Part 3
کوک:خوب مامان میخوای تک پسرت از گشنگی بمیره؟
م/ک:چیی..نهه معلومه که پسره دیونه بیا اینجا برات دسر آماده کردم
کوک:خوبه
ویو شب سر میز شام
پ/ک:امروز تمرینات چطور گذشت؟
کوک:مثل همیشه ...عالی ولی باید درباره باند و بازار سیاه کمی حرف بزنیم پدر چند چیز مشکوک به چشمم خورده
پ/ک:حتما!...خانم..فردا مهمون داریم
م/ک:عاا...الان میگن مرد؟حالا کی هس؟
پ/ک:فردا برادرت با خانوادش شام خونه ما هستن!
کوک:همین طور شنوده بودم که با سرفه های مداوم مادرم با تعجب سر بلند شدم و براش آب ریختم وقتی که آرام شد گفت
م/ک:ب..برای چی(ترسیده)
پ/ک:فردا میفهمی!
کوک:نیازی به فهمیدن نیس پدر!
هر سه مون میدونیم که برای چی گفتی بیان!
برای ادامه رسم و رسوم دو خاندان مگه نه؟!
پ/ک:از باهوشیت خوشم میاد پسر!
بله درسته!
کوک:با موافقت کی میخوای برای کی زن بگیری پدر ؟!
پ/ک:عصبی بر روی میز غذا خوری کوبید و با داد گفت:برای تو برای حد و پیمانی که سال ها پیش بسته شد برای ...
کوک:بسه ...فهمیدم(عصبی)
باشه قبوله این ازدواج و رسم و رسوم و اعتبار دو خاندان رو زمین نمیزارم!ولی...
پ/ک:ولی؟
کوک:راز ممنوعه رو میگید +کناره گیری از باند و بازار سیاه!
پ/ک:داری با پدرت معامله میکنی؟
کوک:جمله معروفتون یادتون رفته؟یک مافیا حتی با خانوادش هم مثل بقیه رفتار میکنه
پ/ک:ولی...
کوک:یا اعتبار و رسم خاندانتو انتخاب کن یا قدرت و مقام رو!...بهتره فکر کنید دربارش!شبتون بخیر
بعد از حرفم میز شام رو ترک کردم و به سمت اتاقم روانه شدم وارد اتاق مجللی که از کودکی در آن بزرگ شد بودم شدم!
روی تخت دراز کشیدم ولی من تا حالا آشنایی با خانواده مادریم ندارم چون فقط در مراسم های بزرگ دیدمشون ولی از همان کودکی دختر بچه ای به خاطر دارم که موهایی استخوانی و چشمانی آبی رنگ در خانواده مادریم بود خانواده مادری من ویژگی هایی همچون چشم آبی یا سبز یا موهایی استخوانی و طلایی رنگ دارن ولی طرف خانواده پدریم چشم و ابرو مشکی با موی مشکی هست
امید وارم فردا همان دختری که از کودکی در خاطر دارم رو ببینم هرچه شنیدم در خانواده مادریم دختری سعی دار بر جای وارس حقیقی جای پدرش بشینه ولی باتوجه به قانون های سخت گیر خانواده مادرم کاری نچندان عملی شدنی نیس
با فکر کردن به فردا چشمانم کم کم گرم شد و به خواب عمیقی رفتم
ویو فردا
۶۰ لایک
لمید وارم خوشتون بیاد عشقولیام
م/ک:چیی..نهه معلومه که پسره دیونه بیا اینجا برات دسر آماده کردم
کوک:خوبه
ویو شب سر میز شام
پ/ک:امروز تمرینات چطور گذشت؟
کوک:مثل همیشه ...عالی ولی باید درباره باند و بازار سیاه کمی حرف بزنیم پدر چند چیز مشکوک به چشمم خورده
پ/ک:حتما!...خانم..فردا مهمون داریم
م/ک:عاا...الان میگن مرد؟حالا کی هس؟
پ/ک:فردا برادرت با خانوادش شام خونه ما هستن!
کوک:همین طور شنوده بودم که با سرفه های مداوم مادرم با تعجب سر بلند شدم و براش آب ریختم وقتی که آرام شد گفت
م/ک:ب..برای چی(ترسیده)
پ/ک:فردا میفهمی!
کوک:نیازی به فهمیدن نیس پدر!
هر سه مون میدونیم که برای چی گفتی بیان!
برای ادامه رسم و رسوم دو خاندان مگه نه؟!
پ/ک:از باهوشیت خوشم میاد پسر!
بله درسته!
کوک:با موافقت کی میخوای برای کی زن بگیری پدر ؟!
پ/ک:عصبی بر روی میز غذا خوری کوبید و با داد گفت:برای تو برای حد و پیمانی که سال ها پیش بسته شد برای ...
کوک:بسه ...فهمیدم(عصبی)
باشه قبوله این ازدواج و رسم و رسوم و اعتبار دو خاندان رو زمین نمیزارم!ولی...
پ/ک:ولی؟
کوک:راز ممنوعه رو میگید +کناره گیری از باند و بازار سیاه!
پ/ک:داری با پدرت معامله میکنی؟
کوک:جمله معروفتون یادتون رفته؟یک مافیا حتی با خانوادش هم مثل بقیه رفتار میکنه
پ/ک:ولی...
کوک:یا اعتبار و رسم خاندانتو انتخاب کن یا قدرت و مقام رو!...بهتره فکر کنید دربارش!شبتون بخیر
بعد از حرفم میز شام رو ترک کردم و به سمت اتاقم روانه شدم وارد اتاق مجللی که از کودکی در آن بزرگ شد بودم شدم!
روی تخت دراز کشیدم ولی من تا حالا آشنایی با خانواده مادریم ندارم چون فقط در مراسم های بزرگ دیدمشون ولی از همان کودکی دختر بچه ای به خاطر دارم که موهایی استخوانی و چشمانی آبی رنگ در خانواده مادریم بود خانواده مادری من ویژگی هایی همچون چشم آبی یا سبز یا موهایی استخوانی و طلایی رنگ دارن ولی طرف خانواده پدریم چشم و ابرو مشکی با موی مشکی هست
امید وارم فردا همان دختری که از کودکی در خاطر دارم رو ببینم هرچه شنیدم در خانواده مادریم دختری سعی دار بر جای وارس حقیقی جای پدرش بشینه ولی باتوجه به قانون های سخت گیر خانواده مادرم کاری نچندان عملی شدنی نیس
با فکر کردن به فردا چشمانم کم کم گرم شد و به خواب عمیقی رفتم
ویو فردا
۶۰ لایک
لمید وارم خوشتون بیاد عشقولیام
۱۴.۸k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.