درگیرِ مافیاها
اسلایدای بعدیو ببینید.
پارت ۲۱
از زبان ا/ت : بازوی تهیونگو گرفته بودم و با هم وارد سالن مراسم شدیم برخلاف چیزی که فکر میکردم تعداد مهمونا همچین کمم نبود با ورود ما همه دست زدن و به ما لبخند میزدن و منی که نمیدونستم خوشحالم یا ناراحت به روی همه لبخند مصنوعی میزدم میخواستم طبق چیزی که خواستن عمل کنم و طبیعی باشم چون دوس نداشتم واسه پدرم دردسر درست کنم پدر مادرمم بودن دلشو نداشتم زیاد بهشون نگاه کنم چون میترسیدم اشکم در بیاد ولی تهیونگ همش مراقبم بود و ازم میپرسید که حالم خوبه یا نه و من از این با ملاحظه بودنش خیلی خوشم میومد...
از زبان جونگکوک: تهیونگ و ا/ت خیلی به هم میومدن واقعا براشون خوشحال بودم و آرزوی خوب براشون داشتم میدونستم که همه چی ساختگیه ولی چون تهیونگ ا/ت رو دوس داشت و خوشحال بود منم احساس خوبی داشتم به هر حال ته این ماجرا قابل پیش بینی نیس شاید دنیا به کامشون شد و با هم موندن و منم این وسط عمو شدم...
از زبان ا/ت : جونگکوک وسطای مراسم اومد پیش ما و گفت که باید با هم برقصین همه دارن نگاتون میکنن حتی با هم حرفم نمیزنید منو تهیونگم اجباری رفتیم وسط جمعیت و همه با ما شروع به رقصیدن کردن...
تهیونگ نزدیکم شد و دستاشو گذاشت روی کمرم منم دستامو گذاشتم روی شونه هاش تمام سالن رو نورای رنگی پر کرده بود ولی یکم تاریک شده بود تهیونگ در طول مدت رقصمون بهم خیره بود ولی من همش نگامو ازش میدزدیدم شاید نگران این بودم که در برابر دلم کم بیارم به هر حال نباید عاشقش میشدم چون اون بعد مدت توافقمون منو کنار میذاشت داشتم به همین چیزا فک میکردم که تهیونگ منو جلوتر کشید و حلقه دستاشو دور کمرم تنگ تر کرد چون صدای آهنگ زیاد بود و از دور صداشو نمیشنیدم سرشو آورد جلو و در گوشم گفت : چرا نگام نمیکنی؟انقد ازمن بدت میاد؟
منم سرمو بلند کردم که بگم نه اینطور نیست ولی تا نگاش کردم لباشو گذاشت روی لبام و منو بوسید انقدم طولش داد که توجه تمام سالن به ما جلب شد و برامون دست زدن آروم بدون اینکه کسی ببینه به شونش زدم که ولم کنه اونم عقب کشید ولی نه من نه تهیونگ چیزی راجع به اون لحضه به هم نگفتیم... هیچوقت.
از زبان جونگکوک:
بعد از تموم شدن رقص وقتی که همه مشغول حرف زدن با هم بودن رفتم پیش تهیونگ که تنها وایساده بود چون ا/ت دوستاش دورش بودن بهش گفتم : تهیونگ زیاده روی نکردی؟
تهیونگ: برای چی ؟
جونگکوک: میترسم عمو روتون حساس بشه
تهیونگ: عمو خودش گفت همه چی طبیعی باشه مگه تو عروسیای طبیعی عروس دوماد نمیرقصن و همو نمیبوسن؟
جونگکوک: آره راس میگی این موضوع بهونه خوبی بود بتونی ا/ت رو ببوسیش چون فک نکنم هیچوقت بزاره 😄
جونگکوک: ولی تهیونگ بهم جواب ندادو مشغول خوردن نوشیدنیش شدحالش توپ بود
50لایک👍
پارت ۲۱
از زبان ا/ت : بازوی تهیونگو گرفته بودم و با هم وارد سالن مراسم شدیم برخلاف چیزی که فکر میکردم تعداد مهمونا همچین کمم نبود با ورود ما همه دست زدن و به ما لبخند میزدن و منی که نمیدونستم خوشحالم یا ناراحت به روی همه لبخند مصنوعی میزدم میخواستم طبق چیزی که خواستن عمل کنم و طبیعی باشم چون دوس نداشتم واسه پدرم دردسر درست کنم پدر مادرمم بودن دلشو نداشتم زیاد بهشون نگاه کنم چون میترسیدم اشکم در بیاد ولی تهیونگ همش مراقبم بود و ازم میپرسید که حالم خوبه یا نه و من از این با ملاحظه بودنش خیلی خوشم میومد...
از زبان جونگکوک: تهیونگ و ا/ت خیلی به هم میومدن واقعا براشون خوشحال بودم و آرزوی خوب براشون داشتم میدونستم که همه چی ساختگیه ولی چون تهیونگ ا/ت رو دوس داشت و خوشحال بود منم احساس خوبی داشتم به هر حال ته این ماجرا قابل پیش بینی نیس شاید دنیا به کامشون شد و با هم موندن و منم این وسط عمو شدم...
از زبان ا/ت : جونگکوک وسطای مراسم اومد پیش ما و گفت که باید با هم برقصین همه دارن نگاتون میکنن حتی با هم حرفم نمیزنید منو تهیونگم اجباری رفتیم وسط جمعیت و همه با ما شروع به رقصیدن کردن...
تهیونگ نزدیکم شد و دستاشو گذاشت روی کمرم منم دستامو گذاشتم روی شونه هاش تمام سالن رو نورای رنگی پر کرده بود ولی یکم تاریک شده بود تهیونگ در طول مدت رقصمون بهم خیره بود ولی من همش نگامو ازش میدزدیدم شاید نگران این بودم که در برابر دلم کم بیارم به هر حال نباید عاشقش میشدم چون اون بعد مدت توافقمون منو کنار میذاشت داشتم به همین چیزا فک میکردم که تهیونگ منو جلوتر کشید و حلقه دستاشو دور کمرم تنگ تر کرد چون صدای آهنگ زیاد بود و از دور صداشو نمیشنیدم سرشو آورد جلو و در گوشم گفت : چرا نگام نمیکنی؟انقد ازمن بدت میاد؟
منم سرمو بلند کردم که بگم نه اینطور نیست ولی تا نگاش کردم لباشو گذاشت روی لبام و منو بوسید انقدم طولش داد که توجه تمام سالن به ما جلب شد و برامون دست زدن آروم بدون اینکه کسی ببینه به شونش زدم که ولم کنه اونم عقب کشید ولی نه من نه تهیونگ چیزی راجع به اون لحضه به هم نگفتیم... هیچوقت.
از زبان جونگکوک:
بعد از تموم شدن رقص وقتی که همه مشغول حرف زدن با هم بودن رفتم پیش تهیونگ که تنها وایساده بود چون ا/ت دوستاش دورش بودن بهش گفتم : تهیونگ زیاده روی نکردی؟
تهیونگ: برای چی ؟
جونگکوک: میترسم عمو روتون حساس بشه
تهیونگ: عمو خودش گفت همه چی طبیعی باشه مگه تو عروسیای طبیعی عروس دوماد نمیرقصن و همو نمیبوسن؟
جونگکوک: آره راس میگی این موضوع بهونه خوبی بود بتونی ا/ت رو ببوسیش چون فک نکنم هیچوقت بزاره 😄
جونگکوک: ولی تهیونگ بهم جواب ندادو مشغول خوردن نوشیدنیش شدحالش توپ بود
50لایک👍
۱۹.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.