ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part 4
ویو نامجون :
برگشتم خونه و وارد حموم شدم
+ دختر ...
قبل اینکه بخوام حرفم رو کامل کنم با فرشته کوچولویی که داخل بود خوابیده بود مواجه شدم
خیلی ناز خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم پس رفتم و براید استایل بغلش کردم و از داخل باکس کنار حموم یک حوله اوردم و دورش پیچیدم وز از حموم خارج شدم و ا. ت رو روی تخت گذاشتم و از کمد خودم یک خود برداشتم و اومدم اول حوله رو از بدنش جدا کردم
وبا چیزی که دیدم چند لحظه ای مکس کردم با دید جا ها کبود این دختر تمام اتفاق های که امروز افتاده بود از جلو ی چشمم رد میشد
در یک روز ازدواج کردم و بعد باکره ی دختر معصوم رو گرفتم، این دختر برای این اتفاق زیادی کوچولو و معصوم بود
به خودم اومدم گفتم
+ این جرت و پرت ها چیه میگم من و ا. ت بزور ازدواج کردیم و یک سال دیگه هم جدا میشم
هودی رو تنش کردم
آروم سرش رو روی پاهام گذاشتم و با خواهی کوچیکی تو دستم بود موهاشو خشک میکردم و بعضی وقتا هم ناخداگاه دستم و داخل موهایش فرو میبردم
بعد خشک کردن موهاش اروم سرش رو روی بالش گذاشتن و با فاصله ازش رو تخت دراز کشیدم
به چهره ی غرق در خوابش نگاه کردم آخه یه دختر چقدر میتونه کیوت و در عین حال معصوم باشه
در فکر را بودم که با حس چیز دور دستم به خودم اومدم
اون ا.ت بود که مثل کوالا به دوز بازوم چسبیده بود
باخودم گفتم چی میشه که هر شب اینطور بخواب که به خودم اومد و کم کم چشام گرم شد و خوابیدم
{ فلش بک به صبح }
ویو ا.ت :
part 4
ویو نامجون :
برگشتم خونه و وارد حموم شدم
+ دختر ...
قبل اینکه بخوام حرفم رو کامل کنم با فرشته کوچولویی که داخل بود خوابیده بود مواجه شدم
خیلی ناز خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم پس رفتم و براید استایل بغلش کردم و از داخل باکس کنار حموم یک حوله اوردم و دورش پیچیدم وز از حموم خارج شدم و ا. ت رو روی تخت گذاشتم و از کمد خودم یک خود برداشتم و اومدم اول حوله رو از بدنش جدا کردم
وبا چیزی که دیدم چند لحظه ای مکس کردم با دید جا ها کبود این دختر تمام اتفاق های که امروز افتاده بود از جلو ی چشمم رد میشد
در یک روز ازدواج کردم و بعد باکره ی دختر معصوم رو گرفتم، این دختر برای این اتفاق زیادی کوچولو و معصوم بود
به خودم اومدم گفتم
+ این جرت و پرت ها چیه میگم من و ا. ت بزور ازدواج کردیم و یک سال دیگه هم جدا میشم
هودی رو تنش کردم
آروم سرش رو روی پاهام گذاشتم و با خواهی کوچیکی تو دستم بود موهاشو خشک میکردم و بعضی وقتا هم ناخداگاه دستم و داخل موهایش فرو میبردم
بعد خشک کردن موهاش اروم سرش رو روی بالش گذاشتن و با فاصله ازش رو تخت دراز کشیدم
به چهره ی غرق در خوابش نگاه کردم آخه یه دختر چقدر میتونه کیوت و در عین حال معصوم باشه
در فکر را بودم که با حس چیز دور دستم به خودم اومدم
اون ا.ت بود که مثل کوالا به دوز بازوم چسبیده بود
باخودم گفتم چی میشه که هر شب اینطور بخواب که به خودم اومد و کم کم چشام گرم شد و خوابیدم
{ فلش بک به صبح }
ویو ا.ت :
۴.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.