مهراب
#مهراب
چهارتایی((پانیذ مهراب و رضا و دنیا )) برای ناهار تو کافه قرار داشتیم
ارسلان و دیانا دوتایی رفته بودن شمال و از یه طرف زیادی خوشحال نبودیم چون واسه کارای اداری رفته بودن
((قضیه علی ))
)چون پانیذ تازه عمل کرده بود نخواستم بهش فشار بیاد))
پانیذ یه مانتوی سفید کوتاه ک زیرش ی کراپ سیاه بود پوشید.
واسه شلوارم زاپداره ذغالی رو انتخاب کرد ک حسابی بش میومد
وقتی وارد کافه شد جوری از تیپش خوشم اومده بود ک میخاستم همونجا پاشم بچلونمش
#رضا
با دنیا حاضر شدیم ک واسه نهار کافه باشیم
رفتم یه دوش گرفتم و یه پیراهن نخی سفید با یه شلوار کارگو سیاه پوشیدم و یه حالی ب موهام دادم .
دنیا ب زور آماده شد
کمکش کردم و باهم رفتیم سمته ماشین
تقریبا همچی اوکی بود تا اینکه....
بچه هاااا
ببینین چقد دارم فعال میشم🥲🤣🤌
چهارتایی((پانیذ مهراب و رضا و دنیا )) برای ناهار تو کافه قرار داشتیم
ارسلان و دیانا دوتایی رفته بودن شمال و از یه طرف زیادی خوشحال نبودیم چون واسه کارای اداری رفته بودن
((قضیه علی ))
)چون پانیذ تازه عمل کرده بود نخواستم بهش فشار بیاد))
پانیذ یه مانتوی سفید کوتاه ک زیرش ی کراپ سیاه بود پوشید.
واسه شلوارم زاپداره ذغالی رو انتخاب کرد ک حسابی بش میومد
وقتی وارد کافه شد جوری از تیپش خوشم اومده بود ک میخاستم همونجا پاشم بچلونمش
#رضا
با دنیا حاضر شدیم ک واسه نهار کافه باشیم
رفتم یه دوش گرفتم و یه پیراهن نخی سفید با یه شلوار کارگو سیاه پوشیدم و یه حالی ب موهام دادم .
دنیا ب زور آماده شد
کمکش کردم و باهم رفتیم سمته ماشین
تقریبا همچی اوکی بود تا اینکه....
بچه هاااا
ببینین چقد دارم فعال میشم🥲🤣🤌
۵.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.