My amazing moon🌙🐾💕 p30
2 روز بعد....
جونگکوک" دوروز از بحث من و لونا میگذشت و دیگه خبری ازش نبود...جز اینکه مادر دیشب گفت به دیدنش رفته بود و حالش خوب بود...میخواستم ببینمش ولی با اون حاضر جوابی ک کرد منصرف شدم...امشب تولد مادربزرگ بود و قرار بود جشن بزرگ و البته با امنیت کاملی برگزار بشه.
.
غروب بود و میخواستم از اقامتگاه خارج شم و با لونا به جشن برم اما یکی از ندیمه هاشخبراورد که حالش خوب نیست...یعنی اتفاق خاصی افتاده بود؟ تصمیم گرفتم برم اقامتگاهش ببینم چخبره...
.
.
سویی" عا عالیجناب ملکه الان خواب هستند( ی نکته سویی کل ماجرا و نقشه رو میدونه) مسئله جدی نیست فقط نخواستند به جشن بیان تا خدایی نکرده کسی بیمار نشه و گفتند از طرف ایشون از شما و ملکه مادر حسابی عذرخواهی کنم...
کوک" عا خیلی خب ...بریم...
***********
سویی" بانوی من واقعا میخواین این کارو بکنین؟
لونا همانطور که درحال بستن بند لباسش بود گفت
لونا" سویی...شاید عالیجناب الان متوجه نباشه ولی این کارا و پیدا کردن قاتل و خائنین به نفع امپراتور و مردم هست ، وقتی ملکه شدم یعنی فرد دوم کشورم و باید مثل امپراتور از مردمم محافظت کنم نه به طوری که فقط دستور بدم یا به هر فرد اشتباهی اعتماد کنم...همونطور که دربرخی مسائل امپراتور خودشون دست به کار میشن اینجا هم من باید کاری بکنم نه به عنوان بانوی ادارا تحقیقات به عنوان ملکه و خیرخواه مردم.
سویی" اما بانوی من میدونید که اگه عالیجناب بفهمن...
لونا" سویی...هستی یا نیستی؟
راوی" سویی به ناچار مجبور به همراهی کردن لونا شد چون دلش نمیخواست اتفاقی واسه لونا بیافته پس نقشه رو با تمام ندیمه ها و محافظ های لونا هماهنگ کرد و بهشون گفت اونجا بمونن و خودش و لونا به بخش سری اداره دادگستری میرفتند...
.
چا" بعد از اینکه ملکه جوان ( لونا) برای دیدن پرونده ها اینقدر پافشاری کرد ، با مشورت یون" (معاون اداره دادگستری) تصمیم گرفتم شب تولد ملکه مادر،طبق برنامه ریزی وقتی همه درگیر جشن هستند چندتا خرابکار که اهل کشور نبودند رو استخدام کردم تا با چهره پوشیده به منظور اینکه چند فرد ناشناس و یا به عبارتی در ذهن بقیه اهل قصر بودند ، آتیش سوزی راه بندازند تا مدارک و توضیحاتی که حتی عالیجناب کامل مطالعه نکرده از بین برند......
لباس لونا فقط با ماسکی چیزی تصور کنین😂👋
جونگکوک" دوروز از بحث من و لونا میگذشت و دیگه خبری ازش نبود...جز اینکه مادر دیشب گفت به دیدنش رفته بود و حالش خوب بود...میخواستم ببینمش ولی با اون حاضر جوابی ک کرد منصرف شدم...امشب تولد مادربزرگ بود و قرار بود جشن بزرگ و البته با امنیت کاملی برگزار بشه.
.
غروب بود و میخواستم از اقامتگاه خارج شم و با لونا به جشن برم اما یکی از ندیمه هاشخبراورد که حالش خوب نیست...یعنی اتفاق خاصی افتاده بود؟ تصمیم گرفتم برم اقامتگاهش ببینم چخبره...
.
.
سویی" عا عالیجناب ملکه الان خواب هستند( ی نکته سویی کل ماجرا و نقشه رو میدونه) مسئله جدی نیست فقط نخواستند به جشن بیان تا خدایی نکرده کسی بیمار نشه و گفتند از طرف ایشون از شما و ملکه مادر حسابی عذرخواهی کنم...
کوک" عا خیلی خب ...بریم...
***********
سویی" بانوی من واقعا میخواین این کارو بکنین؟
لونا همانطور که درحال بستن بند لباسش بود گفت
لونا" سویی...شاید عالیجناب الان متوجه نباشه ولی این کارا و پیدا کردن قاتل و خائنین به نفع امپراتور و مردم هست ، وقتی ملکه شدم یعنی فرد دوم کشورم و باید مثل امپراتور از مردمم محافظت کنم نه به طوری که فقط دستور بدم یا به هر فرد اشتباهی اعتماد کنم...همونطور که دربرخی مسائل امپراتور خودشون دست به کار میشن اینجا هم من باید کاری بکنم نه به عنوان بانوی ادارا تحقیقات به عنوان ملکه و خیرخواه مردم.
سویی" اما بانوی من میدونید که اگه عالیجناب بفهمن...
لونا" سویی...هستی یا نیستی؟
راوی" سویی به ناچار مجبور به همراهی کردن لونا شد چون دلش نمیخواست اتفاقی واسه لونا بیافته پس نقشه رو با تمام ندیمه ها و محافظ های لونا هماهنگ کرد و بهشون گفت اونجا بمونن و خودش و لونا به بخش سری اداره دادگستری میرفتند...
.
چا" بعد از اینکه ملکه جوان ( لونا) برای دیدن پرونده ها اینقدر پافشاری کرد ، با مشورت یون" (معاون اداره دادگستری) تصمیم گرفتم شب تولد ملکه مادر،طبق برنامه ریزی وقتی همه درگیر جشن هستند چندتا خرابکار که اهل کشور نبودند رو استخدام کردم تا با چهره پوشیده به منظور اینکه چند فرد ناشناس و یا به عبارتی در ذهن بقیه اهل قصر بودند ، آتیش سوزی راه بندازند تا مدارک و توضیحاتی که حتی عالیجناب کامل مطالعه نکرده از بین برند......
لباس لونا فقط با ماسکی چیزی تصور کنین😂👋
۳۵.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.