پدرخوانده Part:17
سلاممم به همگییی ممنون به خاطر حمایت هاتون و اینکه ۱۶۰ تایمونن مبارک امیدوارم که تا تابستون بیشترم بشیمم🙃
ویو کوک
وقتی رسیدم از ماشین اومدم پایین و رفتم پیش اعضا همه عصبانی بودن
یونگی: حالا چیکار کنیم؟؟
هوپی: اگه اون دوباره بره پیش لی چیمیشه؟؟
جین:بدتر از همچی ما کلی نقشه رو اونجا گفتیم پیششش اون
کوک: همگی آروم باید نیمه پر لیوان رو نگاه کنیم ما از اون کلی حرف کشیدیم بیرون و نقشو میدونیم
موچی: آره ولی اگه نقششون تغییر بدن چی؟؟
نامی: طبق چیزی که اون مرده گفت باید چند روز دیگه حمله کنن واینکه وقت نمیکنن که نقششونو تغییر بدن
تهته: راست میگه بیخود نگران چی هستیم:/
کوک: باشه حالا بیایین نقشمون به نگهبانا بگیم و اماده شیم
همه:باشه
پرش زمانی به ساعت ۱۱ شب
کوک: خسته و کوفته برگشتم خونه که پدر و مادرم اومدن دم در
کوک: کجا میرین؟؟
پ.ک: میریم خونه دیگه
کوک: یااا چرا اینجا نمیمونین
م.ک: عزیزم تو خسته ای و ا.ت هم خوابیده ماهم گفتیم بریم
کوک:آآآ باشه پس خداحافظ
م.کوپ.ک: خداحافظ
کوک: رفتم داخل و به سمت اتاقم حرکت کردم و زود رفتم حموم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم سمت اتاق ا.ت در زدم ولی جواب نداد
حتما هنوز بیدار نشده!؟
رفتم داخل و دیدم رو تخت نشسته و چشماشو میمالونه
کوک: سلام پرنسس خانم
ا.ت: سلام*خوابالو*
کوک: خنده خرگوشی* تا الان خواب بودی هاا پس درس و مشقت چی؟؟هاااا
ا.ت: درس و مشقم رو نوشتم بعد اومدم خوابیدمم
کوک: اهااا پس که اینطور تکلیفت برای فردا چیه؟؟
ا.ت: ریاضی رو باید مینوشتم و بعدشم فارسی میپرسه و همینن.... اخه کی روز اول مدرسه انقدر تکلیف میده😒
کوک: خنده بلند* اییی خداا تو چه کیوتیی
اینقدر غرغر نکن کوچولو هنوز زوده تازه خیلی مونده یاح یاح
ا.ت:😕 یااا.... همینجوری داشتیم باهم بحث میکردیم که یهو در اتاق رو زدن
اجوما: ارباب شام آمادس
کوک: باشه الان میایم
پاشو بریمم
ا.ت:.....
کوک: الان تو باهام قهری
ا.ت:......
کوک: باشه پس به روش خودم پیش میرم
دستمو دراز کردم و کلی قلقلکش دادم که صدای خندش بلند شد
ا.ت: ایی باشه باشه بسه لطفاا باباییی الان شکمم درد میگیرهه
کوک: تا تو باشی دیگه باهام قهر نکنیی
ا.ت: باشه
باهام دیگه رفتیم پایین که یهوو فلیکس اومد و
گفت:....
خب اینم از پارت۱۷ حمایت کنید شاید تا ۱ یا نیم ساعت دیگه پارت بعدیو آپ کنم باشهه
لایک:۲۰
کامنت:۲۵
حمایتتت کنیددد
❤❤
ویو کوک
وقتی رسیدم از ماشین اومدم پایین و رفتم پیش اعضا همه عصبانی بودن
یونگی: حالا چیکار کنیم؟؟
هوپی: اگه اون دوباره بره پیش لی چیمیشه؟؟
جین:بدتر از همچی ما کلی نقشه رو اونجا گفتیم پیششش اون
کوک: همگی آروم باید نیمه پر لیوان رو نگاه کنیم ما از اون کلی حرف کشیدیم بیرون و نقشو میدونیم
موچی: آره ولی اگه نقششون تغییر بدن چی؟؟
نامی: طبق چیزی که اون مرده گفت باید چند روز دیگه حمله کنن واینکه وقت نمیکنن که نقششونو تغییر بدن
تهته: راست میگه بیخود نگران چی هستیم:/
کوک: باشه حالا بیایین نقشمون به نگهبانا بگیم و اماده شیم
همه:باشه
پرش زمانی به ساعت ۱۱ شب
کوک: خسته و کوفته برگشتم خونه که پدر و مادرم اومدن دم در
کوک: کجا میرین؟؟
پ.ک: میریم خونه دیگه
کوک: یااا چرا اینجا نمیمونین
م.ک: عزیزم تو خسته ای و ا.ت هم خوابیده ماهم گفتیم بریم
کوک:آآآ باشه پس خداحافظ
م.کوپ.ک: خداحافظ
کوک: رفتم داخل و به سمت اتاقم حرکت کردم و زود رفتم حموم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم سمت اتاق ا.ت در زدم ولی جواب نداد
حتما هنوز بیدار نشده!؟
رفتم داخل و دیدم رو تخت نشسته و چشماشو میمالونه
کوک: سلام پرنسس خانم
ا.ت: سلام*خوابالو*
کوک: خنده خرگوشی* تا الان خواب بودی هاا پس درس و مشقت چی؟؟هاااا
ا.ت: درس و مشقم رو نوشتم بعد اومدم خوابیدمم
کوک: اهااا پس که اینطور تکلیفت برای فردا چیه؟؟
ا.ت: ریاضی رو باید مینوشتم و بعدشم فارسی میپرسه و همینن.... اخه کی روز اول مدرسه انقدر تکلیف میده😒
کوک: خنده بلند* اییی خداا تو چه کیوتیی
اینقدر غرغر نکن کوچولو هنوز زوده تازه خیلی مونده یاح یاح
ا.ت:😕 یااا.... همینجوری داشتیم باهم بحث میکردیم که یهو در اتاق رو زدن
اجوما: ارباب شام آمادس
کوک: باشه الان میایم
پاشو بریمم
ا.ت:.....
کوک: الان تو باهام قهری
ا.ت:......
کوک: باشه پس به روش خودم پیش میرم
دستمو دراز کردم و کلی قلقلکش دادم که صدای خندش بلند شد
ا.ت: ایی باشه باشه بسه لطفاا باباییی الان شکمم درد میگیرهه
کوک: تا تو باشی دیگه باهام قهر نکنیی
ا.ت: باشه
باهام دیگه رفتیم پایین که یهوو فلیکس اومد و
گفت:....
خب اینم از پارت۱۷ حمایت کنید شاید تا ۱ یا نیم ساعت دیگه پارت بعدیو آپ کنم باشهه
لایک:۲۰
کامنت:۲۵
حمایتتت کنیددد
❤❤
۱۲.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.