🖤͟ج͟ا͟د͟ه͟ ͟ا͟ب͟ر͟ی͟ش͟م͟💜͟
🖤͟ج͟ا͟د͟ه͟ ͟ا͟ب͟ر͟ی͟ش͟م͟💜͟
part:¹⁰
جان : از بیمارستان بود مامان حالش بد شده بود سریع از اونجا رفتم
زن عمو : جان ۱.ت خوبه
جان : اره مامان خوبه
دکتر: کیم جان همراه مریض هستید
جان : بله بفرماین
دکتر: مادرتون وقت زیادی ندارن خودتون اماده کنیو امروز فرداست که وقتشون برسه
جان : چسبیدم به دیوار اشکام جاری شد اشکام جاری شد
یه هفته بعد ^
کوک : ۱.ت توی کما است پدرم باهام صحبت نمیکنه خوگه حال هوای سرد گرفته همچی بی رنگو رو شده زن عموی ۱.ت هم دکتر اونم حالی ازش خوب نشده دباره تلفنم زنگ خورد جواب دادم که پرستار گفت ۱.ت بیدار شده سریع لباسام پوشیدم رفتم بیمارستان جانو دیدم که داشت گریه میکرد رفتم توی اتاق ۱.ت که سرد نگام کرد نزدیکش شدم و بغلش کردم و دستای بی جونش پشت کمرم گذاشت یکم گذشت ۱.ت ساکت توی اتاق بودو حرفی نمیزد
رفتن از اتاق بیرون که کارای مرخص انجام بدم که جان جلوم گرفت
جان : مامانم تمام کردم
کوک : با بهت بهش نگاه کردم سرشو گذاشت روی شونم اروم اشک ریخت ببین جان فعلا به ۱.ت نگو اون حالش خوب نیست
جان : نه نمیگم
کوک : کارا ترخصشو انجام دادم نشستیم توی ماشین رسیدم عمارت اروم نگاش کردم خواب بود اومدم جلو لبام گذاشتم روی لباش بوسه ارومی زدم
۱.ت : نکن
کوک : بلندش کردم از ماشین اوردمش بیرون گذاشتمش روی تخت رفتم بیرون یادم اومد مبایل پیش ۱.ت جا گذاشتم
.....
part:¹⁰
جان : از بیمارستان بود مامان حالش بد شده بود سریع از اونجا رفتم
زن عمو : جان ۱.ت خوبه
جان : اره مامان خوبه
دکتر: کیم جان همراه مریض هستید
جان : بله بفرماین
دکتر: مادرتون وقت زیادی ندارن خودتون اماده کنیو امروز فرداست که وقتشون برسه
جان : چسبیدم به دیوار اشکام جاری شد اشکام جاری شد
یه هفته بعد ^
کوک : ۱.ت توی کما است پدرم باهام صحبت نمیکنه خوگه حال هوای سرد گرفته همچی بی رنگو رو شده زن عموی ۱.ت هم دکتر اونم حالی ازش خوب نشده دباره تلفنم زنگ خورد جواب دادم که پرستار گفت ۱.ت بیدار شده سریع لباسام پوشیدم رفتم بیمارستان جانو دیدم که داشت گریه میکرد رفتم توی اتاق ۱.ت که سرد نگام کرد نزدیکش شدم و بغلش کردم و دستای بی جونش پشت کمرم گذاشت یکم گذشت ۱.ت ساکت توی اتاق بودو حرفی نمیزد
رفتن از اتاق بیرون که کارای مرخص انجام بدم که جان جلوم گرفت
جان : مامانم تمام کردم
کوک : با بهت بهش نگاه کردم سرشو گذاشت روی شونم اروم اشک ریخت ببین جان فعلا به ۱.ت نگو اون حالش خوب نیست
جان : نه نمیگم
کوک : کارا ترخصشو انجام دادم نشستیم توی ماشین رسیدم عمارت اروم نگاش کردم خواب بود اومدم جلو لبام گذاشتم روی لباش بوسه ارومی زدم
۱.ت : نکن
کوک : بلندش کردم از ماشین اوردمش بیرون گذاشتمش روی تخت رفتم بیرون یادم اومد مبایل پیش ۱.ت جا گذاشتم
.....
۲۳.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.