وقتی قلدرت بود اما….
وقتی قلدرت بود اما عاشقت شد….
چان:
دوباره شنبه شده بود و بازهم اذیت های اون .
دیگه تحملش رو نداشتی.
بلندشدی کاراتو انجام دادی،صبحانه خوردی و لباسات رو پوشیدی :یه هودی مشکی با کفش آلستار چری
.
.
.
بعد از چند دقیقه رسیدی.راهرو هارو پشت سر گزاشتی و وارد کلاس شدی که دیدی چان با اکیپش روی میزت نشستن
(توی دلت):باز شروع شد
_بهههه خانوم خوشگله بلخره اومدی فکر کردم از کتک های دیروز جون سالم بدر نبردی فکر کردم مردی!
+دهنت رو ببند اشغال(اشغال خودتی و جدوابادت)
_اوووو اینجارو زبون دراوردی
(*علامت دوستاش)
*(خنده های رومخخخخخخخ)
+هوففف برید گمشید حوصلهتونرو ندارم
_ببین…..
زنگ خورده بود و نتونست ادامه ی حرفش رو بزنه
معلم اومد تو کلاس و شروع کرد به درس دادن
تو شیشدنگه حواست به معلم بود اما چان
تمام مدت داشت نگات میکرد و لبخند های ریزی میزد
.
.
.
.
.
بلخره زنگ آخر خورد خوشحال بودی که میرفتی خونه
داشتی از مدرسه خارج میشدی که یهو دستت کشیده شد
+وایی ولم کن…ولم…چان؟…ولم کن چیکار می….
حرفت با بوسه ای که بهت زد نصفه موند
_ا/ت…م…من…..
بالاخره وقتش بود
وقتش بود که حسی که به مدت ۳سال بهت داشت رو عتراف کنه
نفس عمیقی کشید و دوباره شروع کرد
_من…دوست دارم….من…من معذرت میخوام بابت اینکه اینهمه سال برات قلدری کردم من واقعا عاشقت شدم…هق….هق….من….معذرت میخوام واقعا متاسفم
کم کم داشت گریش میگرفت
داشت هق هق میزد
هیچوقت فکر نمیکردی که کسی که برات قلدری میکرد یه روز عاشقت بشه
بغلش کردی و اون با شدت بیشتری گریه میکرد
+هیششش….اروم باش…باشه؟گریه نکن
_از خودم متنفرم که همچین بلایی سرت آوردم من….
حرفش با برخورد لبت به لبش نیمه کاره موند
+منم دوست دارم
_عاشقتم
و حالا اون کنترل بوسه رو به دست گرفته بود
.
.
.
.
.
.
.
میدونم اینیکی رو دیگه ریدم🥲
چطور بود؟🥲
چان:
دوباره شنبه شده بود و بازهم اذیت های اون .
دیگه تحملش رو نداشتی.
بلندشدی کاراتو انجام دادی،صبحانه خوردی و لباسات رو پوشیدی :یه هودی مشکی با کفش آلستار چری
.
.
.
بعد از چند دقیقه رسیدی.راهرو هارو پشت سر گزاشتی و وارد کلاس شدی که دیدی چان با اکیپش روی میزت نشستن
(توی دلت):باز شروع شد
_بهههه خانوم خوشگله بلخره اومدی فکر کردم از کتک های دیروز جون سالم بدر نبردی فکر کردم مردی!
+دهنت رو ببند اشغال(اشغال خودتی و جدوابادت)
_اوووو اینجارو زبون دراوردی
(*علامت دوستاش)
*(خنده های رومخخخخخخخ)
+هوففف برید گمشید حوصلهتونرو ندارم
_ببین…..
زنگ خورده بود و نتونست ادامه ی حرفش رو بزنه
معلم اومد تو کلاس و شروع کرد به درس دادن
تو شیشدنگه حواست به معلم بود اما چان
تمام مدت داشت نگات میکرد و لبخند های ریزی میزد
.
.
.
.
.
بلخره زنگ آخر خورد خوشحال بودی که میرفتی خونه
داشتی از مدرسه خارج میشدی که یهو دستت کشیده شد
+وایی ولم کن…ولم…چان؟…ولم کن چیکار می….
حرفت با بوسه ای که بهت زد نصفه موند
_ا/ت…م…من…..
بالاخره وقتش بود
وقتش بود که حسی که به مدت ۳سال بهت داشت رو عتراف کنه
نفس عمیقی کشید و دوباره شروع کرد
_من…دوست دارم….من…من معذرت میخوام بابت اینکه اینهمه سال برات قلدری کردم من واقعا عاشقت شدم…هق….هق….من….معذرت میخوام واقعا متاسفم
کم کم داشت گریش میگرفت
داشت هق هق میزد
هیچوقت فکر نمیکردی که کسی که برات قلدری میکرد یه روز عاشقت بشه
بغلش کردی و اون با شدت بیشتری گریه میکرد
+هیششش….اروم باش…باشه؟گریه نکن
_از خودم متنفرم که همچین بلایی سرت آوردم من….
حرفش با برخورد لبت به لبش نیمه کاره موند
+منم دوست دارم
_عاشقتم
و حالا اون کنترل بوسه رو به دست گرفته بود
.
.
.
.
.
.
.
میدونم اینیکی رو دیگه ریدم🥲
چطور بود؟🥲
۷۲۸
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.