H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱(P⁶)
پارت 6
ویو ا. ت
مامانم همیشه میتونه از چهرم بفهمه مودم چیه.
خیلی موقعا میتونه کمکم کنه ولی من الان تصمیم قطعیمو گرفتم نمیتونم تغییرش بدم
پنکیکی که مامانم برام پخته بودو خوردم خیلی خوشمزه بود ولی از مزش میترسیدم
میترسیدم مث زنگی من مث یک پنکیک شیرین تبدل بشه به یک پنکیک تلخ و ترش
خوشحالی که تو چشم مامانم بودو دوست نداشتم چون میترسیدم تبدیل بشه به اخرین لحظه ای که خوشحاله
اگه منم نباشم به کجا میخاد پناه بیاره ؟
نجاتم بده...
رفتم سمت اتاقم در کمدمو باز کردم که ببینم چی مناسبه واسه امشب
همه لباسام مناسب بودن ولی من بهترینو انتخاب کردم.
تصمیم گرفتن اول با یک لباس کوتاه شروع کنم.
نقابی از جعبه زیر لباس هام پیدا کردم...
نقاب گرگ بود ...
حیوون مورد علاقم...
و کادویی از طرف کارن.
سلیقه مو خوب میدونست
12 ساله که باهم دوستیم 🙃
#jung_kook_we_love_you
ویو ا. ت
مامانم همیشه میتونه از چهرم بفهمه مودم چیه.
خیلی موقعا میتونه کمکم کنه ولی من الان تصمیم قطعیمو گرفتم نمیتونم تغییرش بدم
پنکیکی که مامانم برام پخته بودو خوردم خیلی خوشمزه بود ولی از مزش میترسیدم
میترسیدم مث زنگی من مث یک پنکیک شیرین تبدل بشه به یک پنکیک تلخ و ترش
خوشحالی که تو چشم مامانم بودو دوست نداشتم چون میترسیدم تبدیل بشه به اخرین لحظه ای که خوشحاله
اگه منم نباشم به کجا میخاد پناه بیاره ؟
نجاتم بده...
رفتم سمت اتاقم در کمدمو باز کردم که ببینم چی مناسبه واسه امشب
همه لباسام مناسب بودن ولی من بهترینو انتخاب کردم.
تصمیم گرفتن اول با یک لباس کوتاه شروع کنم.
نقابی از جعبه زیر لباس هام پیدا کردم...
نقاب گرگ بود ...
حیوون مورد علاقم...
و کادویی از طرف کارن.
سلیقه مو خوب میدونست
12 ساله که باهم دوستیم 🙃
#jung_kook_we_love_you
۱۱.۱k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.