p20
غذا رو سفارش دادیم و منتظر موندیم جونگ کوک پولشو آماده کرد پام یخورده درد میکرد جونگ کوک کنارم بود پامو بلند کردم گذاشتم رو پاش مظلوم نگاش کردم کوک:چیشده عزیزم من:پامو میمالی کوک:درد میکنه من:هوم پامو واسم مالید زنگ در و زدن کوک:جیمین اون پولمو از رو اوپن بردار برو غذارو بگیر جیمین:باشه پولو برداشت رفت در و باز کرد غذاهارو گرفت منو نشونده بود رو پاش منم دستامو دور گردنش حلقه کرده بودم موهامو نوازش کرد جیمین:بیاید شام منو با خودش بلند کرد و برد رو صندلی نشوند همبرگرا خیلی خوشمزه بود همرو خوردم بعد سیب زمینی هارو خوردم کوک:گشنت بود؟ من:خیلی بخاطر تو از صبح چیزی نخوردم کوک:پ بگو ضعف کرده بودی جیمین:بهش گفتم بخور گوش نداد غذارو خوردیم جیمین و جونگ کوک میز رو جمع کرد جونگ کوک اومد منو بغل کرد برد رو مبل نشست منم بغل کرد جیمین:بیا داروهاتو بخور جونگ کوک پمادشو بزن من میرم تو اتاق دراز بکشم رفت داروهامو داد خوردم پمادمم زد به صورتش نگاه کردم من:جونگ کوک کوک:جانم من:حستو بهم بگو یکم سکوت کرد و چهرمو آنالیز کرد کوک:من با تو حس آرامش دارم حس زندگی کردن دارم معنی عشق رو فهمیدم چیزی که قبل تو بهش اعتقادی نداشتم ولی الان دارم من:چرا عاشق یه دختر فلج شدی کوک:وقتی اومدی افتادی تو قلبم منم عاشقت شدم ولی حس آرامش داشتم باهات من:تو بخاطر من افتادی بازداشتگاه کوک:من بخاطر تو جونمم میدم وقتی رفتم بازداشتگاه یعنی عاشقتم دیگه نیازی به ناراحتی نیست محکم بغلم کرد
۵۷.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.