تهیونگ: میرا دیگه بریم دیر شده

تهیونگ: میرا دیگه بریم دیر شده
میرا : اوفف باشه تهیونگ دو دیقه صبر کن
میرا: ات ما دیگه میریم
ات: باشه عزیزم مراقب خودتو رونا باش ( رونا اسم بچه میرا )
میرا : باشه عزیزم توهم مراقب خودت باش
کوک: تهیونگ خدافظ
تهبونگ: خدافظ
ویو ات
بعد از رفتن تهیونگ و میرا کوک رفت تو اتاق و دربست
ذهن ات: ایشش اصن حالا که اینطور شد منم قهر میکنم
رفتم بالا و گوشیم و روشن کردم از طرف بانک بهم پیام تبریک تولد آمده بود
هه هیچکی یادش نبود حتی خودم
ساعتو نگاه کردم ۵ و نیم بود کوک گفته بود ۶ میرین یجایی ولی من الان باهاش قهرم پس نیازی نیست حاضر بشم تو فکر بودم که یکی در زد
ات: بله
کوک: میشه بیام تو
پاشدم سریع درو قفل کردم
ات: نه
کوک: ات درو باز کن
ات : نمیکنم در ضمن هدفون تو گوشم زیاد به خودت فشار نیا رفتم رو تخت دراز کشیدم و اهنگ مورد علاقمو پخش کردم که یهو یکی آمد کنارمو هدفونو برداشت
کوک: پاشو
ات: نمی خوام
یهو بغلم کردو گذاشتم تو وان آب سرد
ات: کوکککککککک
کوک: به من چه تقصیر خودت بود( با خنده )
تو راه بودیم ( خوش بودیم سوار لاکپشت بودیم 🤣) که کوک جلو یه امارت بزرگ با کلی نورو این چیزا وایساد




تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد خیلی دوستون دارم 😊💜