فیک『شیطان پارت 30
فیک『شیطان پارت 30
_ ا.ت حالش بده
( علامت اجتماعی یادم نیست پس این ٬ )
٬ چیشد که اینطوری شد( با گریه )
ویو کوک همه چی رو برای اجوما گفتم و ا.ت رو بردیم به اتاقش که دیدم چقدر اتاقش کیوته واییییی ا.ت که خیلی سرد بود پس چرا اتاقش اینجوریه گریم گرفت دلم براش تنگ شده
گذاشتمش رو تختش و بغلش خوابم برد صبح شد پاشدم پیشانی ا.ت رو بوسیدم و گفتم
امید وارم زود تر خوب بشی
رفتم دست شویی کارای مربوطه رو کردم لباسام رو عوض کردم
و به اجوما گفتم که لباسای ا.ت رو عوض کنه( عکسش رو میذارم)
رفتم صبحانه خوردم ظرف ها رو خودم شستم و هی یاد ا.ت می افتادم احساس می کردم یه ادم پوچم بدون ا.ت
یه سوپ درست کردم برای ا.ت که گریم گرفت
راوی : وقتی کوک گریه اش گرفت یک قطره اشک توی سوپ افتاد(می توانم فقط بگم زرشککک)
ویو کوک اشک هایم رو پاک کردم و سوپ رو داخل ظرف ریختم به طرف اتاقش رفتم در رو باز کردم با چیزی که دیدم خیلی شکه شدم
....
خخ تو خماری بمونید تا بنویسم
_ ا.ت حالش بده
( علامت اجتماعی یادم نیست پس این ٬ )
٬ چیشد که اینطوری شد( با گریه )
ویو کوک همه چی رو برای اجوما گفتم و ا.ت رو بردیم به اتاقش که دیدم چقدر اتاقش کیوته واییییی ا.ت که خیلی سرد بود پس چرا اتاقش اینجوریه گریم گرفت دلم براش تنگ شده
گذاشتمش رو تختش و بغلش خوابم برد صبح شد پاشدم پیشانی ا.ت رو بوسیدم و گفتم
امید وارم زود تر خوب بشی
رفتم دست شویی کارای مربوطه رو کردم لباسام رو عوض کردم
و به اجوما گفتم که لباسای ا.ت رو عوض کنه( عکسش رو میذارم)
رفتم صبحانه خوردم ظرف ها رو خودم شستم و هی یاد ا.ت می افتادم احساس می کردم یه ادم پوچم بدون ا.ت
یه سوپ درست کردم برای ا.ت که گریم گرفت
راوی : وقتی کوک گریه اش گرفت یک قطره اشک توی سوپ افتاد(می توانم فقط بگم زرشککک)
ویو کوک اشک هایم رو پاک کردم و سوپ رو داخل ظرف ریختم به طرف اتاقش رفتم در رو باز کردم با چیزی که دیدم خیلی شکه شدم
....
خخ تو خماری بمونید تا بنویسم
۱۰.۲k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.