IN MY MIND❤️🔥✨
IN MY MIND❤️🔥✨
PART||4
آیلو: اوووووو پس همه نقشه ات همین بود اول تهیونگ رو اذیت کنی بعد به جونگکوک برسی!!!....
آیریس:بزار هنوز وارد کلاس شیم بعد شروع کن به چرت و پرت گفتن 😒
آلیس:آیریس خودتو درگیر نکن بیا بریم ......
(بعد از چند ساعت)
استاد:بچه ها اینم از کلاس امروز خداحافظ همگی!
آیریس:خدایا زنگ بعد ورزش داریم باز باید اون بازی مسخره رو انجام بدیم.😖
آلیس:به جای غر زدن بیا بریم یک چیزی بخوریم انرژی داشته باشیم.
(غذاخوری)
آیریس:میشه یکم بیشتر بذارین؟؟ ممنون..
بیا اینجا بشینیم آلیس...
آلیس:باشه، بریم...
آیلو:اوووووو این آشغالا ی دستمو کجا بریزم؟؟
عه یک سطل آشغال .... یک آشغال هم باید تو سطل آشغال ریخته بشه...!!!!
غذای دستش رو همش رو ریخت روی آلیس......
آیریس: داری چیکار میکنی 😡 (با صدای بلند)
آیلو:عه معذرت دوستت رو با سطل آشغال اشتباهی گرفتم ... هه..
آیریس: خدایا .. دیگ به دیگ میگه روت سیاه (نیشخند)😏
آیلو می خواست به سمت آیریس حمله ور شه اما دوستاش جلوشو گرفتن...
آیریس:دختره وحشی... آلیس تو خوبی؟
آلیس:آره خوبم ... تو همین جا بمون می رم لباسمو تمیز کنم.
آیریس : اما بزار منم باهات بیام....
آلیس: همین که گفتم(با صدای بلند)
(بیست دقیقه بعد:)
آیریس:عه آلیس اومدی بهتری؟
آلیس:آره... ب.. ب.. ببخشید اون موقع.....
آیریس:نه بابا درکت میکنم.....
آلیس: پس بریم توحیاط....🙂
آیریس :بریم...🙃
...................................................................................................
(حیاط)
مسابقه شروع شد مثل همیشه من و آیریس تو ی گروه بودیم و آیلو رفیقاش تو تیم مقابل...
آیریس:حواست باشه توپ بهت نخوره.!!(با صدای بلند)
آلیس:باشه تو هم اون ورو به پا.!!(با صدای بلند)
آیریس: آ...آ...آ...آلیییییییییسسس..(با صدای خیلی بلند)
آلیس: هان چیه؟این............
توپ رو ندیدم و محکم به صورتم خورد....
با صدای آیریس به هوش اومدم وسط حیاط بودم بلند شدم.....
آیریس:خدارو شکر... آیلو تو اصلا به کارت فکر کردی چرا همچین کاری انجام دادی؟.. فکر نمی کردی کاریش بشه؟... آخه تو چته؟؟؟
از جام بلند شدم...
آلیس: ولش کن مهم نیست بیا بریم . مربی ما میریم... ممنون...
آیریس: ولی این دختره غربت بیریخت فکر کرده کیه؟؟
آیلو :چی گفتی الان میام فک تو میارم پایین.
آیریس:بیا اگه جرعت داری...
(از زبان سوم شخص:
آیلو دختری بود که همیشه آلیس رو اذیت می کرد. اون عاشق تهیونگ بود و چون آلیس با اون لج داشت اذیتش می کرد..!!!)
تهیونگ:بسه (با صدای بلند)
PART||4
آیلو: اوووووو پس همه نقشه ات همین بود اول تهیونگ رو اذیت کنی بعد به جونگکوک برسی!!!....
آیریس:بزار هنوز وارد کلاس شیم بعد شروع کن به چرت و پرت گفتن 😒
آلیس:آیریس خودتو درگیر نکن بیا بریم ......
(بعد از چند ساعت)
استاد:بچه ها اینم از کلاس امروز خداحافظ همگی!
آیریس:خدایا زنگ بعد ورزش داریم باز باید اون بازی مسخره رو انجام بدیم.😖
آلیس:به جای غر زدن بیا بریم یک چیزی بخوریم انرژی داشته باشیم.
(غذاخوری)
آیریس:میشه یکم بیشتر بذارین؟؟ ممنون..
بیا اینجا بشینیم آلیس...
آلیس:باشه، بریم...
آیلو:اوووووو این آشغالا ی دستمو کجا بریزم؟؟
عه یک سطل آشغال .... یک آشغال هم باید تو سطل آشغال ریخته بشه...!!!!
غذای دستش رو همش رو ریخت روی آلیس......
آیریس: داری چیکار میکنی 😡 (با صدای بلند)
آیلو:عه معذرت دوستت رو با سطل آشغال اشتباهی گرفتم ... هه..
آیریس: خدایا .. دیگ به دیگ میگه روت سیاه (نیشخند)😏
آیلو می خواست به سمت آیریس حمله ور شه اما دوستاش جلوشو گرفتن...
آیریس:دختره وحشی... آلیس تو خوبی؟
آلیس:آره خوبم ... تو همین جا بمون می رم لباسمو تمیز کنم.
آیریس : اما بزار منم باهات بیام....
آلیس: همین که گفتم(با صدای بلند)
(بیست دقیقه بعد:)
آیریس:عه آلیس اومدی بهتری؟
آلیس:آره... ب.. ب.. ببخشید اون موقع.....
آیریس:نه بابا درکت میکنم.....
آلیس: پس بریم توحیاط....🙂
آیریس :بریم...🙃
...................................................................................................
(حیاط)
مسابقه شروع شد مثل همیشه من و آیریس تو ی گروه بودیم و آیلو رفیقاش تو تیم مقابل...
آیریس:حواست باشه توپ بهت نخوره.!!(با صدای بلند)
آلیس:باشه تو هم اون ورو به پا.!!(با صدای بلند)
آیریس: آ...آ...آ...آلیییییییییسسس..(با صدای خیلی بلند)
آلیس: هان چیه؟این............
توپ رو ندیدم و محکم به صورتم خورد....
با صدای آیریس به هوش اومدم وسط حیاط بودم بلند شدم.....
آیریس:خدارو شکر... آیلو تو اصلا به کارت فکر کردی چرا همچین کاری انجام دادی؟.. فکر نمی کردی کاریش بشه؟... آخه تو چته؟؟؟
از جام بلند شدم...
آلیس: ولش کن مهم نیست بیا بریم . مربی ما میریم... ممنون...
آیریس: ولی این دختره غربت بیریخت فکر کرده کیه؟؟
آیلو :چی گفتی الان میام فک تو میارم پایین.
آیریس:بیا اگه جرعت داری...
(از زبان سوم شخص:
آیلو دختری بود که همیشه آلیس رو اذیت می کرد. اون عاشق تهیونگ بود و چون آلیس با اون لج داشت اذیتش می کرد..!!!)
تهیونگ:بسه (با صدای بلند)
۲.۴k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.