پارت(۳)
ویو ادمین:
ا/ت افتاد رو زمین و بیهوش شد بعد چند دقیقه همه دورش جمع شدن ولی استفای کمپانی گفت شما به کارتون ادامه بدین اما جونگ کوک قبول نکرد و باا/ت سوار آمبولانس شدن بعد ۵ دقیقه رسیدن بیمارستان و بعد از عکس گرفتن از سرش فهمیدن که به یه بیماری روانی دچار شده
پایان ویو ادمین
کوک:یعنی درمانی داره دکتر؟
دکتر:فقط انگاری از لحاظ روحی روانی اوضاعش خیلی بده و باید بهش توجه بشه و خوش بگذره وگرنه.....
کوک:وگرنه چی؟
دکتر:ممکنه کارش به بستری بکشه
ویو کوک:
حالا باید چیکار میکردم؟اصلا چرا من نگرانم؟به من چه ربطی داره؟ ولش کن الان میرم و خیال خودم رو راحت میکنم
ویو ادمین
کوک از بیمارستان رفت بیرون ولی طاقت نیاورد و برگشت به بهانه اینکه نامه اشو نگرفته
ویو کوک
من نامه امو نگرفتم پس تا وقتی که بهوش بیاد اینجا میمونم
فردا ا/ت بهوش اومد و از اینکه جونگ کوک روی صندلی کنار خوابش برده بود تعجب کرد
ویو ا/ت
اینجا چه خبره؟من چرا اینجام؟جونگ کوک مگه نباید فن ساین اجرا میکرد؟
داشت با خودش کلنجار میرفت که یهو دستش به میله سرم خورد و سرم افتاد از اونجایی که سوزن سرم هم هنوز توی دستش بود خیلی بد دردش گرفت و سوزن با کلی خون کنده شد
کوک بیدار شد و سریع سرم رو برگردوند و دست ا/ت رو گرفت تا یه دستمالی چیزی بپیچه دورش اما ا/،ت نا خوداگاه دستش رو پس زد
کوک:چرا اینجوری میکنی؟میخوام کمکت کنم
ا/ت دستش رو دوباره گذاشت تو دست کوک(لعنت بهت😂)و کوک با دستمال خونش رو بند اورد
ا/ت افتاد رو زمین و بیهوش شد بعد چند دقیقه همه دورش جمع شدن ولی استفای کمپانی گفت شما به کارتون ادامه بدین اما جونگ کوک قبول نکرد و باا/ت سوار آمبولانس شدن بعد ۵ دقیقه رسیدن بیمارستان و بعد از عکس گرفتن از سرش فهمیدن که به یه بیماری روانی دچار شده
پایان ویو ادمین
کوک:یعنی درمانی داره دکتر؟
دکتر:فقط انگاری از لحاظ روحی روانی اوضاعش خیلی بده و باید بهش توجه بشه و خوش بگذره وگرنه.....
کوک:وگرنه چی؟
دکتر:ممکنه کارش به بستری بکشه
ویو کوک:
حالا باید چیکار میکردم؟اصلا چرا من نگرانم؟به من چه ربطی داره؟ ولش کن الان میرم و خیال خودم رو راحت میکنم
ویو ادمین
کوک از بیمارستان رفت بیرون ولی طاقت نیاورد و برگشت به بهانه اینکه نامه اشو نگرفته
ویو کوک
من نامه امو نگرفتم پس تا وقتی که بهوش بیاد اینجا میمونم
فردا ا/ت بهوش اومد و از اینکه جونگ کوک روی صندلی کنار خوابش برده بود تعجب کرد
ویو ا/ت
اینجا چه خبره؟من چرا اینجام؟جونگ کوک مگه نباید فن ساین اجرا میکرد؟
داشت با خودش کلنجار میرفت که یهو دستش به میله سرم خورد و سرم افتاد از اونجایی که سوزن سرم هم هنوز توی دستش بود خیلی بد دردش گرفت و سوزن با کلی خون کنده شد
کوک بیدار شد و سریع سرم رو برگردوند و دست ا/ت رو گرفت تا یه دستمالی چیزی بپیچه دورش اما ا/،ت نا خوداگاه دستش رو پس زد
کوک:چرا اینجوری میکنی؟میخوام کمکت کنم
ا/ت دستش رو دوباره گذاشت تو دست کوک(لعنت بهت😂)و کوک با دستمال خونش رو بند اورد
۸۱۶
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.