پارت 41
پارت 41
من: امیر راستش من دیشب نه گریه کردم نه ناراحت بودم یکم عصبی بودما اما نه اونقدر دیشبم تا صبح با درنا زر می زدیم می خوردیم
امیر: معلوم
من: ببخشید تو نگرانم بودی بعد من
امیر: تخصیر من
من: نه من مقصرم نباید تو شرکت
امیر: نه عزیزم
لبش بوسیدم بعد بغلش کردم
امیر: نظرت چیه این اشغال دونی ترک کنیم بریم خونه
من: خونه تو دیگه
امیر: نه خونه تو من هر چی دارم برای تو
خندیدم
خمیازه کشیدم
من: خواب الو
خندیدم
........
یه دو سه روز از اون روز میگذره امروز قرار برم شرکت سوپرایزش کنم هورا
خب لباس یه شروار دمپا گذاشت راستا پوشیدم بعد یه پیراهن سفید حریر کردم تو شروارم دکمه هاش بستم یه پاشینه بلند مشکی پوشیدم موهام باز گذاشتم با ساعت و دستبد و انگشتر نقره ای
کیفم و گوشیم و سویچ ماشین امیر
اها ادکلن
چی شدم وای نه گوشواره بزرگ نقره ای ام انداختم الان هل
برو که رفتیم یه پالتو نازک مشکی هم برداشتم بریم که رفتیم
خب به نام خدا شرکت کجاست این جاست برو که رفتیم هیچی با بدبختی پیداش کردم
خواستم برم تو که نذاشتن
مرده به اینگلسی: با کی کار دارین
من: با اقای مدیر عامل شرکت
مرده:اسمشون
من: حسین .. یه لحظه
به حسین زنگ زدم گفت هل می کنه
هیچی ماشین گرفتن منم رفتم بالا
خب تو راه یه جعبه شیرینی خریدم که معلومه خوشمزه است
تو شرکت رفتم اقا هرکی به کاری مشغول بود اینقدر کار که نگو
رفتم پیش منشی
من به اینگلسی: ببخشید با ریس شرکت کار داشتم امیر
دختره:وقت داشتین
من: نه
دختره: از کدوم شرکت اومدین
من: خانم من خانواده اشونم
دختره:کیشی
من: همسرشم
دختره:اشتباه اومدین به فرمایید
کفرم دیگه در اورد که یهو امیر و حسین با چند تا مرد دیگه از یه اتاقی اومدن بیرون که معلوم اتاق جلسه است
خداحافظی کردن
حسین: به به ببین کی اینجاست زن داداش گلم
اخم کرده بودم
امیر: تو اینجا چیکار می کنی
من: ناراحتی میرم
اومد جلو
امیربه انگلسی: کی باعث شده همسر من اخم کنه
منشی:ببخشید من نمی دونستم همسر دارین یعنی نگفتین ایشون نیومده بودن
امیر: ایشون همسر بنده است سه سال یش ازدواج کردیم
منشی:معذرت می خواهیم
نزدیک بود بزنه زیر گریه
من: بسته بریم تو اتاقت
رفتیم تو که امیر بغل کردم
امیر: وای تو باز جنی شدی که
من: عاشقتم
امیر: اون چیه تو جعبه
امیر ول کردم دویدم به سمت شیرینی رو مبل نشستم
امیر: هی زنم من و فروخت
من: گشنمه
یه چند تا خوردیم بعد پهن شدم تو بغل امیر
من: امیر راستش من دیشب نه گریه کردم نه ناراحت بودم یکم عصبی بودما اما نه اونقدر دیشبم تا صبح با درنا زر می زدیم می خوردیم
امیر: معلوم
من: ببخشید تو نگرانم بودی بعد من
امیر: تخصیر من
من: نه من مقصرم نباید تو شرکت
امیر: نه عزیزم
لبش بوسیدم بعد بغلش کردم
امیر: نظرت چیه این اشغال دونی ترک کنیم بریم خونه
من: خونه تو دیگه
امیر: نه خونه تو من هر چی دارم برای تو
خندیدم
خمیازه کشیدم
من: خواب الو
خندیدم
........
یه دو سه روز از اون روز میگذره امروز قرار برم شرکت سوپرایزش کنم هورا
خب لباس یه شروار دمپا گذاشت راستا پوشیدم بعد یه پیراهن سفید حریر کردم تو شروارم دکمه هاش بستم یه پاشینه بلند مشکی پوشیدم موهام باز گذاشتم با ساعت و دستبد و انگشتر نقره ای
کیفم و گوشیم و سویچ ماشین امیر
اها ادکلن
چی شدم وای نه گوشواره بزرگ نقره ای ام انداختم الان هل
برو که رفتیم یه پالتو نازک مشکی هم برداشتم بریم که رفتیم
خب به نام خدا شرکت کجاست این جاست برو که رفتیم هیچی با بدبختی پیداش کردم
خواستم برم تو که نذاشتن
مرده به اینگلسی: با کی کار دارین
من: با اقای مدیر عامل شرکت
مرده:اسمشون
من: حسین .. یه لحظه
به حسین زنگ زدم گفت هل می کنه
هیچی ماشین گرفتن منم رفتم بالا
خب تو راه یه جعبه شیرینی خریدم که معلومه خوشمزه است
تو شرکت رفتم اقا هرکی به کاری مشغول بود اینقدر کار که نگو
رفتم پیش منشی
من به اینگلسی: ببخشید با ریس شرکت کار داشتم امیر
دختره:وقت داشتین
من: نه
دختره: از کدوم شرکت اومدین
من: خانم من خانواده اشونم
دختره:کیشی
من: همسرشم
دختره:اشتباه اومدین به فرمایید
کفرم دیگه در اورد که یهو امیر و حسین با چند تا مرد دیگه از یه اتاقی اومدن بیرون که معلوم اتاق جلسه است
خداحافظی کردن
حسین: به به ببین کی اینجاست زن داداش گلم
اخم کرده بودم
امیر: تو اینجا چیکار می کنی
من: ناراحتی میرم
اومد جلو
امیربه انگلسی: کی باعث شده همسر من اخم کنه
منشی:ببخشید من نمی دونستم همسر دارین یعنی نگفتین ایشون نیومده بودن
امیر: ایشون همسر بنده است سه سال یش ازدواج کردیم
منشی:معذرت می خواهیم
نزدیک بود بزنه زیر گریه
من: بسته بریم تو اتاقت
رفتیم تو که امیر بغل کردم
امیر: وای تو باز جنی شدی که
من: عاشقتم
امیر: اون چیه تو جعبه
امیر ول کردم دویدم به سمت شیرینی رو مبل نشستم
امیر: هی زنم من و فروخت
من: گشنمه
یه چند تا خوردیم بعد پهن شدم تو بغل امیر
۱.۹k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.