زخم پارت ۲
زخم : پارت ۲
تهیونگ : خب بریم؟
یونجون: بریم.
و از در امارت رفتن بیرون.
تهیونگ و یونجون سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت جای معامله .
۴۵ مین بعد :
راننده: ارباب رسیدیم.
تهیونگ : اوهوم . یونجون . همه امادن؟
یونجون : الان دیگه مستقر میشن .
تهیونگ: باشه
تهیونگ نگاهی به ساعت کرد . ساعت ۹:۵۷ بود .
یونجون : تهیونگ میتونی پیاده بشی . همه مستقر شدن سرجاهاشون .
تهیونگ: باشه . پیاده شیم.
یونجون: اوکی .
تهیونگ و یونجون از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت سوله ای که قرار بود معامله توش انجام بشه .
ساعت ۱۰:
سوهو : سلام آقای کیم تهیونگ .
تهیونگ : سلام آقای پارک سوهو .
سوهو : خب . آماده معامله هستین ؟
تهیونگ : بله . خب شروع کنیم ( سرد و مغرورانه)
سوهو : الکس ( بادیگارد شخصیش ) اصلحه ها رو بیار .
الکس: چشم قربان .
الکس رفت و با دوتا جعبه ی بزرگ از اصلحه آمد .
سوهو: خب اینم از اصلحه ها. پول من .....
تهیونگ : اول باید جعبه ها رو چک کنم .
سوهو : ن....نیازی نیست .... توی جعبه ها اصلحه هست .... اول پول.
تهیونگ: چرا به تته پته افتادی ها؟ اول تا جعبه ها رو نبینم از پول خبری نیس.
سوهو: اممممم....خ....خب .....
تهیونگ را ت سمت جعبه و بازش کرد و دید هیچ چیز جر یه مشت سنگ داخلش بیشتر نیست.
تهیونگ اصلحشو از پشت کمرش برداشت و سمت سوهو گرفت .
تهیونگ : فکر کردی من خرم ها؟( با داد ) فکر کردی نمیدونم تو چه آدم کثیفی هستی؟ فکر کردی میتونی سر من رو کلاه بذاری؟
سوهو : (اونم اصلحش رو سمت تهیونگ گرفت )
سوهو: انگاری زرنگ تر از این حرفایی آقای کیم تهیونگ . ولی .......بنگ ( تیر زد به بازوی تهیونگ )
یونجون: تهیونگکگکگگ( با داد ) تیر اندازی کنین
یونجون دوید سمت تهیونگ و گرفتش و گفت : خوبی؟
تهیونگ : عالیم .
یونجون : اووووف دو دقیقه آدم باش داری میری بیچاره . سریع باید ببرمت عمارت .
تهیونگ : اوووووف . ا...او...اول باید ...ا...این حروم.زاده رو بکشم . ( سوهو رو میگه )
تهیونک با اون دست سالمش یه تیر نزنه توی قبل سوهو و سوهو میوفته زمین . بعد از اون دوباره تهیونگ سه تا تیر به جاهای مختلف بدن سوهو میزنه و با یونجون میرن سمت ماشین .
یونجون : خیلی درد داری؟
تهیونگ : نه ( ولی عرق کرده از درد )
یونجون : معلومه . راننده سریع تر برو .
راننده : چشم رئیس
وقتی رسیدن عمارت :
یونجون تهیونگ رو سریع برد توی اتاق خودش و زنگ زد به ا.ت
ا.ت ویو :
توی خونم نشسته بودم و داشتم فیلم نگاه میکردم که گوشم زنگ خورد . نگاه کردم دیدم یونجونه . جواب دادم
ا.ت : الو سلام داداش .
یونجون : ا...ا.ت سریع خودتو برسون عمارت تهیونگ تیر خورده . سریع بیا .
ا.ت : ا....الان میام .
.......................................
تهیونگ : خب بریم؟
یونجون: بریم.
و از در امارت رفتن بیرون.
تهیونگ و یونجون سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت جای معامله .
۴۵ مین بعد :
راننده: ارباب رسیدیم.
تهیونگ : اوهوم . یونجون . همه امادن؟
یونجون : الان دیگه مستقر میشن .
تهیونگ: باشه
تهیونگ نگاهی به ساعت کرد . ساعت ۹:۵۷ بود .
یونجون : تهیونگ میتونی پیاده بشی . همه مستقر شدن سرجاهاشون .
تهیونگ: باشه . پیاده شیم.
یونجون: اوکی .
تهیونگ و یونجون از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت سوله ای که قرار بود معامله توش انجام بشه .
ساعت ۱۰:
سوهو : سلام آقای کیم تهیونگ .
تهیونگ : سلام آقای پارک سوهو .
سوهو : خب . آماده معامله هستین ؟
تهیونگ : بله . خب شروع کنیم ( سرد و مغرورانه)
سوهو : الکس ( بادیگارد شخصیش ) اصلحه ها رو بیار .
الکس: چشم قربان .
الکس رفت و با دوتا جعبه ی بزرگ از اصلحه آمد .
سوهو: خب اینم از اصلحه ها. پول من .....
تهیونگ : اول باید جعبه ها رو چک کنم .
سوهو : ن....نیازی نیست .... توی جعبه ها اصلحه هست .... اول پول.
تهیونگ: چرا به تته پته افتادی ها؟ اول تا جعبه ها رو نبینم از پول خبری نیس.
سوهو: اممممم....خ....خب .....
تهیونگ را ت سمت جعبه و بازش کرد و دید هیچ چیز جر یه مشت سنگ داخلش بیشتر نیست.
تهیونگ اصلحشو از پشت کمرش برداشت و سمت سوهو گرفت .
تهیونگ : فکر کردی من خرم ها؟( با داد ) فکر کردی نمیدونم تو چه آدم کثیفی هستی؟ فکر کردی میتونی سر من رو کلاه بذاری؟
سوهو : (اونم اصلحش رو سمت تهیونگ گرفت )
سوهو: انگاری زرنگ تر از این حرفایی آقای کیم تهیونگ . ولی .......بنگ ( تیر زد به بازوی تهیونگ )
یونجون: تهیونگکگکگگ( با داد ) تیر اندازی کنین
یونجون دوید سمت تهیونگ و گرفتش و گفت : خوبی؟
تهیونگ : عالیم .
یونجون : اووووف دو دقیقه آدم باش داری میری بیچاره . سریع باید ببرمت عمارت .
تهیونگ : اوووووف . ا...او...اول باید ...ا...این حروم.زاده رو بکشم . ( سوهو رو میگه )
تهیونک با اون دست سالمش یه تیر نزنه توی قبل سوهو و سوهو میوفته زمین . بعد از اون دوباره تهیونگ سه تا تیر به جاهای مختلف بدن سوهو میزنه و با یونجون میرن سمت ماشین .
یونجون : خیلی درد داری؟
تهیونگ : نه ( ولی عرق کرده از درد )
یونجون : معلومه . راننده سریع تر برو .
راننده : چشم رئیس
وقتی رسیدن عمارت :
یونجون تهیونگ رو سریع برد توی اتاق خودش و زنگ زد به ا.ت
ا.ت ویو :
توی خونم نشسته بودم و داشتم فیلم نگاه میکردم که گوشم زنگ خورد . نگاه کردم دیدم یونجونه . جواب دادم
ا.ت : الو سلام داداش .
یونجون : ا...ا.ت سریع خودتو برسون عمارت تهیونگ تیر خورده . سریع بیا .
ا.ت : ا....الان میام .
.......................................
۳.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.