°•Novel: The sweetest sin•°
°•Novel: The sweetest sin•°
"PART ۱۵"
ویو لونا
بلاخره رسید خونه
کلید رو داخل قفل در چرخوند و درو باز کرد
به سمت پریز برق رفت و لامپ رو روشن کرد
نگاهی به خونه انداخت و کیفش رو روی کاناپه انداخت
در یخچال رو باز کرد و یه نوشیدنی درآورد و روی کاناپه نشست و درشو باز کرد
کمی از نوشیدنی خورد و به اطرافش نگاه کرد
که چشمش افتاد به قاب عکسی روی میز بود
ناخداگاه لبخند تلخی روی لبش اومد
پاهاش رو بغل کرد چونشو رو دستاش گذاشت
فلش بک
از داخل آب بیرون اومد و روی شنای ساحل کنار جونگکوک که داشت با هندزفری به چیزی گوش میداد و همزمان با دوربین از ساحل عکس میگرفت نشست
کوک با دیدنش لبخندی زد و با دستش به شونش اشاره کرد
لونا هم سرشو روی شونه هاش گذاشت
+ به چی گوش میدی؟
جونگ کوک یکی از هندزفری هارو توی گوش لونا گذاشت و آروم گفت
_ بهش گوش کن
لونا هم چشماشو بست و به صدای دلنشین امواج دریا گوش میکرد
بعد چند ثانیه آروم شروع به صحبت کردن کرد
+ جونگ کوک؟
_جانم
+ اگه یه روز من پیشت نباشم چی میشه؟
_وقتی چشمات و میبندی چی میبینی
چشم هاش و بست و باز کرد
+سیاهی....
_دوسش داری؟؟؟
+ نه.... هیچکس از تاریکی مطلق خوشش نمیاد
_میدونی تو حکم نور و تو زندگیم داری....
اگه یروز نباشی همه چیز سیاه میشه..... سیاه تر از اسمون شب ، سیاه تر از تاریکی مطلق پلک های بسته شدت
پایان فلش بک
ادامه دارد...
"PART ۱۵"
ویو لونا
بلاخره رسید خونه
کلید رو داخل قفل در چرخوند و درو باز کرد
به سمت پریز برق رفت و لامپ رو روشن کرد
نگاهی به خونه انداخت و کیفش رو روی کاناپه انداخت
در یخچال رو باز کرد و یه نوشیدنی درآورد و روی کاناپه نشست و درشو باز کرد
کمی از نوشیدنی خورد و به اطرافش نگاه کرد
که چشمش افتاد به قاب عکسی روی میز بود
ناخداگاه لبخند تلخی روی لبش اومد
پاهاش رو بغل کرد چونشو رو دستاش گذاشت
فلش بک
از داخل آب بیرون اومد و روی شنای ساحل کنار جونگکوک که داشت با هندزفری به چیزی گوش میداد و همزمان با دوربین از ساحل عکس میگرفت نشست
کوک با دیدنش لبخندی زد و با دستش به شونش اشاره کرد
لونا هم سرشو روی شونه هاش گذاشت
+ به چی گوش میدی؟
جونگ کوک یکی از هندزفری هارو توی گوش لونا گذاشت و آروم گفت
_ بهش گوش کن
لونا هم چشماشو بست و به صدای دلنشین امواج دریا گوش میکرد
بعد چند ثانیه آروم شروع به صحبت کردن کرد
+ جونگ کوک؟
_جانم
+ اگه یه روز من پیشت نباشم چی میشه؟
_وقتی چشمات و میبندی چی میبینی
چشم هاش و بست و باز کرد
+سیاهی....
_دوسش داری؟؟؟
+ نه.... هیچکس از تاریکی مطلق خوشش نمیاد
_میدونی تو حکم نور و تو زندگیم داری....
اگه یروز نباشی همه چیز سیاه میشه..... سیاه تر از اسمون شب ، سیاه تر از تاریکی مطلق پلک های بسته شدت
پایان فلش بک
ادامه دارد...
۲.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.