Escape love part. 28
فرار عشق
پارت 28
(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)
«از دید جیمین»
با هه مین از پشت پرده امدیم بیرون و با ایستادن سومین سرمو
بالا گرفتمو بهش نگاه کردم دیدم به چیزی زل زد بود رد نگاهشو دنبال کردم
با دیدن تهیونگ اول تعجب کردم بعد اخم سمتش میخواستم برم که
یه دفعه هه مین بی هوش شد و افتاد رو زمین
سری سمتش رفتمو تو بغلم گرفتمش
جیمین: هه مین هه مین چشماتو باز کن
تکونش میدادم ولی هیچ واکنشی نشون نمیداد
دکتر با سرعت سمت مون امد
دکتر: بزارش رو تخت
هه مین رو بلند کردمشو سمت تخت بردمش
تهیونگ با بهت سر جاش وایستاده بود و به زمین زل زده بود نبض هه مین رو گرفت
دکتر: شک عصبی بهش وارد شده دارویه خواصی میخوره؟
جیمین : قبل از ولی الان نه
دکتر از، اتاق رفت بیرون بعد چند دقیقه با یه سرم سمت هه مین امد و به دستش زد
دکتر: با این حالش بهتر میشه
سرمو به معنی فهیمدم تکون دادم
گوشی مو از توی جیبم در اوردم روی شماره جین هیونگ کیلیک کردم
بعد دوتا بوق صدایی که خستگی ازش میبارید جواب داد
جین: بله جیمین؟
جیمین: سلام هیونگ میشه بیای همون مطبی که برای هه مین وقت گرفتم
جین: اتفاق افتاده؟
میدونستم اگه بگم هه مین بیهوش شده تا برسه دوبار تصادف میکنه
جیمین: چیز خواصی نیست فقط بیا
جین: باش صبر کن الان میام
گوشی رو قط کردم
سمت مبل نزدیک صندلی دکتر رفت کوروش نشستم
و به فردی که روی مبل نشسته بود و سرش پایین بود با عصبانیت نگاه میکردم
که صدای ضعیفش امد
-ببخشید.......
جیمین: ببخشم.؟؟؟؟ انتظار داری ببخشم ها؟؟ اقای کیم تهیونگ میبنی چی سرش اوردی؟؟ میبنی؟؟؟ شده پوست استخون از وقتی گذاشتی رفتی لب به هیچ غذایی نمیزنه افسردگی گرفت میفهمی؟؟ بخاطر تو چی کشیده؟؟ میدونی اون بچه ای که. تو شکمشه حاصل یه تجاوزه میفهمی؟؟؟ نه نمیفهمی چون نبودی ببینیش
تهیونگ بدون هیچ حرفی همون حور اشکاش میریخت و سرش پایین بود هیچی نمیگفت
در اتاق باز شد و با قیافه نگران جین مواجه شدم
جین: هه مین کجاست؟؟ خوبه؟؟
هنوز با عصبانیت داشتم نفس نفس میزدم و به روبه. رو خیره شده بودم
جین رد نگاهمو دنبال کرد و با دیدن تهیونگ سمتش رفت و سیلی محکمی توی صورتش زد
تهیونگ با لبخند تلخی به جین نگاه میکرد و باز هم اشکاش میریخت
دکتر سمت جین رفتو یقه تهیونگ و از دستاش در اورد و دورش کرد
دکتر: بازم ببینم داد و بیداد راه بندازید چشمتون حراست اینجا رو میبینه نه رنگ. دعوا رو
جین با عصبانیت توی اتاق راه میرفت
ادامه پست بعد❤🐥
پارت 28
(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)(-"-;)
«از دید جیمین»
با هه مین از پشت پرده امدیم بیرون و با ایستادن سومین سرمو
بالا گرفتمو بهش نگاه کردم دیدم به چیزی زل زد بود رد نگاهشو دنبال کردم
با دیدن تهیونگ اول تعجب کردم بعد اخم سمتش میخواستم برم که
یه دفعه هه مین بی هوش شد و افتاد رو زمین
سری سمتش رفتمو تو بغلم گرفتمش
جیمین: هه مین هه مین چشماتو باز کن
تکونش میدادم ولی هیچ واکنشی نشون نمیداد
دکتر با سرعت سمت مون امد
دکتر: بزارش رو تخت
هه مین رو بلند کردمشو سمت تخت بردمش
تهیونگ با بهت سر جاش وایستاده بود و به زمین زل زده بود نبض هه مین رو گرفت
دکتر: شک عصبی بهش وارد شده دارویه خواصی میخوره؟
جیمین : قبل از ولی الان نه
دکتر از، اتاق رفت بیرون بعد چند دقیقه با یه سرم سمت هه مین امد و به دستش زد
دکتر: با این حالش بهتر میشه
سرمو به معنی فهیمدم تکون دادم
گوشی مو از توی جیبم در اوردم روی شماره جین هیونگ کیلیک کردم
بعد دوتا بوق صدایی که خستگی ازش میبارید جواب داد
جین: بله جیمین؟
جیمین: سلام هیونگ میشه بیای همون مطبی که برای هه مین وقت گرفتم
جین: اتفاق افتاده؟
میدونستم اگه بگم هه مین بیهوش شده تا برسه دوبار تصادف میکنه
جیمین: چیز خواصی نیست فقط بیا
جین: باش صبر کن الان میام
گوشی رو قط کردم
سمت مبل نزدیک صندلی دکتر رفت کوروش نشستم
و به فردی که روی مبل نشسته بود و سرش پایین بود با عصبانیت نگاه میکردم
که صدای ضعیفش امد
-ببخشید.......
جیمین: ببخشم.؟؟؟؟ انتظار داری ببخشم ها؟؟ اقای کیم تهیونگ میبنی چی سرش اوردی؟؟ میبنی؟؟؟ شده پوست استخون از وقتی گذاشتی رفتی لب به هیچ غذایی نمیزنه افسردگی گرفت میفهمی؟؟ بخاطر تو چی کشیده؟؟ میدونی اون بچه ای که. تو شکمشه حاصل یه تجاوزه میفهمی؟؟؟ نه نمیفهمی چون نبودی ببینیش
تهیونگ بدون هیچ حرفی همون حور اشکاش میریخت و سرش پایین بود هیچی نمیگفت
در اتاق باز شد و با قیافه نگران جین مواجه شدم
جین: هه مین کجاست؟؟ خوبه؟؟
هنوز با عصبانیت داشتم نفس نفس میزدم و به روبه. رو خیره شده بودم
جین رد نگاهمو دنبال کرد و با دیدن تهیونگ سمتش رفت و سیلی محکمی توی صورتش زد
تهیونگ با لبخند تلخی به جین نگاه میکرد و باز هم اشکاش میریخت
دکتر سمت جین رفتو یقه تهیونگ و از دستاش در اورد و دورش کرد
دکتر: بازم ببینم داد و بیداد راه بندازید چشمتون حراست اینجا رو میبینه نه رنگ. دعوا رو
جین با عصبانیت توی اتاق راه میرفت
ادامه پست بعد❤🐥
۱۸.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.