pt 3
تهیونگ: تو
کوک: کی من؟؟؟ دست تنها؟؟؟؟
جی هوپ: منم هستم داداش
کوک: هوپیییییی تو کی اومدی.؟.؟
جی هوپ: همین الان رسیدم نامجون و جین و جیمین هم تو راهن
بکا: عرررررررر داداشی دلم برات تنگ شده بود
هوپی: بکااااا خیلی وقت بود ندیده بودمت
یوجین سو: پسرم چقدر بزرگ شدی دفعه ی اخری که دیدمت ۱۸ سالت بود
هوپی: خاله سو دلم براتون تنگ شده بود
جین: میبینم جعمتون جمعه گلتون کمه
نامجون: جین تروخدا باز شروع نکن
کوک: وای دارم خواب میبینم جداً باورم نمی شه همه اینجان ویسا ببینم جیمین کو؟؟
جیمین: کسی منو صدا زد؟
کوک: هیووووونننننگگگگ(پریدن بغل جیمین)
یوجین سو: عررر پسرا چقدر بزرگ شدن هی چقدر زود گذشت
نامجون: وای خاله سو شما هم اینجایید؟
جین: او خاله سال ها از اون موقع میگذره
بکا: چقدر اون موقع خوش میگذشت که همه باهم تو عمارت جمع می شد شاهزاده و پرنسس بازی میکردیم
تهیونگ: اره چون تنها دخترمون بکا بود ما ها شاهزاده بودیم و یکی یکی از بکا خواستگاری میکردیم و بکا هر دفعه یکی مون رو انتخاب میکرد
کوک: بیشتر وقت ها منو انتخاب میکرد
بکا: خب حالا
ا.ت: عام دوستان منم اینجام ها.....
تهیونگ: اوو یادم رفت معرفی کنم ایشون دوست دختر و همسر اینده من کیم ا.ت هستند که قراره پدر ایشون رو نابود کنیم
جین: سلام من جینم یه جورایی حکم بزرگ تر و پدر این مغز فندوقی هارو دارم و الان مسئول اداره ی محیط زیست شهرم
نامجون: من نامجونم و عقل کل و عاقلشونم و هر وقت خودشون رو تو درد سر می نداختن من نجاتشون می دادم و الان تو بخش اداره ی مکان های اموزشی فعالیت دارم
جی هوپ: سلام بانو ی زیبا من جانگ هوسوک ملقب به جی هوپ هستم و اداره ی بخش نظامی با من و برادرم یونگیه که متاسفانه امشب نمی تونه بیاد از اشنایی با شما خوشبختم ( بوسیدن دست ا.ت)
بکا: به این میگن اداب معاشرت با خانم ها
جی هوپ: ممنون
جیمین: من پارک جیمین رئیس پلیس شهرم و از اشنایی باهاتون خوبشختم
ا.ت: جوننننن تهیونگ عجب دوستای کراشی داره......منم ا.تم و باعث و بانی همه این دردسر ها امید وارم بیشتر از این براتون درد سر درست نکنم
کوک:یااااا ا.ت اگه به خواطر تو نبود ما هیچ وقت دوباره پیش هم جمع نمی شدیم
پس اگه یه با دیگه خودتو سر زنش کنی میدمت هوپی همه خونت رو بخوره هااا
هوپی:(چشمک)
یوجین سو: خب پسرا کوک بهتون اتاقتون رو نشون می ده و یه خبر دیگه بکا و کوک و ا.ت و ته قراره اخر هفته ازدواج کنن
بکا: ممممااااامممماااااننننن
همه: مبارکه ایشالله به پای هم فسیل شید
خیلی خب دیگه شب همگی بخیر فردا جلسه ی اصلی با حضور یونگی هیونگ بر گزار میشود شب بخیر
ا.ت: رفتم تو بالکن اتاق و سوت زدم تا کلاغ بیاد و نامه ام رو ببره برای فلیپ و کارلس
متن نامه:
سلام امشب تهیونگ یه مشت رئیس راسا جمع کرده دور خودش و داره سپاه اماده میکنه اون به من گفته باید به مجروه ها کمک کنم ولی من با استفاده از سم اونارو میکشم تا تعدادشون کم شه به نظرم تا چند روز حمله نکنید تا بهتون بگم شب بخیر
ا.ت: نامه رو بستم به پای کلاغ و فرستادمش به قصر تابوت گرگ
کوک: کی من؟؟؟ دست تنها؟؟؟؟
جی هوپ: منم هستم داداش
کوک: هوپیییییی تو کی اومدی.؟.؟
جی هوپ: همین الان رسیدم نامجون و جین و جیمین هم تو راهن
بکا: عرررررررر داداشی دلم برات تنگ شده بود
هوپی: بکااااا خیلی وقت بود ندیده بودمت
یوجین سو: پسرم چقدر بزرگ شدی دفعه ی اخری که دیدمت ۱۸ سالت بود
هوپی: خاله سو دلم براتون تنگ شده بود
جین: میبینم جعمتون جمعه گلتون کمه
نامجون: جین تروخدا باز شروع نکن
کوک: وای دارم خواب میبینم جداً باورم نمی شه همه اینجان ویسا ببینم جیمین کو؟؟
جیمین: کسی منو صدا زد؟
کوک: هیووووونننننگگگگ(پریدن بغل جیمین)
یوجین سو: عررر پسرا چقدر بزرگ شدن هی چقدر زود گذشت
نامجون: وای خاله سو شما هم اینجایید؟
جین: او خاله سال ها از اون موقع میگذره
بکا: چقدر اون موقع خوش میگذشت که همه باهم تو عمارت جمع می شد شاهزاده و پرنسس بازی میکردیم
تهیونگ: اره چون تنها دخترمون بکا بود ما ها شاهزاده بودیم و یکی یکی از بکا خواستگاری میکردیم و بکا هر دفعه یکی مون رو انتخاب میکرد
کوک: بیشتر وقت ها منو انتخاب میکرد
بکا: خب حالا
ا.ت: عام دوستان منم اینجام ها.....
تهیونگ: اوو یادم رفت معرفی کنم ایشون دوست دختر و همسر اینده من کیم ا.ت هستند که قراره پدر ایشون رو نابود کنیم
جین: سلام من جینم یه جورایی حکم بزرگ تر و پدر این مغز فندوقی هارو دارم و الان مسئول اداره ی محیط زیست شهرم
نامجون: من نامجونم و عقل کل و عاقلشونم و هر وقت خودشون رو تو درد سر می نداختن من نجاتشون می دادم و الان تو بخش اداره ی مکان های اموزشی فعالیت دارم
جی هوپ: سلام بانو ی زیبا من جانگ هوسوک ملقب به جی هوپ هستم و اداره ی بخش نظامی با من و برادرم یونگیه که متاسفانه امشب نمی تونه بیاد از اشنایی با شما خوشبختم ( بوسیدن دست ا.ت)
بکا: به این میگن اداب معاشرت با خانم ها
جی هوپ: ممنون
جیمین: من پارک جیمین رئیس پلیس شهرم و از اشنایی باهاتون خوبشختم
ا.ت: جوننننن تهیونگ عجب دوستای کراشی داره......منم ا.تم و باعث و بانی همه این دردسر ها امید وارم بیشتر از این براتون درد سر درست نکنم
کوک:یااااا ا.ت اگه به خواطر تو نبود ما هیچ وقت دوباره پیش هم جمع نمی شدیم
پس اگه یه با دیگه خودتو سر زنش کنی میدمت هوپی همه خونت رو بخوره هااا
هوپی:(چشمک)
یوجین سو: خب پسرا کوک بهتون اتاقتون رو نشون می ده و یه خبر دیگه بکا و کوک و ا.ت و ته قراره اخر هفته ازدواج کنن
بکا: ممممااااامممماااااننننن
همه: مبارکه ایشالله به پای هم فسیل شید
خیلی خب دیگه شب همگی بخیر فردا جلسه ی اصلی با حضور یونگی هیونگ بر گزار میشود شب بخیر
ا.ت: رفتم تو بالکن اتاق و سوت زدم تا کلاغ بیاد و نامه ام رو ببره برای فلیپ و کارلس
متن نامه:
سلام امشب تهیونگ یه مشت رئیس راسا جمع کرده دور خودش و داره سپاه اماده میکنه اون به من گفته باید به مجروه ها کمک کنم ولی من با استفاده از سم اونارو میکشم تا تعدادشون کم شه به نظرم تا چند روز حمله نکنید تا بهتون بگم شب بخیر
ا.ت: نامه رو بستم به پای کلاغ و فرستادمش به قصر تابوت گرگ
۷۶۵
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.