پارت6
پارت6
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
«از زبان دایان»
بعد اینکه زدم به ماشینش و اون بلا رو سر خونش اوردم انتظار داشتم بفهمه ولی معلومه این اریسا بیش از اندازه کصخله
اخه بچععههه من چی بگم به تووووووو بیخیال این چرتو پرتا بعد کشتن خوانوادش دلم خنک نشد و میخواستم کل خاندانشونو ریشه کن کنم اریسا الان هیشکی رو ندارع جز من از کل خاندانمون من و اریسا فقد زندع موندیم
به هر حال اگه من اگع مامان بابارو نمیکشتم خودشون میمردن من برادر ناتنی آریسا عم یه خواهر دارم اسمش دینا عه بابایه آریسا به مامان من تج☆اوز کرده و من و خواهرم از اون رابطه به دنیا اومدیم بابای آریسا بعد اینکه فهمید مامانم حاملس گفت مارو سقط کنه ولی مامانم گوش نداد و بابای اریسا که ایرانی بود رفت ایران و اونجا با دختری که عاشقش بود ازدواج کرد و آریسا شد نتیجشون
مامانم مارو بزرگ کرد خواهرمو دو سال پیش داداش مامانم کشت بعد اون داداش مامانم کم کم برای ریشه کن کردن خاندانشون تلاش کرد(خاندان آریسا اینا اینجا میگه که بعد اینکه بابای اریسا رفت ایران) و همه رو کشت اون حتا از خواهرمم بدش میومد چون شباهت زیادی به بابا داشت از بابام متنفرم چون فقد واسه هوسش مامانمو بدبخت کرد برا همین اول داییمو کشتم چون خواهرمو کشته بودو بعد مامان بابا رو یعنی مامان بابای اریسا رو... من یه دو رگه ام المانی و ایرانی..
اول برای کشتن اریسا خیلی تلاش کردم ولی یعد اینکه اونروز دیدمش دو دل شدم نمیدونم چرا فک کنم زده به سرم بعد اینکه اون بلا رو سر خونش اوردم غیبش زده و معلوم نیست کجاست شاید پیش اون دوستش آرام باشه... اما من ادرس خونشو ندارم و اینکه خیلی از اتفاق قبلی نمیگذره پس یکم صبر میکنم به هر حال ریسک نکنم بهتره
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
«از زبان دایان»
بعد اینکه زدم به ماشینش و اون بلا رو سر خونش اوردم انتظار داشتم بفهمه ولی معلومه این اریسا بیش از اندازه کصخله
اخه بچععههه من چی بگم به تووووووو بیخیال این چرتو پرتا بعد کشتن خوانوادش دلم خنک نشد و میخواستم کل خاندانشونو ریشه کن کنم اریسا الان هیشکی رو ندارع جز من از کل خاندانمون من و اریسا فقد زندع موندیم
به هر حال اگه من اگع مامان بابارو نمیکشتم خودشون میمردن من برادر ناتنی آریسا عم یه خواهر دارم اسمش دینا عه بابایه آریسا به مامان من تج☆اوز کرده و من و خواهرم از اون رابطه به دنیا اومدیم بابای آریسا بعد اینکه فهمید مامانم حاملس گفت مارو سقط کنه ولی مامانم گوش نداد و بابای اریسا که ایرانی بود رفت ایران و اونجا با دختری که عاشقش بود ازدواج کرد و آریسا شد نتیجشون
مامانم مارو بزرگ کرد خواهرمو دو سال پیش داداش مامانم کشت بعد اون داداش مامانم کم کم برای ریشه کن کردن خاندانشون تلاش کرد(خاندان آریسا اینا اینجا میگه که بعد اینکه بابای اریسا رفت ایران) و همه رو کشت اون حتا از خواهرمم بدش میومد چون شباهت زیادی به بابا داشت از بابام متنفرم چون فقد واسه هوسش مامانمو بدبخت کرد برا همین اول داییمو کشتم چون خواهرمو کشته بودو بعد مامان بابا رو یعنی مامان بابای اریسا رو... من یه دو رگه ام المانی و ایرانی..
اول برای کشتن اریسا خیلی تلاش کردم ولی یعد اینکه اونروز دیدمش دو دل شدم نمیدونم چرا فک کنم زده به سرم بعد اینکه اون بلا رو سر خونش اوردم غیبش زده و معلوم نیست کجاست شاید پیش اون دوستش آرام باشه... اما من ادرس خونشو ندارم و اینکه خیلی از اتفاق قبلی نمیگذره پس یکم صبر میکنم به هر حال ریسک نکنم بهتره
۲.۲k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.