لجباز جذاب
لجباز جذاب
p3
لباس رو خریدیم و اومدیم بیرون تهیونگ هم اصلا محل نمیداد خودش رفت لباس خرید
سوار ماشین شدم رفتیم خونه قبلا به جیمین گفته بودم بیاد دنبالم منو ببره خونه هه را ماشین جیمین اومد سوار شدم
تهیونگ : هنوز نرفته بودم که دیدم میسو سوار ماشین جیمین شد اصلا به من چه
«ته نمیدونه جیمین داداش میسو»
میسو : رفتم خونه هه را و مورا همچیز رو براشون گفتم و قرار شد امشب بیان
بجز اونا کسی از دانشگاه نمیاد
شب رفتم خونه لباس پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و ارایش ساده و ملایمی کردم
تهیونگ در زد و باهاش رفتم وارد سالن شدیم پسرای جوون زیادی تو مهمونی بودن
بعد مهمونی رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم و خوابیدم
صبح با صدای فریاد جیمین بلند شدم
جیمین :میسوووووو پاشو دیره
میسو :باشه
بلند شدم کارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین صبحونه خوردم و رفتم سوار ماشین شدم رفتیم دانشگاه
رفتم سر کلاس که مدیر وارد شد
مدیر:خب فردا میریم برای اردو شما به گروههای دو نفره تقسیم میشین
ویو میسو
همه گروه هارو گفت وقتی فهمیدم تهیونگ هم گروهیه منه میخواستم خودمو خفه کنم
رفتیم خونه غذا خوردم و خوابیدم
صبح بلند شدم و وسایلی که واسه اردو نیاز داشتم ورداشتم و لباس فرم پوشیدم و ارایش خیلی کمی کردم و نیم بوت های مشکیم رو پوشیدم رو لباسم هم یه هودی مشکی پوشیدم و موهام رو طبق روال همیشگی دم اسبی بستم رفتم صبحونه خوردم و یه عالمه خوراکی و رداشتم
جیمین :جای تعجب داره اینقد زود بیدار شدی
میسو :برام دست بزن
جیمین:«دست زدن »خب برو سوار ماشین شو
میسو :رفتم سوار ماشین شدم رفتیم دانشگاه دیدم اوتوبوس دم دره همه داخل اتوبوس بودن رفتم سوار شدم چون تهیونگ هم گروهیمه باید پیش اون بشینم رفتم کنار پنجره
اتوبوس حرکت کرد کلاه هودیمو سرم کردم سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمام رو روهم گذاشتم و خوابم برد
تهیونگ :با احساس یه چیزی رو شونم سرمو برگردوندم دیدم میسو خوابش برده
وقتی رسیدیم خواستم بغلش کنم ببرمش بیرون که یهو .......
ببخشید دیر گذاشتم
اسلاید دوم لباس نامزدی میسو
اسلاید سوم لباس نامزدی ته
اسلاید چهارم لباس هه را
اسلاید پنجم لباس مورا
اسلاید ششم لباس جیمین
لطفاً حمایت کنید ♥️♥️
p3
لباس رو خریدیم و اومدیم بیرون تهیونگ هم اصلا محل نمیداد خودش رفت لباس خرید
سوار ماشین شدم رفتیم خونه قبلا به جیمین گفته بودم بیاد دنبالم منو ببره خونه هه را ماشین جیمین اومد سوار شدم
تهیونگ : هنوز نرفته بودم که دیدم میسو سوار ماشین جیمین شد اصلا به من چه
«ته نمیدونه جیمین داداش میسو»
میسو : رفتم خونه هه را و مورا همچیز رو براشون گفتم و قرار شد امشب بیان
بجز اونا کسی از دانشگاه نمیاد
شب رفتم خونه لباس پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و ارایش ساده و ملایمی کردم
تهیونگ در زد و باهاش رفتم وارد سالن شدیم پسرای جوون زیادی تو مهمونی بودن
بعد مهمونی رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم و خوابیدم
صبح با صدای فریاد جیمین بلند شدم
جیمین :میسوووووو پاشو دیره
میسو :باشه
بلند شدم کارای لازم رو انجام دادم رفتم پایین صبحونه خوردم و رفتم سوار ماشین شدم رفتیم دانشگاه
رفتم سر کلاس که مدیر وارد شد
مدیر:خب فردا میریم برای اردو شما به گروههای دو نفره تقسیم میشین
ویو میسو
همه گروه هارو گفت وقتی فهمیدم تهیونگ هم گروهیه منه میخواستم خودمو خفه کنم
رفتیم خونه غذا خوردم و خوابیدم
صبح بلند شدم و وسایلی که واسه اردو نیاز داشتم ورداشتم و لباس فرم پوشیدم و ارایش خیلی کمی کردم و نیم بوت های مشکیم رو پوشیدم رو لباسم هم یه هودی مشکی پوشیدم و موهام رو طبق روال همیشگی دم اسبی بستم رفتم صبحونه خوردم و یه عالمه خوراکی و رداشتم
جیمین :جای تعجب داره اینقد زود بیدار شدی
میسو :برام دست بزن
جیمین:«دست زدن »خب برو سوار ماشین شو
میسو :رفتم سوار ماشین شدم رفتیم دانشگاه دیدم اوتوبوس دم دره همه داخل اتوبوس بودن رفتم سوار شدم چون تهیونگ هم گروهیمه باید پیش اون بشینم رفتم کنار پنجره
اتوبوس حرکت کرد کلاه هودیمو سرم کردم سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمام رو روهم گذاشتم و خوابم برد
تهیونگ :با احساس یه چیزی رو شونم سرمو برگردوندم دیدم میسو خوابش برده
وقتی رسیدیم خواستم بغلش کنم ببرمش بیرون که یهو .......
ببخشید دیر گذاشتم
اسلاید دوم لباس نامزدی میسو
اسلاید سوم لباس نامزدی ته
اسلاید چهارم لباس هه را
اسلاید پنجم لباس مورا
اسلاید ششم لباس جیمین
لطفاً حمایت کنید ♥️♥️
۱۷.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.