وحشی 10 Part
وحشی 10 Part
(لباس ا/ت برای تولد اسلاید ۲)
بعد ۲۰ دقیقه کار هانا تموم شد و میسو وارد اتاق شد هانا و میسو رو باهم اشنا کردم، کم کم همه مهمونا میومدن؛ چانهو هم بیشترِ رفیق هاش رو دعوت کرده بود
تقریبا همه اومده بودن، حتی تهیونگ عجیبه چون تولد من چیز زیاد مهمی نیست، حداقل از نظر اون، اون دعوت مهمونی های خیلی لاکچری و مهم رو قبول میکرد نه این بچه بازی ها رو
فکرم رو آزاد کردم وبا لبخند وارد جمع شدم، با بچه ها گرم صحبت بودیم ، بعضی ها میرقصیدن و خوش میگذروندن
جمعیت زیاد بود برای همین نتونستم با همه سلام و احوال پرسی کنم و تهیونگ هم جز اون افراد بود
وقت فوت کردن شمع و باز کردن کادو هام بود،چان موزیک رو قطع کرد و یک آهنگ ملایم گذاشت.
راستش خیلی خوشحال بودم، همیشه عاشق این قسمت تولد ها هستم
خواستم شمعم رو فوت کنم که هانا شروع کرد به شمردن تا من آرزو کنم، که همه پشت سرش این کار رو انجام دادن
۱۸،۱۷،۱۶..... ۲،۱
شمع رو با شوق و اشتیاق فوت کردم و بقیه دست زدن؛ بعدش دونه دونه کادو هام رو باز کردم و از همگی تشکر کردم.
هانا و میسو پیشنهاد دادن که بریم برقصیم منم قبول کردم
اهنگ مورد نظرم اومد و ریختیم وسط.!
نگاه های خیره پسر ها رو کاملا رو خودم حس میکردم،مخصوصا تهیونگ؛ رو این پایه گذاشتم که امشبو زیادی خوشگل شدم.
بعد تموم شدن رقصمون خواستم عکس بگیرم اما موبایلم نبود، یادم اومد تو اتاقم جاش گذاشتم به بچه ها گفتم که میرم موبایلم رو بیارم..
رفتم بالا وارد اتاقم شدم داشتم دنبالش میگشتم که در اتاقم زده شد.
بدون اینکه بپرسم کیه گفتم:
+بیا تو
با باز شدن در چهره تهیونگ نمایان شد
اومد تو و گفت:
شرط پارت بعد: ۲٠ لایک💕
(لباس ا/ت برای تولد اسلاید ۲)
بعد ۲۰ دقیقه کار هانا تموم شد و میسو وارد اتاق شد هانا و میسو رو باهم اشنا کردم، کم کم همه مهمونا میومدن؛ چانهو هم بیشترِ رفیق هاش رو دعوت کرده بود
تقریبا همه اومده بودن، حتی تهیونگ عجیبه چون تولد من چیز زیاد مهمی نیست، حداقل از نظر اون، اون دعوت مهمونی های خیلی لاکچری و مهم رو قبول میکرد نه این بچه بازی ها رو
فکرم رو آزاد کردم وبا لبخند وارد جمع شدم، با بچه ها گرم صحبت بودیم ، بعضی ها میرقصیدن و خوش میگذروندن
جمعیت زیاد بود برای همین نتونستم با همه سلام و احوال پرسی کنم و تهیونگ هم جز اون افراد بود
وقت فوت کردن شمع و باز کردن کادو هام بود،چان موزیک رو قطع کرد و یک آهنگ ملایم گذاشت.
راستش خیلی خوشحال بودم، همیشه عاشق این قسمت تولد ها هستم
خواستم شمعم رو فوت کنم که هانا شروع کرد به شمردن تا من آرزو کنم، که همه پشت سرش این کار رو انجام دادن
۱۸،۱۷،۱۶..... ۲،۱
شمع رو با شوق و اشتیاق فوت کردم و بقیه دست زدن؛ بعدش دونه دونه کادو هام رو باز کردم و از همگی تشکر کردم.
هانا و میسو پیشنهاد دادن که بریم برقصیم منم قبول کردم
اهنگ مورد نظرم اومد و ریختیم وسط.!
نگاه های خیره پسر ها رو کاملا رو خودم حس میکردم،مخصوصا تهیونگ؛ رو این پایه گذاشتم که امشبو زیادی خوشگل شدم.
بعد تموم شدن رقصمون خواستم عکس بگیرم اما موبایلم نبود، یادم اومد تو اتاقم جاش گذاشتم به بچه ها گفتم که میرم موبایلم رو بیارم..
رفتم بالا وارد اتاقم شدم داشتم دنبالش میگشتم که در اتاقم زده شد.
بدون اینکه بپرسم کیه گفتم:
+بیا تو
با باز شدن در چهره تهیونگ نمایان شد
اومد تو و گفت:
شرط پارت بعد: ۲٠ لایک💕
۷.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱