پارت36-نفوذ
©عشقم چیکار میکنی؟
+هیچی میخوام نقاشی بکشم
©اوکی
بعدش کار داریم باشه؟
+این دفعه دیگه نمیتونم از دستت در برم
باشه
©یس چه سریع قبول کرددد*باخودش
...بعد اینکه سورا نقاشی اش رو میکشه...
©اه بیبی اتاق منتظرتم
+باشه ددی جونم😈
بعد اینکه سورا میره اتاق و شروع میکنن به انجام کاراشون
جونگ کوک ویو*
امروز قرار بود برم ولی انگار به خاطر هوا پرواز کنسل شده بود پس برگشتم خونه
یکم نگران بودم سورا هنوز تماس نگرفته بود
رفتم خونه یکم صداهای عجیبی میومد
رفتم نزدیک اتاق سورا شدم که یه ثانیه با چیزایی که شنیدم خون جلو چشمام رو گرفت
-داری چه غلطی میکنی*در محکم باز میکنه و با داد بلند میگه
+جونگ کوک این کیه اومده؟
-سونگ کوک؟
خودتی؟ نگو که اینقد هولی..
©حواست به حرف زدنت باشه
-ببند اوناله رو الان زنگ میزنم به خانواده تا ببینیم که باید حواسش باشه
+الان اینجا چه خبره
-©چرا نمیفهمی من جونگ کوک
-چرا دروغ میگی؟
©من دروغ میگم؟
-الان میفهمیم سورا از خاطراتمون بپرس
+ب... باشه
من چجوری باهات اشنا شدم
©معلومه تو مطب
-شب زیر پل بزرگ ساعت 12 شب
+کوک*گریه و میپره بغلش
-برات متاسفم مرتیکه هیز معلوم نیست از کجا اومدی که همچین فرهنگی داری
.بعد اینکه مامان باباش میان و یه دعوای حسابی میشه و سونگ کوک رو میبرن خونه خودشون
-خب خب میبینم خوب به ملت پا میدی بعد دوشب پشت سرهم از من فرار میکنی؟ *😈
+ن... نهه..
-بهونه نیار
من همین امشب منتظرتم
+باشه ددی
-میشه نگی ددی؟
+باشه ددی
-عجب ادمی هستی
+اره دیگه ددی
-ببین یبار دیگه بگی یجوری بفاکت میدم نفهمی از کجا خوردی
+اشکال نداره ددی
-داری منو مسخره میکنی؟
+نه ددی
-اها پس منو مسخره میکنی
+اره ددی*😂
-الان میام خودم اذیتت میکنم تا بفهمی
+هیچی میخوام نقاشی بکشم
©اوکی
بعدش کار داریم باشه؟
+این دفعه دیگه نمیتونم از دستت در برم
باشه
©یس چه سریع قبول کرددد*باخودش
...بعد اینکه سورا نقاشی اش رو میکشه...
©اه بیبی اتاق منتظرتم
+باشه ددی جونم😈
بعد اینکه سورا میره اتاق و شروع میکنن به انجام کاراشون
جونگ کوک ویو*
امروز قرار بود برم ولی انگار به خاطر هوا پرواز کنسل شده بود پس برگشتم خونه
یکم نگران بودم سورا هنوز تماس نگرفته بود
رفتم خونه یکم صداهای عجیبی میومد
رفتم نزدیک اتاق سورا شدم که یه ثانیه با چیزایی که شنیدم خون جلو چشمام رو گرفت
-داری چه غلطی میکنی*در محکم باز میکنه و با داد بلند میگه
+جونگ کوک این کیه اومده؟
-سونگ کوک؟
خودتی؟ نگو که اینقد هولی..
©حواست به حرف زدنت باشه
-ببند اوناله رو الان زنگ میزنم به خانواده تا ببینیم که باید حواسش باشه
+الان اینجا چه خبره
-©چرا نمیفهمی من جونگ کوک
-چرا دروغ میگی؟
©من دروغ میگم؟
-الان میفهمیم سورا از خاطراتمون بپرس
+ب... باشه
من چجوری باهات اشنا شدم
©معلومه تو مطب
-شب زیر پل بزرگ ساعت 12 شب
+کوک*گریه و میپره بغلش
-برات متاسفم مرتیکه هیز معلوم نیست از کجا اومدی که همچین فرهنگی داری
.بعد اینکه مامان باباش میان و یه دعوای حسابی میشه و سونگ کوک رو میبرن خونه خودشون
-خب خب میبینم خوب به ملت پا میدی بعد دوشب پشت سرهم از من فرار میکنی؟ *😈
+ن... نهه..
-بهونه نیار
من همین امشب منتظرتم
+باشه ددی
-میشه نگی ددی؟
+باشه ددی
-عجب ادمی هستی
+اره دیگه ددی
-ببین یبار دیگه بگی یجوری بفاکت میدم نفهمی از کجا خوردی
+اشکال نداره ددی
-داری منو مسخره میکنی؟
+نه ددی
-اها پس منو مسخره میکنی
+اره ددی*😂
-الان میام خودم اذیتت میکنم تا بفهمی
۶.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.