پارت ۱
پارت ۱
گارا: اتتتتت اتت دخترم پاشو مامان لنگ ظهره خداااا پاشو امروز کلی کار داریم یالا
ات: اوف مامان خوابم میاد ولم کن میخوام بخوابم (خوابالو)
دونگ ووک: چیشده پرنسس خانوم توی همچین روز مهمی خوابه بیدار نمیشه؟
ات: وایی داداش ولم کن حالا مگه امروز چه روزیه یادم نی
دونگ ووک: وا مگه میشه یادت نیاد ؟
ات: میشه بنالی
دونگ ووک: هوی درست حرف بزن ناسلامتی ۲۵ سال ازت بزرگترمااا
ات: اوپا خب چخبره
دونگ ووک: جناب پارک و خانوادش دارن میانا
ات: جیغغغغغغ جیمیننن اوپااا داره میادددد من برم آماده شممم
گارا: هعی مردم دختر دارن منم دختر دارم
دونگ ووک: شانس توعه مامان
ویو جیمین
امروز ساعت ۲ پرواز داریم میخوایم بریم کره توی عمارت لی ها بمونیم دلم برای ات یه ذره شده هر روز که میگذره بیشتر عاشقش میشم الان قراره عشقمو ببینم ولی شنیدم دوست پسر داره اما شاید بتونم اونو مال خودم کنم چون من عاشقشم و اون مال منه
سون: جیمین پسرم؟
جیمین: بله بابا
سون: آماده ای تا بریم؟
جیمین : آره
سون: پس بیا بریم پایین
الورا: رفتن پایین سوار ماشین شدن رسیدن فرودگاه
ویو داخل عمارت لی
گارا: خانم هورا همه چی امادس ؟
هورا: بله خانم لی غذا ها اتاق ها سرویس ها همه چی تکمیله
گارا: خوبه خسته نباشید
ات: مامانیییی
الورا: گارا تا صدای اتو پشت سرش شنید برگشت سمتش
گارا: وا ..وای ...دخترم چقدر خوشگل شدییی
ات: وایی مامان بهم برخورد من مگه همیشه خوشگل نبودم ؟
گارا: معلومه که هستی ولی الان داری میدرخشی
ات: ای بابا ممنون مامان جون تو هم خوشگل تر از روزای دیگه ای فقط کافیه بابا ببینتت یه کوچولو جدید میاد عضو خاندانمون
گارا: بی تربیت خجالت بکش یکم با این حرفات
ات: خب مگه دروغه
الورا: ات داشت با مامانش حرف میزد که گوشیش زنگ خورد دید هیونینگ کایه برداشت
ات: الو کای چطوری عزیزم؟
هیونینگ کای: خوبم عروسک تو چطوری عشقم؟
ات: منم خوبم امشب مهمون داریم یعنی میخوان چند سال بمونن
هیونینگ کای: همون جیمین دیگه؟
ات: کای بسه اون جوری نکن دیگه چته آخه
هیونینگ کای: فقط یه سوال بود خب حرفی نزدم
ات: آره جیمین میخواد بیاد رفیق صمیمیم
هیونینگ کای: کنجکاوم بدونم صمیمیتتون چقدر میتونه باشه(حسودی میکنه)
ات: هعی از دست تو خواهشن از این بحث بکش بیرون
هیونینگ کای : من امشب شام مزاحمتون میشم
ات: دیوونه نشو هیونینگ کای آخه برای چیی
هیونینگ کای: میخوام هم تورو ببینم هم با دوست صمیمیتون اشنا شم
ات: بیخیال بیای کلت کندس کای
هیونینگ کای: حرف نباشه (قطع کرد)
ات: کای ... الوو ... الووو اَه قطع کرد بیشعور
خدمتکار: خانوم اومدن
گارا: وای جدییی بچه ها ات دونگ ووک عشقم بیاید اومدن
حمایت کنید تا پارت بعدی بزارم
گارا: اتتتتت اتت دخترم پاشو مامان لنگ ظهره خداااا پاشو امروز کلی کار داریم یالا
ات: اوف مامان خوابم میاد ولم کن میخوام بخوابم (خوابالو)
دونگ ووک: چیشده پرنسس خانوم توی همچین روز مهمی خوابه بیدار نمیشه؟
ات: وایی داداش ولم کن حالا مگه امروز چه روزیه یادم نی
دونگ ووک: وا مگه میشه یادت نیاد ؟
ات: میشه بنالی
دونگ ووک: هوی درست حرف بزن ناسلامتی ۲۵ سال ازت بزرگترمااا
ات: اوپا خب چخبره
دونگ ووک: جناب پارک و خانوادش دارن میانا
ات: جیغغغغغغ جیمیننن اوپااا داره میادددد من برم آماده شممم
گارا: هعی مردم دختر دارن منم دختر دارم
دونگ ووک: شانس توعه مامان
ویو جیمین
امروز ساعت ۲ پرواز داریم میخوایم بریم کره توی عمارت لی ها بمونیم دلم برای ات یه ذره شده هر روز که میگذره بیشتر عاشقش میشم الان قراره عشقمو ببینم ولی شنیدم دوست پسر داره اما شاید بتونم اونو مال خودم کنم چون من عاشقشم و اون مال منه
سون: جیمین پسرم؟
جیمین: بله بابا
سون: آماده ای تا بریم؟
جیمین : آره
سون: پس بیا بریم پایین
الورا: رفتن پایین سوار ماشین شدن رسیدن فرودگاه
ویو داخل عمارت لی
گارا: خانم هورا همه چی امادس ؟
هورا: بله خانم لی غذا ها اتاق ها سرویس ها همه چی تکمیله
گارا: خوبه خسته نباشید
ات: مامانیییی
الورا: گارا تا صدای اتو پشت سرش شنید برگشت سمتش
گارا: وا ..وای ...دخترم چقدر خوشگل شدییی
ات: وایی مامان بهم برخورد من مگه همیشه خوشگل نبودم ؟
گارا: معلومه که هستی ولی الان داری میدرخشی
ات: ای بابا ممنون مامان جون تو هم خوشگل تر از روزای دیگه ای فقط کافیه بابا ببینتت یه کوچولو جدید میاد عضو خاندانمون
گارا: بی تربیت خجالت بکش یکم با این حرفات
ات: خب مگه دروغه
الورا: ات داشت با مامانش حرف میزد که گوشیش زنگ خورد دید هیونینگ کایه برداشت
ات: الو کای چطوری عزیزم؟
هیونینگ کای: خوبم عروسک تو چطوری عشقم؟
ات: منم خوبم امشب مهمون داریم یعنی میخوان چند سال بمونن
هیونینگ کای: همون جیمین دیگه؟
ات: کای بسه اون جوری نکن دیگه چته آخه
هیونینگ کای: فقط یه سوال بود خب حرفی نزدم
ات: آره جیمین میخواد بیاد رفیق صمیمیم
هیونینگ کای: کنجکاوم بدونم صمیمیتتون چقدر میتونه باشه(حسودی میکنه)
ات: هعی از دست تو خواهشن از این بحث بکش بیرون
هیونینگ کای : من امشب شام مزاحمتون میشم
ات: دیوونه نشو هیونینگ کای آخه برای چیی
هیونینگ کای: میخوام هم تورو ببینم هم با دوست صمیمیتون اشنا شم
ات: بیخیال بیای کلت کندس کای
هیونینگ کای: حرف نباشه (قطع کرد)
ات: کای ... الوو ... الووو اَه قطع کرد بیشعور
خدمتکار: خانوم اومدن
گارا: وای جدییی بچه ها ات دونگ ووک عشقم بیاید اومدن
حمایت کنید تا پارت بعدی بزارم
۵.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.