my star p2
اِسـٮاࢪٿ ᨒ 🎀
➤➤ 🎀 ▭▬ [ @__ ] — ⚝
تاکئومی:اوووییی کی تیشرت منو برداشته؟
ماری:...ام...اهم...چیز....
تاکئومی:یه اجازه میگرفتی@-@
ماری:ما ازین حرفا نداریم اونی چان^^
تاکئومی:تا نوک پاته بکنش بده بهم
ماری:ایششش باش حالا کی خواست لباس زشتولکتو بپوشه!
تاکئومی:تو؛-؛
ماری میره تو اتاق درو میبنده لباسشو عوض میکنه
مانامی:بگیر"دادن لباس"
تاکئومی:اوک
هاروچیو: میخوام برم مایکیو ببینممم
سنجو:من هنوز نپوشیدمم
تاکئومی:بدو دیگه رفتی لباس بپوشی یا درست کنی؟
سنجو:اممم اوک...تموم شد
بعد رفتن
ده دقیقه تو راه بودن
"مکان:خونه سانو ها"
شینچیرو:سلام^^
هاروچیو:"به طرف مایکی رفت"سلاممم
تاکئومی:*به شین لبخند زد*یو،چخبر؟
ماری شوک شد
ماری:او..مای...گاد
سنجو با تعجب به مار نگاه کرد و سرش زو کج کرد:چی شده ماری؟
ماری:واااکاااساا هم اینجاسسسسس ییییسسس
واکاسا:جااان؟
ماری:شینممم *چسبیدن به شین *
شین:منم...اخ از دیدنت خوشحالم.تو همسن اما هستی ،اره؟
ماری:بععل_ام اره^^
شین:مثل اون کیوتی
ماری:"سرخ شدن"میدونم!"یهو جدی شد"
واکاسا:بچه داری چه بهت میاد
ماری:اع واکا ژون^^
واکاسا:واکا ژون؟
تاکئومی:خب دیگه سنجو و ماری برین بازی کنین ما کار داریم
سنجو:باش
ماری:نخیرم من میمونم!
تاکئومی:شماهم با سنجو میری
ماری:گفتم نه دیه
شین:بزار بمونه چیکار داری بچرو؛-؛
تاکئومی:مگه نگفتی میریم گنگ؟
شین:گفتم، ک چی
تاکئومی:اینو کجا دلم بزارم؟
ماری:مبریییمم؟
شین:اره میریم ^^
تاکئومی:باشه خودت بیار
ماری:ببینم تو بلدی مبارزه کنییی؟*رو به واکاسا میگه*
واکاسا:اوهوم پس تو گنگ چیکار میکنم
ماری:بمن یاد میدییی
واکاسا:مگه...داداشت جرم میده در ضمن چرا داداش خودت بهت یاد نمیده؟
ماری:پلییززز تو قوی تری^^البته شین هم هستااا
واکاسا:اوک
ماری:مررسییی.راستی شینن
تاکئومی:مگه دوستته بش میگی شین؟
ماری:بتوچه؟
تاکئومی:بی ادب...
شین:بله
ماری:میگما چرا به ۲۰ تا ادم احمق پیشنهاد دادی؟
شین:جاان؟تاکه این از کجا میدونه؟
ماری:داشت باهات تلفنی حرف میزد گفت بیستمی هم ردت کرد
شین:....تاکه من تورو....
تاکئومی:این فضوله بمن چه
ماری:فضول خودتیییی بلند حرف میزد
واکاسا:بی ابدی جلو بچه؟*مسخره کردن*
ماری:منم میخواستم اینو بگم!
تاکئومی:خونه میریماا^^
ماری:که چییی
شین:نه بابا تاکه برادر خوبیه
ماری:اره ارههه خیییلی خونه ندیدینش
تاکئومی:میزنمتا!
ماری:فشار بخور^^
تاکئومی:اگه دیگه اوردمت شین و واکا عزیزتو ببینی^^
ماری:نههه غلط خوردم@-@
تو این حال بودن که یهو صدای گریه و جیغ هاروچیو رو شنیدن
ماری:چی شده؟*دویدن به سمت اونا*
ماری شوکه شد
ماری:داری چیکار میکنییی؟*با داد*
مایکی:من...*افتادن روی زمین*
پایانp2
➤➤ 🎀 ▭▬ [ @__ ] — ⚝
تاکئومی:اوووییی کی تیشرت منو برداشته؟
ماری:...ام...اهم...چیز....
تاکئومی:یه اجازه میگرفتی@-@
ماری:ما ازین حرفا نداریم اونی چان^^
تاکئومی:تا نوک پاته بکنش بده بهم
ماری:ایششش باش حالا کی خواست لباس زشتولکتو بپوشه!
تاکئومی:تو؛-؛
ماری میره تو اتاق درو میبنده لباسشو عوض میکنه
مانامی:بگیر"دادن لباس"
تاکئومی:اوک
هاروچیو: میخوام برم مایکیو ببینممم
سنجو:من هنوز نپوشیدمم
تاکئومی:بدو دیگه رفتی لباس بپوشی یا درست کنی؟
سنجو:اممم اوک...تموم شد
بعد رفتن
ده دقیقه تو راه بودن
"مکان:خونه سانو ها"
شینچیرو:سلام^^
هاروچیو:"به طرف مایکی رفت"سلاممم
تاکئومی:*به شین لبخند زد*یو،چخبر؟
ماری شوک شد
ماری:او..مای...گاد
سنجو با تعجب به مار نگاه کرد و سرش زو کج کرد:چی شده ماری؟
ماری:واااکاااساا هم اینجاسسسسس ییییسسس
واکاسا:جااان؟
ماری:شینممم *چسبیدن به شین *
شین:منم...اخ از دیدنت خوشحالم.تو همسن اما هستی ،اره؟
ماری:بععل_ام اره^^
شین:مثل اون کیوتی
ماری:"سرخ شدن"میدونم!"یهو جدی شد"
واکاسا:بچه داری چه بهت میاد
ماری:اع واکا ژون^^
واکاسا:واکا ژون؟
تاکئومی:خب دیگه سنجو و ماری برین بازی کنین ما کار داریم
سنجو:باش
ماری:نخیرم من میمونم!
تاکئومی:شماهم با سنجو میری
ماری:گفتم نه دیه
شین:بزار بمونه چیکار داری بچرو؛-؛
تاکئومی:مگه نگفتی میریم گنگ؟
شین:گفتم، ک چی
تاکئومی:اینو کجا دلم بزارم؟
ماری:مبریییمم؟
شین:اره میریم ^^
تاکئومی:باشه خودت بیار
ماری:ببینم تو بلدی مبارزه کنییی؟*رو به واکاسا میگه*
واکاسا:اوهوم پس تو گنگ چیکار میکنم
ماری:بمن یاد میدییی
واکاسا:مگه...داداشت جرم میده در ضمن چرا داداش خودت بهت یاد نمیده؟
ماری:پلییززز تو قوی تری^^البته شین هم هستااا
واکاسا:اوک
ماری:مررسییی.راستی شینن
تاکئومی:مگه دوستته بش میگی شین؟
ماری:بتوچه؟
تاکئومی:بی ادب...
شین:بله
ماری:میگما چرا به ۲۰ تا ادم احمق پیشنهاد دادی؟
شین:جاان؟تاکه این از کجا میدونه؟
ماری:داشت باهات تلفنی حرف میزد گفت بیستمی هم ردت کرد
شین:....تاکه من تورو....
تاکئومی:این فضوله بمن چه
ماری:فضول خودتیییی بلند حرف میزد
واکاسا:بی ابدی جلو بچه؟*مسخره کردن*
ماری:منم میخواستم اینو بگم!
تاکئومی:خونه میریماا^^
ماری:که چییی
شین:نه بابا تاکه برادر خوبیه
ماری:اره ارههه خیییلی خونه ندیدینش
تاکئومی:میزنمتا!
ماری:فشار بخور^^
تاکئومی:اگه دیگه اوردمت شین و واکا عزیزتو ببینی^^
ماری:نههه غلط خوردم@-@
تو این حال بودن که یهو صدای گریه و جیغ هاروچیو رو شنیدن
ماری:چی شده؟*دویدن به سمت اونا*
ماری شوکه شد
ماری:داری چیکار میکنییی؟*با داد*
مایکی:من...*افتادن روی زمین*
پایانp2
۶۳۵
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.