فیک نامجون پارت ۱
وقتی استاده ریاضیت بود..........
سلام من ا.تم جانگ ا.ت ۱۸ سالمه و دانشگاه میرم
ا.ت ویو :
بلاخره بعد از اینهمه درس خوندن داخل ایران تونستم به کشور مورد علاقه ام بورسیه شم و بتونم داخل دانشگاه مورد علاقه ام یعنی کنکوک درس بخونم خیلی خوشحالم
نامی ویو :
امروز به من خبر دادن که یه دانشجو جدید داریم اسمشم جانگ ا.ته خب پس زودتر برم تا بیشتر از این دیرم نشده
ا.ت ویو :
بلاخره رسیدم خیلی ذوق داشتم در زدم که یه صدای جذاب گفت بیا داخل
نامی ویو :
وقتی اومد داخل باد پنکه ی دم در باعث تو هوا رفتن مو هاش شد که احساس کردم زیباترین انسان دنیا جلوی چشمام ایستاده که با صدای یکی از بچه های کلاس از فکر در اومدم
سوهو : استاد اجازه میدین خودش رو معرفی کنه ؟
که نامجون بایه لبخند چاله گونه دار دلربا گفت
نامی : البته لطفا خودت رو معرفی کن
ا.ت : سلام من جانگ ا.تم ایرانی ام یعنی از ایران اومدم
نامی : سلام خوشبختم من کیم نامجون استاد شاما هستم ۲۶ سالمه
ا.ت : میتونم برم بشینم ؟
نامی : البته . کنار کی جای خالی هست ؟
لیا : من سوجین: من سوهو : من لارا : من یوجین : من
نامجون : ا.ت پیش کی میشینی ؟
ا.ت : من پیشه ......
که نامجون خم شد و دم گوشش زمزمه کرد
نامی : نباید کنار هیچ پسری بشینی یا کناره لیا بشین یا لارا یا سوجین
ا.ت با تعجب جواب داد
ا.ت : باشه پس من کنار لیا میشینم حالا کی هست
نامجون به لیا اشاره کرد و گفت
نامی : اوناهاش اونجاست
ا.ت رفت پیش لیا نشست
شرط برای پارت بعد
لایک : ۵
کامنت : ۵
سلام من ا.تم جانگ ا.ت ۱۸ سالمه و دانشگاه میرم
ا.ت ویو :
بلاخره بعد از اینهمه درس خوندن داخل ایران تونستم به کشور مورد علاقه ام بورسیه شم و بتونم داخل دانشگاه مورد علاقه ام یعنی کنکوک درس بخونم خیلی خوشحالم
نامی ویو :
امروز به من خبر دادن که یه دانشجو جدید داریم اسمشم جانگ ا.ته خب پس زودتر برم تا بیشتر از این دیرم نشده
ا.ت ویو :
بلاخره رسیدم خیلی ذوق داشتم در زدم که یه صدای جذاب گفت بیا داخل
نامی ویو :
وقتی اومد داخل باد پنکه ی دم در باعث تو هوا رفتن مو هاش شد که احساس کردم زیباترین انسان دنیا جلوی چشمام ایستاده که با صدای یکی از بچه های کلاس از فکر در اومدم
سوهو : استاد اجازه میدین خودش رو معرفی کنه ؟
که نامجون بایه لبخند چاله گونه دار دلربا گفت
نامی : البته لطفا خودت رو معرفی کن
ا.ت : سلام من جانگ ا.تم ایرانی ام یعنی از ایران اومدم
نامی : سلام خوشبختم من کیم نامجون استاد شاما هستم ۲۶ سالمه
ا.ت : میتونم برم بشینم ؟
نامی : البته . کنار کی جای خالی هست ؟
لیا : من سوجین: من سوهو : من لارا : من یوجین : من
نامجون : ا.ت پیش کی میشینی ؟
ا.ت : من پیشه ......
که نامجون خم شد و دم گوشش زمزمه کرد
نامی : نباید کنار هیچ پسری بشینی یا کناره لیا بشین یا لارا یا سوجین
ا.ت با تعجب جواب داد
ا.ت : باشه پس من کنار لیا میشینم حالا کی هست
نامجون به لیا اشاره کرد و گفت
نامی : اوناهاش اونجاست
ا.ت رفت پیش لیا نشست
شرط برای پارت بعد
لایک : ۵
کامنت : ۵
۲.۴k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.