وقتی که زندگیم عوض شد ۲۰
ات: اون چیزی که میدیدم انگار واقعی نبود دیدم که چونگ کوک جلوم وایساده و یه دختر هم کنارشه و دستش رو گرفته و جونگ کوک گفت:
ببخشید میتونم منو تون رو ببینم
ویو ات
نفس عمیق کشیدم وگفتم:
بله بله
و بعد صفحه ی کامپیوتری جلوشون منو رو شیر کردم و گفتم: بفرمایید
دختر: ممنونم
ات: خواهش میکنم
ات: دیدم که جونگ کوک بهم زل زده و داره با شک نگاهم میکنه با خودم گفتم نکنه که صدای من رو شناخته؟
خوب شد قبل از اینکه بسان ماسک زدم
دختر با کیوتی به جونگ کوک گفت: کوکی چی بخوریم؟
جونگ کوک: بیبی هر چی میخوای انتخاب کن مثلا این مهمونی برای اینکه تو بارداری پس خودت انتخاب کن که چی بخوری
(وای خودم این تیکش رو هزار بار خوندم😵💫🤧😵)
این داستان ادامه دارد...😵💫
#تهیونگ
#فیک
ببخشید میتونم منو تون رو ببینم
ویو ات
نفس عمیق کشیدم وگفتم:
بله بله
و بعد صفحه ی کامپیوتری جلوشون منو رو شیر کردم و گفتم: بفرمایید
دختر: ممنونم
ات: خواهش میکنم
ات: دیدم که جونگ کوک بهم زل زده و داره با شک نگاهم میکنه با خودم گفتم نکنه که صدای من رو شناخته؟
خوب شد قبل از اینکه بسان ماسک زدم
دختر با کیوتی به جونگ کوک گفت: کوکی چی بخوریم؟
جونگ کوک: بیبی هر چی میخوای انتخاب کن مثلا این مهمونی برای اینکه تو بارداری پس خودت انتخاب کن که چی بخوری
(وای خودم این تیکش رو هزار بار خوندم😵💫🤧😵)
این داستان ادامه دارد...😵💫
#تهیونگ
#فیک
۸.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.