亗̶🔥̶ت̶ح̶ت̶ ̶ت̶ع̶ق̶ی̶ب̶🚫
亗̶🔥̶ت̶ح̶ت̶̶ت̶ع̶ق̶ی̶ب̶🚫
part:⁵
نامجون : حرومزاده
۱.ت : عا هرچی دلت میخاد بگو
کوک : من باید برم
۱.ت : هیشکی خارج نمیشه تا اینو بهتون بزنم تا اگ زامبیا گازتون گرفتن زامبی نشین
ته : بهت اعتماد ندارم
۱.ت : اول رو خودم امتحان میکنم یکم ازش ریختم دهنم وبعداز چن دقیقه که هیچ اتفاقی نیوفتاد همشون اومدن سمتم
نامجون : اون جواب میده
۱.ت : اره چون من از این قبلا هم خوردم و اون موشا گازم گرفتن هیچ اتفاقی نیوفتاد همشون به ترتیب خوردن چنتا تفنگ برداشتم این جن جویان فزایی راه افتادیم تو کوچه خیابون خلوت بود خیلی کم صدای خرخر میومد که پسری با ترس سمتم دویو که جیقایی سوجون بلند شد که اتوبوس مدرسه زد بهش خورد به تیقه تابلو کلش کنده شد ترسیده به ناجون نگاه کردم که گفت بهتره تنهاش بزاریم نگاهی به پسد انداختم که با چشای اشکی نگام میکرد
جیمین : لطفا کمکم کنید اونا گازم نگرفتن راست میگم دوست دخترم تو رستوران موند باید نجاتش بدیم
۱.ت : وایسا نگاش کنید پسرا نگاش کردن جای گازی نبود یکم از تو اون دارو رو بهش دادم اروم به سمت رستوران رفتیم درو باز کردیم که با جست دختری مواجه شدیم که داشت تبدیل میشد پسر سراسیمه به سمتش رفت که با دستی گفتیمش نامجون بلندش کرد جسه ریزی داشت تمام شهر خالی شده بود انتن نماداد وارد فروش گاه شدیم یکم مواد غذایی برداشتم
و بهشون دادم راستی اسمت چی
جیمین : ج.ج.جیمین
تهیونگ : و.و.و.واسه چی ل.ل.لکنت داری
کوک : جررر اذیتش نکن
۱.ت : خفه شید خوبی
جیمین : ا.ا.اره خ.خ.خوبم فقد ت.ت.تشنم
part:⁵
نامجون : حرومزاده
۱.ت : عا هرچی دلت میخاد بگو
کوک : من باید برم
۱.ت : هیشکی خارج نمیشه تا اینو بهتون بزنم تا اگ زامبیا گازتون گرفتن زامبی نشین
ته : بهت اعتماد ندارم
۱.ت : اول رو خودم امتحان میکنم یکم ازش ریختم دهنم وبعداز چن دقیقه که هیچ اتفاقی نیوفتاد همشون اومدن سمتم
نامجون : اون جواب میده
۱.ت : اره چون من از این قبلا هم خوردم و اون موشا گازم گرفتن هیچ اتفاقی نیوفتاد همشون به ترتیب خوردن چنتا تفنگ برداشتم این جن جویان فزایی راه افتادیم تو کوچه خیابون خلوت بود خیلی کم صدای خرخر میومد که پسری با ترس سمتم دویو که جیقایی سوجون بلند شد که اتوبوس مدرسه زد بهش خورد به تیقه تابلو کلش کنده شد ترسیده به ناجون نگاه کردم که گفت بهتره تنهاش بزاریم نگاهی به پسد انداختم که با چشای اشکی نگام میکرد
جیمین : لطفا کمکم کنید اونا گازم نگرفتن راست میگم دوست دخترم تو رستوران موند باید نجاتش بدیم
۱.ت : وایسا نگاش کنید پسرا نگاش کردن جای گازی نبود یکم از تو اون دارو رو بهش دادم اروم به سمت رستوران رفتیم درو باز کردیم که با جست دختری مواجه شدیم که داشت تبدیل میشد پسر سراسیمه به سمتش رفت که با دستی گفتیمش نامجون بلندش کرد جسه ریزی داشت تمام شهر خالی شده بود انتن نماداد وارد فروش گاه شدیم یکم مواد غذایی برداشتم
و بهشون دادم راستی اسمت چی
جیمین : ج.ج.جیمین
تهیونگ : و.و.و.واسه چی ل.ل.لکنت داری
کوک : جررر اذیتش نکن
۱.ت : خفه شید خوبی
جیمین : ا.ا.اره خ.خ.خوبم فقد ت.ت.تشنم
۸.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.