Part6
Part6
جین:پی دی نیم زنگ میزه
یونگی :بده ببینم باز چی میگه
یونگی:آلو سلام
پی دی نیم:سلام زود بیا سالن تمرین(قطع کرد)
یونگی:ایییی خدا ....... ....... .....(نقطه ها فحشه)
هوففففففف من باید برم سالن تمرین یکی با ات میره دادگاه ؟
همه همزمان بجز نامجون:اععععع ما کار داریم
نامجون:من م م میتونم برم
یونگی:اوکی ممنون
نامجون:حاضر شو بریم
همه بجز شوگا ویو
خب حالا که نامجون رفته باید به یونگی بگیم و بیرم یک کافه رزرو کنیم تا اونا کارشون تموم بشه
به یونگی گفتن
یونگی:چییییییی
ته:بابا خب من مطمئنم اتم عاشقشه
یونگی:از کجا میدونی
ته:از چشماشون داشتن جار میزدن
یونگی:اگه اتم عاشقش باشه مشکلی نداده ولی اگه جواب رد داد نمیزارم هیچ کدومتون نزدیکش بشید
جیمین:باشه فقط زود باشید
رفتیم جارو رزرو کردیم و خیلی کلاسیک دیزاینش کردیم
نامجون ویو
اعضا زنگ زدن گفتن همه چی حاضره بیاین به ادرسه........ (خودتون تصور کنید) چقدر زود همه چیو درست کردن
بعد دو ساعت کارمون تموم شد و رفتیم اونجا
ات:اینجا کجاست
نامجون:خببب اعممم برادرت اینا اومدن اینجا ماهم اومدیم فقط یک لحظه صبر کن
ات:باشه
ات ویو
نامجون رفت بعد ۱۰ دقیقه زنگ زد
نامجون:سلام بیا این کافه ستاره
ات:باشه الان میام
موقعی که رفتم تو یک نوز سفید و صورتی روم افتاد همینطوری مونده بودم یک دفعه نامجون جلوم زانو زد
نامجون: ات تو اولین کسی بودی که قلبم براش تند میزد
من در یک نگاه عاشقت شدم
با اینکه به عشق در نگاه اول باور نداشتم
میشه زندگیتو باهام شریک بشی و دنیاتو باهام یکی کنی
قول میدم چشمت حتی یک قطره اشک هم نریزه
امیدوارم بپزریم
ات:عاعاعا من نمیدونم من من من منم عاشقتم
نامجون:چییییییی
و بلندم کرد و رو هوا چرخوندم
و گزاشتم پایین و یونگی اومد از یقه نامجون گرفت
یونگی :ببینم یک تار مو از خواهرم کم شده زنده نمیزارم
و زندگیم شد یک زندکی که حتی تو خوابم هم برام آرزوم بود
امید وارم خوشتون اومده باشه
بخکاطر اینکه از مرگ زنده برگشتم
با اینکه شرطا نرسیده بود
گزاشتم
فیک بعد اسماته
جین:پی دی نیم زنگ میزه
یونگی :بده ببینم باز چی میگه
یونگی:آلو سلام
پی دی نیم:سلام زود بیا سالن تمرین(قطع کرد)
یونگی:ایییی خدا ....... ....... .....(نقطه ها فحشه)
هوففففففف من باید برم سالن تمرین یکی با ات میره دادگاه ؟
همه همزمان بجز نامجون:اععععع ما کار داریم
نامجون:من م م میتونم برم
یونگی:اوکی ممنون
نامجون:حاضر شو بریم
همه بجز شوگا ویو
خب حالا که نامجون رفته باید به یونگی بگیم و بیرم یک کافه رزرو کنیم تا اونا کارشون تموم بشه
به یونگی گفتن
یونگی:چییییییی
ته:بابا خب من مطمئنم اتم عاشقشه
یونگی:از کجا میدونی
ته:از چشماشون داشتن جار میزدن
یونگی:اگه اتم عاشقش باشه مشکلی نداده ولی اگه جواب رد داد نمیزارم هیچ کدومتون نزدیکش بشید
جیمین:باشه فقط زود باشید
رفتیم جارو رزرو کردیم و خیلی کلاسیک دیزاینش کردیم
نامجون ویو
اعضا زنگ زدن گفتن همه چی حاضره بیاین به ادرسه........ (خودتون تصور کنید) چقدر زود همه چیو درست کردن
بعد دو ساعت کارمون تموم شد و رفتیم اونجا
ات:اینجا کجاست
نامجون:خببب اعممم برادرت اینا اومدن اینجا ماهم اومدیم فقط یک لحظه صبر کن
ات:باشه
ات ویو
نامجون رفت بعد ۱۰ دقیقه زنگ زد
نامجون:سلام بیا این کافه ستاره
ات:باشه الان میام
موقعی که رفتم تو یک نوز سفید و صورتی روم افتاد همینطوری مونده بودم یک دفعه نامجون جلوم زانو زد
نامجون: ات تو اولین کسی بودی که قلبم براش تند میزد
من در یک نگاه عاشقت شدم
با اینکه به عشق در نگاه اول باور نداشتم
میشه زندگیتو باهام شریک بشی و دنیاتو باهام یکی کنی
قول میدم چشمت حتی یک قطره اشک هم نریزه
امیدوارم بپزریم
ات:عاعاعا من نمیدونم من من من منم عاشقتم
نامجون:چییییییی
و بلندم کرد و رو هوا چرخوندم
و گزاشتم پایین و یونگی اومد از یقه نامجون گرفت
یونگی :ببینم یک تار مو از خواهرم کم شده زنده نمیزارم
و زندگیم شد یک زندکی که حتی تو خوابم هم برام آرزوم بود
امید وارم خوشتون اومده باشه
بخکاطر اینکه از مرگ زنده برگشتم
با اینکه شرطا نرسیده بود
گزاشتم
فیک بعد اسماته
۶.۸k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.