𝚙𝚊𝚛𝚝⁴²
عشق یا نیاز( 𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐨𝐫 𝐧𝐞𝐞𝐝)𝚙𝚊𝚛𝚝⁴²
کوک نفس نفس میزد بی توجه بهم رفت . یک خانومی اومد سمتم و دستمو گرفت ÷ خانم حالتون خوبه + اره ممنون .
رسیدم خونه کوک رو دیدم که چمدون دستش بود + وایسا _ بزار بهت بفهمونم من عاشق تو نیستم و همه ی حرف هایی که به اون پسر زدم واقعی و از ته دلم نبود میخاستم تو رو نجات بدم چون بابات گفت مواظبت باشم دیگه حرفی بین ما نیست و ما موقع نیاز پیش همیم نه چیز دیگه ای
از زبان کوک:
دلمنمیخواست گریه کنه دلش بشکنه اونم بخاطر من که بخاد صدمه ببینه از خونه اومدم بیرون اشک هام بی اختیار سرازیر شد _ ببخشید هه جی .........
از زبان هه جی:
چرا چرا باید اینطوری شه چرا همون اول نگفت عاشقم نیست متنفرم ازت کوککککککک ( با گریه ) یک ساعت میشه اینجا نشستم تصمیم گرفتم برم ایران بزار بمیرم دیگه برای هیشکی ارزش ندارم اون کسی که گفت دوست دارم و عاشقتم همش الکی بود . چمدونم رو آماده کردم و به سمت فرودگاه رفتم میخاستم به مینا خبر بدم که رفتم اما دلم نمیخواست همرام بیاد داشت اینجا پیشرفت میکرد . پرش زمانی: رفتم سمت خونه اینجا صبح شده بود ...... + مامان... بابا ...... مامانش: هه جییی ؟ + مامانننننن . مامانش: خوبی دخترم حالت خوبه + نه . مامانش: چرا + خب از اینجا شروع شد ......... مامانش: چرا اومدی ایران تو هنوز مریضی + چرا چرا من باید به دنیا می اومدم مامانش: نا شکری نکن + باشه . رفتم تو اتاقم . دو روز که ایرانم مامان هم مجبور میکنه که برم کره ولی تا حالا نرفتم کوک هم سراغمو نگرفته
از زبان کوک:
تهیونگ بهم گفت که هه جی رفته ایران بهتر بود حداقل خیالم راحته که جاش امنه ولی دو روز دیگه دوباره حال هر دومون بد میشه نمیدونم چیکار کنم سر درگم شدم حالم دست خودم نیس
از زبان هه جی:
بابام میخواست امروز بره کره منم قبول نکردم باهاش برم و خوابیدم...... وقتی بیدار شدم دیدم پیش مادربزرگم + مادربزرگ ÷ بله + من اینجا چیکار میکنم ..... بابام اومد تو . باباش: تنها راه حل این بود که بیهوشت کنم بیارمت اینجا + بابااااااا . باباش: ایی دختر یواش تا وقتی خوب نشی حق نداری بیای ایران + هیع باشه ولی شرط داره باباش: چی ؟ + اتاقمو نمی دید به آجی . باباش: ببینم چی میشه + بابا . باباش: باشه +هوووو ..... ÷خانم کیم وقت رفتنه + منجیر توییی ÷ اهممم بله بفرمایید......
40 لایک برای شرط
کوک نفس نفس میزد بی توجه بهم رفت . یک خانومی اومد سمتم و دستمو گرفت ÷ خانم حالتون خوبه + اره ممنون .
رسیدم خونه کوک رو دیدم که چمدون دستش بود + وایسا _ بزار بهت بفهمونم من عاشق تو نیستم و همه ی حرف هایی که به اون پسر زدم واقعی و از ته دلم نبود میخاستم تو رو نجات بدم چون بابات گفت مواظبت باشم دیگه حرفی بین ما نیست و ما موقع نیاز پیش همیم نه چیز دیگه ای
از زبان کوک:
دلمنمیخواست گریه کنه دلش بشکنه اونم بخاطر من که بخاد صدمه ببینه از خونه اومدم بیرون اشک هام بی اختیار سرازیر شد _ ببخشید هه جی .........
از زبان هه جی:
چرا چرا باید اینطوری شه چرا همون اول نگفت عاشقم نیست متنفرم ازت کوککککککک ( با گریه ) یک ساعت میشه اینجا نشستم تصمیم گرفتم برم ایران بزار بمیرم دیگه برای هیشکی ارزش ندارم اون کسی که گفت دوست دارم و عاشقتم همش الکی بود . چمدونم رو آماده کردم و به سمت فرودگاه رفتم میخاستم به مینا خبر بدم که رفتم اما دلم نمیخواست همرام بیاد داشت اینجا پیشرفت میکرد . پرش زمانی: رفتم سمت خونه اینجا صبح شده بود ...... + مامان... بابا ...... مامانش: هه جییی ؟ + مامانننننن . مامانش: خوبی دخترم حالت خوبه + نه . مامانش: چرا + خب از اینجا شروع شد ......... مامانش: چرا اومدی ایران تو هنوز مریضی + چرا چرا من باید به دنیا می اومدم مامانش: نا شکری نکن + باشه . رفتم تو اتاقم . دو روز که ایرانم مامان هم مجبور میکنه که برم کره ولی تا حالا نرفتم کوک هم سراغمو نگرفته
از زبان کوک:
تهیونگ بهم گفت که هه جی رفته ایران بهتر بود حداقل خیالم راحته که جاش امنه ولی دو روز دیگه دوباره حال هر دومون بد میشه نمیدونم چیکار کنم سر درگم شدم حالم دست خودم نیس
از زبان هه جی:
بابام میخواست امروز بره کره منم قبول نکردم باهاش برم و خوابیدم...... وقتی بیدار شدم دیدم پیش مادربزرگم + مادربزرگ ÷ بله + من اینجا چیکار میکنم ..... بابام اومد تو . باباش: تنها راه حل این بود که بیهوشت کنم بیارمت اینجا + بابااااااا . باباش: ایی دختر یواش تا وقتی خوب نشی حق نداری بیای ایران + هیع باشه ولی شرط داره باباش: چی ؟ + اتاقمو نمی دید به آجی . باباش: ببینم چی میشه + بابا . باباش: باشه +هوووو ..... ÷خانم کیم وقت رفتنه + منجیر توییی ÷ اهممم بله بفرمایید......
40 لایک برای شرط
۳۷.۵k
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.