«عشق نافرجام من»

«پارت ۳۲»




یونا:من دیگه میرم خونه
تهیونگ:میخوای منم باهات بیام شبه ها
یونا:یکی میخواد مواظب تو باشه
تهیونگ:اصن برو گرگا بخورنت
یونا:اول ترو میخورن بعد منو


(توی خونه)

×:امتحانتو چطور دادی
یونا:خوب بود
×:خداروشکر
بیا شام بخور
یونا:نه میل ندارم
میرم بکپم
×:مطمئنی؟؟؟؟؟
یونا:بله
اوپا:ما وقتی کنکور میدادیم اینطور نبودیم با
یونا:ببخشید دیگه.

+:یونا رفت تو اتاقش و درو بست
یونا:آخخخخخخ روز خسته کننده ای بود.
خدااااااا
هوفففف فردا حتماااا این کتابای لعنتی رو آتیش میزنم
+:یونا داشت با خودش حرف میزد که جونگ کوک وارد اتاق شد
یونا:یاااااااا کوری نمیبینی درو بستم اینجا طویله نیستااا
اوپا:خب
یونا:درو بستم که بیشعورایی مثل تو نیان
اوپا:😑😐
یونا:حرفتو بگو بی شعور
اوپا:باز هم خشونت
یونا:زرتو بزن(ببخشید بابت این کلمه زشت)
اوپا:ناسلامتی من ۶سال ازت بزرگترمااا
یونا:متاسفانه هنوزم مغزت از من کوچیکتره
حالا بگو.
اوپا:میگم که قرارتون کیه
یونا:با کی
اوپا:جونگ سوک
یونا:یه روز قبل خواستگاری
اوپا:کی میخوای بهم بزنی
یونا:مگه رل زده بودم
اوپا:منظورم آخرین قرارتونه
یونا:فردای عروسیتون
بهتره خیلی کم نامزد بمونین چون من دیگه نمیخوام ادامه بدم
اوپا:باشه نفسم.
یونا:خیلی دو رویی