پارت۲۲
پارت۲۲
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
داشتیم میرفتیم سمت ماشینش که گوشیم زنگ خورد ..نگا کردم دیدم مامانمه ...یاخدااا الان بهش چی بگم اخه چه وقت زنگ زدنهههه...داشتم به این فکر میکردم که اصلا جوابشو ندم که جونگ کوک گفت
+ چرا جوابشو نمیدی؟ مگه کیه؟؟
- ...مامانمه نمیدونم جوابشو بدم یا نه......اخه اگه تورو ببینن چی؟(سردرگم)
+ تماس تصویری گرفته؟....خب بهش میگیم خواستگارتم دیگه دروغ چرا بگیم(لبخند)
- اخه ددی...چییییی؟؟خواستگارمممم؟!(تعجب و کمی بلند)
+ (خم شدم رو صورتش و خودمو باهاش هم قد کردم) معلومه کیوته خوردنی... مادرشوهرتم بخاطر همین میخواد ببینت (کمی خنده)
-هااا؟....(دیدم دیگه گوشیم زنگ نمیخوره) فکنم خودش قطع کرد ددی ...پس بریم بعدا بهشون زنگ میزنم(لبخند)
+ باشه(لبخند)(دیگه رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونمون...بعد۱۰ دیقه رسیدیم .....ماشینو گذاشتم تو پارکینگ و پیاده شدم دیدم ا.ت داره با ذوق به باغچه تو حیاطمون نگاه میکنه... رفتم سمتش و دستشو گرفتم و رفتیم داخل که مامانم با دو اومد سمتمون و بدون هیچ مقدمه ای گفت(علامت مامان جونگ کوک »)
» (رفتم سمت دختره و دستشو گرفتمو باهش نگا کردم ) واییییی چقد عروسم خوشگلههه... چقد پسرم خوش سلیقس....دخترم خوبی؟...حالت خوبه؟....جونگ کوک اذیتت که نکرده....عاااا ببخشید بیا بشین دخترم(بردمش سمت مبلا و نشوندمش رو مبل و کنار نشستم)(خوشحال)
-...عااا ..ممنون خاله(شوکه)
» دخترم با من راحت باش ...بهم بگو مامان(لبخند)
- باشه مامانی(لبخندو کمی معذب)
+(از اول که وارد شدیم مامانم نگامم نکرد همش با ا.ت حرف میزد...هنوز دم در بودم ..درو بستم و با حالته بچه گونه ای گفتم) مامانننن من پسرتماااا (اخم کیوت)
» پسر انقد لوس نشو بیا بشین پیش زنت تا براتون چیزی بیارم بخورید (خنده)(بلند شدم رفتممم)
+(رفتم کنار ا.ت نشستم و گونشو بوسیدم) امیدوارم مامانم تا الان اذیتت نکرده باشه بیبم(لبخند)
- ..نبابا مامانت خیلیم مهربونه(لبخند)
+ عه راستی ا.ت(پلاستیکی که گفته بودمو بهش دادم)برو بپوشش ما تا فردا اینجاییم امیدوارم که دوسش داشته باشی(لبخند)
- ممنون ددیییی(کیوت)ولی یکم دیگه میپوشم(کیوت)
+ عه نه بلند شو منم میخوام لباسامو عوض کنم...بیا بریم تو اتاقم(لبخندو کمی نیشخند)
ـ .....باشه ولی اذیتم نکنیااا وگرنه به مامانت میگم(کمی غرورو کیوت)
+بهت قول نمیدم(دستشو گرفتم و بردم تو اتاقم و درو بستم که.....
لاوام سرم شلوغه کلی کار دارم ولی بخاطر یکی از کیوتام گذاشم...دوستون دالمممم!
حمایت یادتون نرهههه : )
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
داشتیم میرفتیم سمت ماشینش که گوشیم زنگ خورد ..نگا کردم دیدم مامانمه ...یاخدااا الان بهش چی بگم اخه چه وقت زنگ زدنهههه...داشتم به این فکر میکردم که اصلا جوابشو ندم که جونگ کوک گفت
+ چرا جوابشو نمیدی؟ مگه کیه؟؟
- ...مامانمه نمیدونم جوابشو بدم یا نه......اخه اگه تورو ببینن چی؟(سردرگم)
+ تماس تصویری گرفته؟....خب بهش میگیم خواستگارتم دیگه دروغ چرا بگیم(لبخند)
- اخه ددی...چییییی؟؟خواستگارمممم؟!(تعجب و کمی بلند)
+ (خم شدم رو صورتش و خودمو باهاش هم قد کردم) معلومه کیوته خوردنی... مادرشوهرتم بخاطر همین میخواد ببینت (کمی خنده)
-هااا؟....(دیدم دیگه گوشیم زنگ نمیخوره) فکنم خودش قطع کرد ددی ...پس بریم بعدا بهشون زنگ میزنم(لبخند)
+ باشه(لبخند)(دیگه رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونمون...بعد۱۰ دیقه رسیدیم .....ماشینو گذاشتم تو پارکینگ و پیاده شدم دیدم ا.ت داره با ذوق به باغچه تو حیاطمون نگاه میکنه... رفتم سمتش و دستشو گرفتم و رفتیم داخل که مامانم با دو اومد سمتمون و بدون هیچ مقدمه ای گفت(علامت مامان جونگ کوک »)
» (رفتم سمت دختره و دستشو گرفتمو باهش نگا کردم ) واییییی چقد عروسم خوشگلههه... چقد پسرم خوش سلیقس....دخترم خوبی؟...حالت خوبه؟....جونگ کوک اذیتت که نکرده....عاااا ببخشید بیا بشین دخترم(بردمش سمت مبلا و نشوندمش رو مبل و کنار نشستم)(خوشحال)
-...عااا ..ممنون خاله(شوکه)
» دخترم با من راحت باش ...بهم بگو مامان(لبخند)
- باشه مامانی(لبخندو کمی معذب)
+(از اول که وارد شدیم مامانم نگامم نکرد همش با ا.ت حرف میزد...هنوز دم در بودم ..درو بستم و با حالته بچه گونه ای گفتم) مامانننن من پسرتماااا (اخم کیوت)
» پسر انقد لوس نشو بیا بشین پیش زنت تا براتون چیزی بیارم بخورید (خنده)(بلند شدم رفتممم)
+(رفتم کنار ا.ت نشستم و گونشو بوسیدم) امیدوارم مامانم تا الان اذیتت نکرده باشه بیبم(لبخند)
- ..نبابا مامانت خیلیم مهربونه(لبخند)
+ عه راستی ا.ت(پلاستیکی که گفته بودمو بهش دادم)برو بپوشش ما تا فردا اینجاییم امیدوارم که دوسش داشته باشی(لبخند)
- ممنون ددیییی(کیوت)ولی یکم دیگه میپوشم(کیوت)
+ عه نه بلند شو منم میخوام لباسامو عوض کنم...بیا بریم تو اتاقم(لبخندو کمی نیشخند)
ـ .....باشه ولی اذیتم نکنیااا وگرنه به مامانت میگم(کمی غرورو کیوت)
+بهت قول نمیدم(دستشو گرفتم و بردم تو اتاقم و درو بستم که.....
لاوام سرم شلوغه کلی کار دارم ولی بخاطر یکی از کیوتام گذاشم...دوستون دالمممم!
حمایت یادتون نرهههه : )
۳.۳k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.