قاتل روانی پارت:۲۸
قاتل روانی _ پارت:۲۸
پرش زمانی به روز عروسی
:[صبح زود بلند شدم و رفتم حموم و موهامو خشک کردم و کوک منو رسوند آرایشگاه و خودش هم با پسرا رفت آرایشگاه تقریبا یه دوساعتی داشتن میکاپم میکردن و نیم ساعتم طول کشید ک لباس عروس و تو تنم فیکس کنن بعد از اینکه کارم تمون شد کوک زنگ زد...از آرایشگاه رفتم بیرون]
-:واااو چقدر خوشگل تر شدی[شک]
:مرسی توهم جذاب تر شدی
-:[دست گل رو داد به ات]
:[با کوک سوار ماشین شدیم وقتی پیاده شدیم پسرا هم رسیدن]
پسرا:اووو زن داداش جذابمونو
-:چشا درویش[خنده...رفت تو جایگاه داماد]
:[لوهان دستم و گرفت به سمت کوک میبرد]
لوهان:از انتخابت مطمئنی خواهر کوچولو؟
:اره اوپا[دستمو گذاشت تو دست کوک و جین و شوگا انگشترارو دستموند کرد]
عاقد:خانم کیم ات آیا وکیلم شمارو به عقد جناب جئون جونگکوک دربیاورم؟
:بلههه
عاقد:آقای جئون جونگکوک آیا ویکیلم شمارو به عقد خانم کیم ات در بیاورم؟
-:[باداد]بلهههههه
عاقد:شمارو رسما زن و شوهر اعلام میکنم[ربان قرمز انگشترارو قیچی کرد]
جیمین:اتتت پاشو لگد کن
:[لگد کرد]
-:آخ[خنده]
مهمونا:بوسش کن بوسش کن بوسش کن
ادمین:[همدگیر و بوسیدن و رقصیدن]
پرش زمانی به عمارت
:[رسیدیم عمارت پسرا از شدت خستگی یه راست رفتن خوابیدن من و کوکم رفتیم تو اتاق...آرایشمو پاک کردمو سعی کردم ک زیپ لباس رو باز کنم ک یهو کوک بازش کرد و لباس از تنم افتاد و از مشت بغلم کرد]
-:حیف بخاطر اون کوچولوها امشب نمیتونم جرت بدم
:خوبه ک
-:کجاش خوبه؟
:اون قسمت جر دادن حذف میشه
-:بزار این وروجکا بدنیا بیان هرشب زیرمی
:اووو ترسیدم[خنده]
-:بایدم بترسی[خنده]
پرش زمانی به شیش ماهگی
:[امروز قرار بود با کوک وپسرا بریم سونوگرافی...همشون خیلی ذوق داشتن...لباس پوشیدیم رفتیم مطب]
دکتر:لباستون رو بدید بالا
؛]انجانش داد و دکتر یه مایع مخصوص رو ریخت رو شکمش و دستگاه رو رو شکمش تکون میداد]
دکتر:تبریک میگم بچه ها...
□■□■□■□■□■□■□■□
✮مایل به حمایت؟✮
✮اینسریشرطداره:پستایقبلی۴۰لایک✮
پرش زمانی به روز عروسی
:[صبح زود بلند شدم و رفتم حموم و موهامو خشک کردم و کوک منو رسوند آرایشگاه و خودش هم با پسرا رفت آرایشگاه تقریبا یه دوساعتی داشتن میکاپم میکردن و نیم ساعتم طول کشید ک لباس عروس و تو تنم فیکس کنن بعد از اینکه کارم تمون شد کوک زنگ زد...از آرایشگاه رفتم بیرون]
-:واااو چقدر خوشگل تر شدی[شک]
:مرسی توهم جذاب تر شدی
-:[دست گل رو داد به ات]
:[با کوک سوار ماشین شدیم وقتی پیاده شدیم پسرا هم رسیدن]
پسرا:اووو زن داداش جذابمونو
-:چشا درویش[خنده...رفت تو جایگاه داماد]
:[لوهان دستم و گرفت به سمت کوک میبرد]
لوهان:از انتخابت مطمئنی خواهر کوچولو؟
:اره اوپا[دستمو گذاشت تو دست کوک و جین و شوگا انگشترارو دستموند کرد]
عاقد:خانم کیم ات آیا وکیلم شمارو به عقد جناب جئون جونگکوک دربیاورم؟
:بلههه
عاقد:آقای جئون جونگکوک آیا ویکیلم شمارو به عقد خانم کیم ات در بیاورم؟
-:[باداد]بلهههههه
عاقد:شمارو رسما زن و شوهر اعلام میکنم[ربان قرمز انگشترارو قیچی کرد]
جیمین:اتتت پاشو لگد کن
:[لگد کرد]
-:آخ[خنده]
مهمونا:بوسش کن بوسش کن بوسش کن
ادمین:[همدگیر و بوسیدن و رقصیدن]
پرش زمانی به عمارت
:[رسیدیم عمارت پسرا از شدت خستگی یه راست رفتن خوابیدن من و کوکم رفتیم تو اتاق...آرایشمو پاک کردمو سعی کردم ک زیپ لباس رو باز کنم ک یهو کوک بازش کرد و لباس از تنم افتاد و از مشت بغلم کرد]
-:حیف بخاطر اون کوچولوها امشب نمیتونم جرت بدم
:خوبه ک
-:کجاش خوبه؟
:اون قسمت جر دادن حذف میشه
-:بزار این وروجکا بدنیا بیان هرشب زیرمی
:اووو ترسیدم[خنده]
-:بایدم بترسی[خنده]
پرش زمانی به شیش ماهگی
:[امروز قرار بود با کوک وپسرا بریم سونوگرافی...همشون خیلی ذوق داشتن...لباس پوشیدیم رفتیم مطب]
دکتر:لباستون رو بدید بالا
؛]انجانش داد و دکتر یه مایع مخصوص رو ریخت رو شکمش و دستگاه رو رو شکمش تکون میداد]
دکتر:تبریک میگم بچه ها...
□■□■□■□■□■□■□■□
✮مایل به حمایت؟✮
✮اینسریشرطداره:پستایقبلی۴۰لایک✮
۳.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.