زخم عشق پارت 5
تا دستش به دستگیره رسید ا.ت گفت:
+تهیونگ... تو جرئت گفتن یه حرفیو به من دادی. من نمیخوام این حرف رو دلم بمونه پس میگمش و تو هم هر واکنشی خواستی نشون بده.
خب... خب... من توی 18 سالگیم عاشق تو شدم و تاحالا هم عاشقت موندم و خواهم موند... سارانگ هه(دوستت دارم)
_ا.ت؟ ا.ت؟ چی میخواستی بگی پس؟
اونجا بود که ا.ت از فکر و خیالاتش بیرون اومد و گفت:
+هیچی... اهان... من میخوام برم حموم موهام چرب شده.
_اما بهت که گفتم اگه تکون بخوری دوباره شونت درد میگیره.
+خب چیکار کنم من هم بدنم بو گرفته و هم موهام چرب شده تحمل ندارم خودمو اینجوی ببینم.
_خیلی خب... به آجوما میگم حمومو برات آماده کنه و کمکت کنه تا خودتو بشوری.
+ممنون... نه چیزه... یعنی اوکی.
_(خنده) حالا میای بریم پایین عصرونه بخوریم؟ تلف شدم!
+با...(حرفش قطع شد)
✓ارباب... مهمون دارید.
_کی؟
✓دوست هاتون.
_آها... ا.ت بیا بریم پایین دوستامون اومدن.
+کیا؟
_جونگکوک و جیمین و شوگا.
+(ذوق زده) وای دلم براشون تنگ شده بوددد
_خب پس بیا بریم پایین.
+اوک
آنها به پایین رفتند و کوکی و شوگا و جیمین برای احترام بلند شدن و تعظیم کردند.
=ارباب... حالتون بهتره؟ ما سراغ شمارو از تهیونگ میگرفتیم اما اون نمیذاشت شمارو ببریم میگفت باید همینجا استراحت کنه تا کاملا خوب بشه...
_اهم اهم
~ راستی اون تک تیر انداز هم توسط پلیس گرفته شد... مال باند کلویی بود(دشمن ا.ت)
+یه سری حدسا زده بودم... به هرحال ممنون که جویای حال من بودید و پیگیری کردین. شوگا... تو تونستی باند Korean mafia رو هک کنی؟
~بله ارباب. هک کردم و منتظر دستور شما هستم.
+خوبه.الان به اطلاعاتشون دسترسی داریم؟
~بله ارباب
+وقت زن سالاریه!(از این دیالوگ مانی هیست خوشم میاد)
_اگه بحث درمورد اینجور چیزاتون تموم شد، بیاید بریم یه چیزی بخوریم به مولا دارم تلف میشمممم.
+(خنده) کیوتت... اهم اهم... چیزه خب بریم دیگه.
_(خنده) تا حالا چند بار سوتی دادیا یادم میمونه.
+عـه نه توروخدا یادت نمونهههه
_میمونه.
+ایششش. خدیا بســـــــــــه دیگــــــه.
(اعضا از خنده جر میخورند)
+کوفته با عصاره ی زهر مار... بی شوعوراااا. به من نخندینننن.
(همچنان درحال خندیدن)
+خیل(حرفش قطع شد) عاخخخخ... خدای من دوباره... دیگه تحمل ندارم عاییی...
_ا.ت خوبیییی؟
(ا.ت از شدت درد با زانو هاش به زمین فرود میاد و دستشو میزاره روی شونش)
+تهیونگ... شاید دارم میمیرم... میخوام آخر عمری یه حرفی بهت بزنم... من عاشقتم، دوست دارم از 18 سالگی تا حالا دوست داشتم ولی نمیتونستم بهت بگم... عایییی... خیلی دوست دارم...
ا.ت از شدت دردی که داشت بیهوش شد و تهیونگ که حالا دیگه اصلا حال خودشو نمیفهمید داد زد:
_آقای جونگ زنگ بزن اورژانس... سریـــــــع... ا.ت... ا.ت... توروخدا بیدار شو... چشماتو باز کن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اورژانس اومد و ا.ت را به بیمارستان بردند. پرستاران و دکنر، دور ا.ت جمع شدند و گفتند برید کنار. آنها ا.ت را به اتاق عمل بردند و بعد از تقریبا 30 دقیقه دکتر به بیرون آمد و گفت:
&به موقع اوردینشون. خوشبختانه جون سالم به در بردند و خون کافی بهشون تزریق شد.
_یع... یعنی چی؟
&ایشون به دلیل خونی که از دست دادن ضعیف شده بودند و وقتی که طاهرا در حالا بازیگوشی بودند، به شونشون فشار اومده بوده و باعث درد شدید و خونریزی شده. اما حالا ما بهشون خون دادیم و زخمشون رو بخیه زدیم و پانسمان کردیم.(دستشو میزاره روی شونه تهیونگ) جای نگرانی نیست پسرم.
_ال... الان میتونم ببینمش؟
&بله فقط باعث هیجانشون نشید.
_چ... چشم.
تهیونگ با سرعت به سمت اتاق ا.ت رفت و دید که ا.ت داره گریه میکنه...
منتظر پارت بعد باشید عشقا🙂♥
+تهیونگ... تو جرئت گفتن یه حرفیو به من دادی. من نمیخوام این حرف رو دلم بمونه پس میگمش و تو هم هر واکنشی خواستی نشون بده.
خب... خب... من توی 18 سالگیم عاشق تو شدم و تاحالا هم عاشقت موندم و خواهم موند... سارانگ هه(دوستت دارم)
_ا.ت؟ ا.ت؟ چی میخواستی بگی پس؟
اونجا بود که ا.ت از فکر و خیالاتش بیرون اومد و گفت:
+هیچی... اهان... من میخوام برم حموم موهام چرب شده.
_اما بهت که گفتم اگه تکون بخوری دوباره شونت درد میگیره.
+خب چیکار کنم من هم بدنم بو گرفته و هم موهام چرب شده تحمل ندارم خودمو اینجوی ببینم.
_خیلی خب... به آجوما میگم حمومو برات آماده کنه و کمکت کنه تا خودتو بشوری.
+ممنون... نه چیزه... یعنی اوکی.
_(خنده) حالا میای بریم پایین عصرونه بخوریم؟ تلف شدم!
+با...(حرفش قطع شد)
✓ارباب... مهمون دارید.
_کی؟
✓دوست هاتون.
_آها... ا.ت بیا بریم پایین دوستامون اومدن.
+کیا؟
_جونگکوک و جیمین و شوگا.
+(ذوق زده) وای دلم براشون تنگ شده بوددد
_خب پس بیا بریم پایین.
+اوک
آنها به پایین رفتند و کوکی و شوگا و جیمین برای احترام بلند شدن و تعظیم کردند.
=ارباب... حالتون بهتره؟ ما سراغ شمارو از تهیونگ میگرفتیم اما اون نمیذاشت شمارو ببریم میگفت باید همینجا استراحت کنه تا کاملا خوب بشه...
_اهم اهم
~ راستی اون تک تیر انداز هم توسط پلیس گرفته شد... مال باند کلویی بود(دشمن ا.ت)
+یه سری حدسا زده بودم... به هرحال ممنون که جویای حال من بودید و پیگیری کردین. شوگا... تو تونستی باند Korean mafia رو هک کنی؟
~بله ارباب. هک کردم و منتظر دستور شما هستم.
+خوبه.الان به اطلاعاتشون دسترسی داریم؟
~بله ارباب
+وقت زن سالاریه!(از این دیالوگ مانی هیست خوشم میاد)
_اگه بحث درمورد اینجور چیزاتون تموم شد، بیاید بریم یه چیزی بخوریم به مولا دارم تلف میشمممم.
+(خنده) کیوتت... اهم اهم... چیزه خب بریم دیگه.
_(خنده) تا حالا چند بار سوتی دادیا یادم میمونه.
+عـه نه توروخدا یادت نمونهههه
_میمونه.
+ایششش. خدیا بســـــــــــه دیگــــــه.
(اعضا از خنده جر میخورند)
+کوفته با عصاره ی زهر مار... بی شوعوراااا. به من نخندینننن.
(همچنان درحال خندیدن)
+خیل(حرفش قطع شد) عاخخخخ... خدای من دوباره... دیگه تحمل ندارم عاییی...
_ا.ت خوبیییی؟
(ا.ت از شدت درد با زانو هاش به زمین فرود میاد و دستشو میزاره روی شونش)
+تهیونگ... شاید دارم میمیرم... میخوام آخر عمری یه حرفی بهت بزنم... من عاشقتم، دوست دارم از 18 سالگی تا حالا دوست داشتم ولی نمیتونستم بهت بگم... عایییی... خیلی دوست دارم...
ا.ت از شدت دردی که داشت بیهوش شد و تهیونگ که حالا دیگه اصلا حال خودشو نمیفهمید داد زد:
_آقای جونگ زنگ بزن اورژانس... سریـــــــع... ا.ت... ا.ت... توروخدا بیدار شو... چشماتو باز کن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اورژانس اومد و ا.ت را به بیمارستان بردند. پرستاران و دکنر، دور ا.ت جمع شدند و گفتند برید کنار. آنها ا.ت را به اتاق عمل بردند و بعد از تقریبا 30 دقیقه دکتر به بیرون آمد و گفت:
&به موقع اوردینشون. خوشبختانه جون سالم به در بردند و خون کافی بهشون تزریق شد.
_یع... یعنی چی؟
&ایشون به دلیل خونی که از دست دادن ضعیف شده بودند و وقتی که طاهرا در حالا بازیگوشی بودند، به شونشون فشار اومده بوده و باعث درد شدید و خونریزی شده. اما حالا ما بهشون خون دادیم و زخمشون رو بخیه زدیم و پانسمان کردیم.(دستشو میزاره روی شونه تهیونگ) جای نگرانی نیست پسرم.
_ال... الان میتونم ببینمش؟
&بله فقط باعث هیجانشون نشید.
_چ... چشم.
تهیونگ با سرعت به سمت اتاق ا.ت رفت و دید که ا.ت داره گریه میکنه...
منتظر پارت بعد باشید عشقا🙂♥
۷.۹k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.