☆موضوع:وقتی هاشیراها میخوان غذا درست کنن☆سناریو🤍🖤🤍💙
موضوع: وقتی هاشیرا ها میخوان غذا درست کنن☆
شینوبو: خدایا مردم از گشنگی! گشنمه. پاشید بریم یه چیزی درست کنیم بخوریم.
رنگوکو: من و مویچیرو و میتسوری دیشب غذا درست کردیم!
گیومی: اگه اینطوره پریشب منو تنگن و شینوبو غذا درست کردیم.
مویچیرو: پس یعنی امشب باید گیو و اقای ما..ر... چیز.. اوبانای و اون مو سفیده که اسمشو نمیدونم باید غذا درست کنن! سانمی: دختره کله ابی اول من اسم دارم. دوم چرا من باید با گیو غذا درست کنم؟
مویچیرو:اول من دختر نیستم دوممن دیگه چیزی نمیدونم خودتون میدونید
سانمی: اوبانای اگر رفتم خفش کنم نگی چرا.
اوبانای: نه چیزی نمیگم بیا باهم بریم
همه در حال حرف زدن بودن که کاگایا با قیافه برزخی وارد میشود*
کاگایا: تمومش کنید! صداتون تا سه کوچه اونور تر میره! شما سه تا ، پاشید برید غذاتونو درست کنید
گیو ، سانمی، اوبانای : چشمم***
در اشپزخانه:
گیو: یا خدا اوبانای این مارتو جم کن وقت بود بیوفه تو روغن داغ! اونوقت میشد شام! شام ،مار سوخاری میخوردیم!
اوبانای: تو یکی میشه حرف نزنی؟ بعدش اون موهاتو ببند الان میوفتن تو غذا
سانمی : میشه پنج دقیقه خفه شید من اینجا دارم میسوزم! ببینید روغن داغ چی بهم کرد.
اوبانای: واسید برم دستامو بشورم
ظرف شویی دقیقا جفت گاز بود! اوبانای اب رو باز کرد و اب با شدت زیادی همه جا پخشد شد
گیو: ببند اون ابو خیس شدیم! . [اب اوفتاد توی روغن] یه صدایی بلند شد! سانمی: یاحضرت . گنیا ! سوختممممممم. گیو پدصگ اون در قابلمه رو بیار!!!
گیو : چرا؟.. سانمی: تو بیارررر گاوووو .. گیو: بیا. واسه چیته؟ سانمی: سپرررر عزیزم! سانمی: اوبانای گاوووو اون اب ثاحاب مرده رو ببند*
اوبانای: الان روغن میوفته رو کابورا مارو . گیو: ای زهر مار! . (اوبانای اب رو بست ولی دستش خورد به دست گیر و دستگیر اوفتاد روی گاز و سوخت . مویچیرو: اینجا چه خبر...ه یااا خداااا اینجا داره خیس میشه! سانمی: گاوووو داره اتیش میگیره نه خیس میشه. بیا کمک!!!! مویچیرو: بچههههه ها بیاید اینجا داره اتیش میگیره! ( خلاصه همه اومدن و اتیش رو خاموش کردن. اون سه تاهم پس گردنی خودن) کاگایا: یعنی خاک بر سرتون نتونستید یه غذا درست کنید! بله دیگر شینوبو جان زحمت کشید و غذا رو درست کرد
لایک نکنی شب میام به خوابت!
شینوبو: خدایا مردم از گشنگی! گشنمه. پاشید بریم یه چیزی درست کنیم بخوریم.
رنگوکو: من و مویچیرو و میتسوری دیشب غذا درست کردیم!
گیومی: اگه اینطوره پریشب منو تنگن و شینوبو غذا درست کردیم.
مویچیرو: پس یعنی امشب باید گیو و اقای ما..ر... چیز.. اوبانای و اون مو سفیده که اسمشو نمیدونم باید غذا درست کنن! سانمی: دختره کله ابی اول من اسم دارم. دوم چرا من باید با گیو غذا درست کنم؟
مویچیرو:اول من دختر نیستم دوممن دیگه چیزی نمیدونم خودتون میدونید
سانمی: اوبانای اگر رفتم خفش کنم نگی چرا.
اوبانای: نه چیزی نمیگم بیا باهم بریم
همه در حال حرف زدن بودن که کاگایا با قیافه برزخی وارد میشود*
کاگایا: تمومش کنید! صداتون تا سه کوچه اونور تر میره! شما سه تا ، پاشید برید غذاتونو درست کنید
گیو ، سانمی، اوبانای : چشمم***
در اشپزخانه:
گیو: یا خدا اوبانای این مارتو جم کن وقت بود بیوفه تو روغن داغ! اونوقت میشد شام! شام ،مار سوخاری میخوردیم!
اوبانای: تو یکی میشه حرف نزنی؟ بعدش اون موهاتو ببند الان میوفتن تو غذا
سانمی : میشه پنج دقیقه خفه شید من اینجا دارم میسوزم! ببینید روغن داغ چی بهم کرد.
اوبانای: واسید برم دستامو بشورم
ظرف شویی دقیقا جفت گاز بود! اوبانای اب رو باز کرد و اب با شدت زیادی همه جا پخشد شد
گیو: ببند اون ابو خیس شدیم! . [اب اوفتاد توی روغن] یه صدایی بلند شد! سانمی: یاحضرت . گنیا ! سوختممممممم. گیو پدصگ اون در قابلمه رو بیار!!!
گیو : چرا؟.. سانمی: تو بیارررر گاوووو .. گیو: بیا. واسه چیته؟ سانمی: سپرررر عزیزم! سانمی: اوبانای گاوووو اون اب ثاحاب مرده رو ببند*
اوبانای: الان روغن میوفته رو کابورا مارو . گیو: ای زهر مار! . (اوبانای اب رو بست ولی دستش خورد به دست گیر و دستگیر اوفتاد روی گاز و سوخت . مویچیرو: اینجا چه خبر...ه یااا خداااا اینجا داره خیس میشه! سانمی: گاوووو داره اتیش میگیره نه خیس میشه. بیا کمک!!!! مویچیرو: بچههههه ها بیاید اینجا داره اتیش میگیره! ( خلاصه همه اومدن و اتیش رو خاموش کردن. اون سه تاهم پس گردنی خودن) کاگایا: یعنی خاک بر سرتون نتونستید یه غذا درست کنید! بله دیگر شینوبو جان زحمت کشید و غذا رو درست کرد
لایک نکنی شب میام به خوابت!
۳.۴k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.