پدر خونده ••27
* ا.ت ویو *
یهو یه نور فلش دیدم .....از بغل پنجره .....
+ آپا...فکر کنم آزمون عکس گرفتن .....یه نور فلش دیدم
_ فهمیدم
صدای زنگ در اومد
_ کیهه
( علامت هوسوک ...برادر یونگی = ÷)
÷ منم ....هیونگت
_ خودش عکس گرفته مطمئنن
* در رو باز کردن و نشستن دور هم *
÷ خب خب زن گرفتی ؟
+ نه ..من .دخ...
_ مستخدم خونمه
چی ....از من خجالت میکشه ؟ .... نمیدونم ولی خیلی ناراحت شدم ....احساس میکردم بغض ام هر لحظه بترکه ....
÷ اهان .....خوبه ....خوشبختم من برادر یونگی آم ....برو برامچایی بریز نه زیاد شیرین باشه و نه زیاد تلخ دماشم ۲۰ درجه باشه ( الکی میگه که بخواد سختش کنه)
_ مگه مستخدم توعه ؟ اون از من پیروی می کنه ....نه تو ....
÷ اوه ...نکنه دوسش داری هوم ؟
_ اگه داشته باشم باید به تو جواب بدم ؟.ا.ت برو تو اتاقت ....
+ چشم
رفتم تو اتاقم .....فقط گریه کردم....من با دیدن یونگی قلبم می لرزید ....زنگ زدم به دوستم ( همون که تو بهزیستی باهاش بود)
& چطوری دختر ؟ چه عجب زنگ زدی
+ سلام ( با صدای گرفته و بغضی)
& چیزی شده کَسَکَم ؟ (😂)
+ ازت یه سوال بپرسم ؟
& اره برپس
+ اینکه یکی رو ببینی قلبت گلوب گلوب بزنه ....یا نخوای کنار دختر های دیگه ببینیش .....با حتی دوست داشته باشی ببوسیش چه معنی می تونه داشته باشه ؟
& آه....معلومه ....عشق .....حالا کی اینطوری شده؟... تو ؟
+ ن.....نه بابا ...ی...یکی تو کلاسمون
& اهان ....بهش بگو زود بهش اعتراف کنه
+ مرسی .....بای
& بای
* پایان مکالمه *
یعنی من عاشق یونگی ام ....نه نه باید مخفی بمونه ....اونم ازم خیلی بزرگتره ....علاوه بر اون من تازه ۱۶ سالمه ....
* یونگی ویو *
وقتی بهش دستور داد عصبی شدم ولی به یه چیزی اطمینان پیدا کردم ....اینکه عاشق ا.تم ...گورشو که گم کرد رفتم بالا تو اتاق ا.ت .
+ چیزی شده ( به خاطر گریه قرمز شده و صداش گرفته )
_ ت.تو گریه کردی ...کی باعث اشکات شده بزنم بگ.امش
+ تو ..و ...اون آقاهه
چشماش به خاطر اشک میدرخشید.....به خاطر گریه لباشو گاز میگرفت که گریه نکنه و باعث قرمزی لباش شدهبود. یزره خون رو لباش دیدم ....
_ لبتو گاز نگیر ( با شصتش لبشو پاک میکنه ، نزدیک اند بهم )
+( نه قلبببممم ....دوباره شروع نکننن)
_ من ازت عذر می خوام ا.تم ....ببخشید اون فقط دنبال یه دلیله که منو پایین بکشه نمیتونم بهش فرصتش رو بدم .( کشیدش تو بغلش)
چقدر حس خوبی داشت .....دوست داشتم تا ابد تو این پوزیشن بمونم ....تا ابد ....بوش....ظرافت تنش ...دیوونم میکرد این دختر
* ا.ت ویو *
وقتی منو کشید تو بغلش فقط چند چیز احساس کردم ...عشق ...دلخوشی .....مهربونی .....نمیخواستم تموم شه این لحظه....من به قطعیت می تونستم بگم یونگی رو دوست دارم ..وقتی از بغلش در اومدم ....خیلی بهم نزدیک بودیم ...نفساش می خورد به صورتم .....دوس دارم برای یکبار هم که شده ببوسمش ولی اون ....منو دختر خودش میدونه نه کسی که دوسش داره...این یه عشق یه طرفست ا.ت ....
_ مرسیپرنسس 🎀
و از اتاق رفت بیرون .....دلم می خواست در اتاق و باز کنم و داد بکشم ...من دوست دارم مین یونگییی ...نه به عنوان پدر به عنوان دوست پسرممم....ولی نمی شد .....چون اون پدرم بود
.....................................
۲۵ لایک
۱۸ کامنت
دیدید چقدر طولانی بود ؟
یهو یه نور فلش دیدم .....از بغل پنجره .....
+ آپا...فکر کنم آزمون عکس گرفتن .....یه نور فلش دیدم
_ فهمیدم
صدای زنگ در اومد
_ کیهه
( علامت هوسوک ...برادر یونگی = ÷)
÷ منم ....هیونگت
_ خودش عکس گرفته مطمئنن
* در رو باز کردن و نشستن دور هم *
÷ خب خب زن گرفتی ؟
+ نه ..من .دخ...
_ مستخدم خونمه
چی ....از من خجالت میکشه ؟ .... نمیدونم ولی خیلی ناراحت شدم ....احساس میکردم بغض ام هر لحظه بترکه ....
÷ اهان .....خوبه ....خوشبختم من برادر یونگی آم ....برو برامچایی بریز نه زیاد شیرین باشه و نه زیاد تلخ دماشم ۲۰ درجه باشه ( الکی میگه که بخواد سختش کنه)
_ مگه مستخدم توعه ؟ اون از من پیروی می کنه ....نه تو ....
÷ اوه ...نکنه دوسش داری هوم ؟
_ اگه داشته باشم باید به تو جواب بدم ؟.ا.ت برو تو اتاقت ....
+ چشم
رفتم تو اتاقم .....فقط گریه کردم....من با دیدن یونگی قلبم می لرزید ....زنگ زدم به دوستم ( همون که تو بهزیستی باهاش بود)
& چطوری دختر ؟ چه عجب زنگ زدی
+ سلام ( با صدای گرفته و بغضی)
& چیزی شده کَسَکَم ؟ (😂)
+ ازت یه سوال بپرسم ؟
& اره برپس
+ اینکه یکی رو ببینی قلبت گلوب گلوب بزنه ....یا نخوای کنار دختر های دیگه ببینیش .....با حتی دوست داشته باشی ببوسیش چه معنی می تونه داشته باشه ؟
& آه....معلومه ....عشق .....حالا کی اینطوری شده؟... تو ؟
+ ن.....نه بابا ...ی...یکی تو کلاسمون
& اهان ....بهش بگو زود بهش اعتراف کنه
+ مرسی .....بای
& بای
* پایان مکالمه *
یعنی من عاشق یونگی ام ....نه نه باید مخفی بمونه ....اونم ازم خیلی بزرگتره ....علاوه بر اون من تازه ۱۶ سالمه ....
* یونگی ویو *
وقتی بهش دستور داد عصبی شدم ولی به یه چیزی اطمینان پیدا کردم ....اینکه عاشق ا.تم ...گورشو که گم کرد رفتم بالا تو اتاق ا.ت .
+ چیزی شده ( به خاطر گریه قرمز شده و صداش گرفته )
_ ت.تو گریه کردی ...کی باعث اشکات شده بزنم بگ.امش
+ تو ..و ...اون آقاهه
چشماش به خاطر اشک میدرخشید.....به خاطر گریه لباشو گاز میگرفت که گریه نکنه و باعث قرمزی لباش شدهبود. یزره خون رو لباش دیدم ....
_ لبتو گاز نگیر ( با شصتش لبشو پاک میکنه ، نزدیک اند بهم )
+( نه قلبببممم ....دوباره شروع نکننن)
_ من ازت عذر می خوام ا.تم ....ببخشید اون فقط دنبال یه دلیله که منو پایین بکشه نمیتونم بهش فرصتش رو بدم .( کشیدش تو بغلش)
چقدر حس خوبی داشت .....دوست داشتم تا ابد تو این پوزیشن بمونم ....تا ابد ....بوش....ظرافت تنش ...دیوونم میکرد این دختر
* ا.ت ویو *
وقتی منو کشید تو بغلش فقط چند چیز احساس کردم ...عشق ...دلخوشی .....مهربونی .....نمیخواستم تموم شه این لحظه....من به قطعیت می تونستم بگم یونگی رو دوست دارم ..وقتی از بغلش در اومدم ....خیلی بهم نزدیک بودیم ...نفساش می خورد به صورتم .....دوس دارم برای یکبار هم که شده ببوسمش ولی اون ....منو دختر خودش میدونه نه کسی که دوسش داره...این یه عشق یه طرفست ا.ت ....
_ مرسیپرنسس 🎀
و از اتاق رفت بیرون .....دلم می خواست در اتاق و باز کنم و داد بکشم ...من دوست دارم مین یونگییی ...نه به عنوان پدر به عنوان دوست پسرممم....ولی نمی شد .....چون اون پدرم بود
.....................................
۲۵ لایک
۱۸ کامنت
دیدید چقدر طولانی بود ؟
۱۲.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.