خب چرا دوست دارم
ته : پس تمومه
راوی : ته ا.ت رو میبوسه و هیونداام میره با هیونجین حالا چه جوری باهام دوست میشن بخاطر کاری که ته کرده بود هیوندا خیلی ناراحت بود و هیونجین چون هیوندا رو دوست داره میره و دلداریش میده و اوکی میشن و میرن تو رابطه 😁
پایان...
امیدوارم از این فیکم راضی بوده باشید
راستی میخوام فیکه بعدی رو کوکوی بنویسم
کوکوی راضیید ؟؟؟
۳.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.