my daddy p.74
به اطراف نگاه کردم همه عجیب نگامون میکردن صدای محکم افتادن چیزیو حس کردم و بله طبق معلوم خانوم عجوزه بودن
کی بنظرتون جولیا دیگه بطری ابو با شتاب به کف استخر زدو به سمته کافه رفت
ویو جولیا
خیلی عصبی بودم ولی چیزی نمیگفتم هرکاری میکردم اون بر علیم جلو مدیر استفاده میکرد با یکی از دوستام که بود سمت کافه رفتم و رو یه صندلی نشستم انجلا هم روبه روم نشست و دستامو توی دستش گرفت
انجلا:میشه اروم باشی عزیزم
جولیا:چطوری وقتی اون دوتا اونحا همو میبو..سن
انجا:ببین جولیا با این کارا به هیچ جا نمیرسی فقط تو اذیت میشی اون حتا متوجه نمیشه که چقد دوسش داری فقط کنار بیا با یه پسر دبگه برو تو رابطه مگه پسر قحطه تا اون
با اشکی که تو چشام بود بهش زل زدم و گفتم
جولیا:چرا حرف بقیه رو میزنی ها توهم نمیدونی چقد سعی کردم بهش برسم چقد براش نامه نوشتم گذاشتم تو کمدش چقد کادو دادم ولی اون کافی نبود ها من به هر دری زدم ولی اون ...اون فقط ا.تو دید منم از وقتی اون دختره اومد مجبور شدم بهش بچسبم که ندزدتش ولی تهش چیشد جیمین قلبمو شکوند جلوی همه تحقیرم کرد سمت ا.ت رفت من از ا.ت متنفر نیستم این حرصو تمعه که جلو چشمامو گرفته من نمیتونستم حتا یلحضه ام اونو با کسی تصور کنم ولی حالا...حالا اون دیگه واقعن رفته دارم سعی میکنم ..تمام تلاشم که اون اشغالو فراموش کنم ولی نمیتونم (با بغض و اشک های زیاد )
انجلا :عزیزم میتونی اصن چرا نمیری یه کار پیدا کنی اینطوری سرگرم میشی بیا از اینجا فعلا بریم
.........
چطوریددد دلم واستون تنگ شده بود یه لایک و کامنتم بزاریددد🦋🌚
کی بنظرتون جولیا دیگه بطری ابو با شتاب به کف استخر زدو به سمته کافه رفت
ویو جولیا
خیلی عصبی بودم ولی چیزی نمیگفتم هرکاری میکردم اون بر علیم جلو مدیر استفاده میکرد با یکی از دوستام که بود سمت کافه رفتم و رو یه صندلی نشستم انجلا هم روبه روم نشست و دستامو توی دستش گرفت
انجلا:میشه اروم باشی عزیزم
جولیا:چطوری وقتی اون دوتا اونحا همو میبو..سن
انجا:ببین جولیا با این کارا به هیچ جا نمیرسی فقط تو اذیت میشی اون حتا متوجه نمیشه که چقد دوسش داری فقط کنار بیا با یه پسر دبگه برو تو رابطه مگه پسر قحطه تا اون
با اشکی که تو چشام بود بهش زل زدم و گفتم
جولیا:چرا حرف بقیه رو میزنی ها توهم نمیدونی چقد سعی کردم بهش برسم چقد براش نامه نوشتم گذاشتم تو کمدش چقد کادو دادم ولی اون کافی نبود ها من به هر دری زدم ولی اون ...اون فقط ا.تو دید منم از وقتی اون دختره اومد مجبور شدم بهش بچسبم که ندزدتش ولی تهش چیشد جیمین قلبمو شکوند جلوی همه تحقیرم کرد سمت ا.ت رفت من از ا.ت متنفر نیستم این حرصو تمعه که جلو چشمامو گرفته من نمیتونستم حتا یلحضه ام اونو با کسی تصور کنم ولی حالا...حالا اون دیگه واقعن رفته دارم سعی میکنم ..تمام تلاشم که اون اشغالو فراموش کنم ولی نمیتونم (با بغض و اشک های زیاد )
انجلا :عزیزم میتونی اصن چرا نمیری یه کار پیدا کنی اینطوری سرگرم میشی بیا از اینجا فعلا بریم
.........
چطوریددد دلم واستون تنگ شده بود یه لایک و کامنتم بزاریددد🦋🌚
۲.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.