پ۳
ویو ات
عمو بدو بدو اومد پیشمون و گفت که بادیگارد زنگ زده و گفته عمارت پدر کوک آتیش گرفته
پ کوک : میتونم تا موقعی که اونجا بازسازی شه اینجا بمونم
پ ات: خونه خودته ، ات و کوک ، شما هم برید عمارت کوک و دوتایی بمونید
_ ولی
+ بلاخره که ازدواج میکنیم ، وسایلت رو جمع کن بریم
_ اهوم، باش
رفتم ۵ تا چمدون وسیله جمع کردم
+چه خبرههههه
_ حرف نباشه
+چشم لیدی
اومد نزدیکم و پیشونیم رو بوسید
تعجب کردم
+چیه ؟ بلاخره که باید باهم کنار بیایم
_ باشه ، بریم
چمدون هارو گزاشت توی ماشین و رفتن اونجا
جونگ کوک وسایل ات رو برد گزاشت توی اتاق خودش
_ اتاقمون مشترکه ؟
+آره
_ عمرا من پیش تو بخوابم
+اتاق دیگه ایی نیست ، پس باید بری روی مبل بخوابی ، امشب هم بارون میاد و مبل خیلی سرد میشه خودت میای پیشم
_ برو بابا
و رفتم روی مبل و روم یه پتو کشیدم
کوک راست میگفت، خیلییییی سرده
داشت بارون میومد و رعد و برق میزد
خیلی ترسیده بودم ، کاش پیش کوک میموندم ، که یهو یه رعد و برق زد و خیلی ترسیدم و جیغ کشیدم و دویدم اتاق کوک
+گوشم کرشد چه خبرته ؟
_ میخوام اینجا بخوابم
+بهت گفتم باید...
یه رعد و برق دیگه زد و اونقدر ترسیدیم که پریدم توی بغل کوک و میلرزیدم
کوک هم بغلم کرد
+آخی کوچولو نترس
_ من فبیا دارم به رعد و برق
+نترش فرشته کوچولو نمی زارم بترسی
_ چه مهربون شدی ، فرشته کوچولو ؟
+بلاخره قراره زنم شی ها
_ آره راست میگ...
و وسط حرفم خوابمون برد
شرط پارت قبل کامل نبود ولی گزاشتم
حمایت کنید دوباره مثل قبل دویست تایی شیم 😁
۵ لایک
۱۰ کامنت
عمو بدو بدو اومد پیشمون و گفت که بادیگارد زنگ زده و گفته عمارت پدر کوک آتیش گرفته
پ کوک : میتونم تا موقعی که اونجا بازسازی شه اینجا بمونم
پ ات: خونه خودته ، ات و کوک ، شما هم برید عمارت کوک و دوتایی بمونید
_ ولی
+ بلاخره که ازدواج میکنیم ، وسایلت رو جمع کن بریم
_ اهوم، باش
رفتم ۵ تا چمدون وسیله جمع کردم
+چه خبرههههه
_ حرف نباشه
+چشم لیدی
اومد نزدیکم و پیشونیم رو بوسید
تعجب کردم
+چیه ؟ بلاخره که باید باهم کنار بیایم
_ باشه ، بریم
چمدون هارو گزاشت توی ماشین و رفتن اونجا
جونگ کوک وسایل ات رو برد گزاشت توی اتاق خودش
_ اتاقمون مشترکه ؟
+آره
_ عمرا من پیش تو بخوابم
+اتاق دیگه ایی نیست ، پس باید بری روی مبل بخوابی ، امشب هم بارون میاد و مبل خیلی سرد میشه خودت میای پیشم
_ برو بابا
و رفتم روی مبل و روم یه پتو کشیدم
کوک راست میگفت، خیلییییی سرده
داشت بارون میومد و رعد و برق میزد
خیلی ترسیده بودم ، کاش پیش کوک میموندم ، که یهو یه رعد و برق زد و خیلی ترسیدم و جیغ کشیدم و دویدم اتاق کوک
+گوشم کرشد چه خبرته ؟
_ میخوام اینجا بخوابم
+بهت گفتم باید...
یه رعد و برق دیگه زد و اونقدر ترسیدیم که پریدم توی بغل کوک و میلرزیدم
کوک هم بغلم کرد
+آخی کوچولو نترس
_ من فبیا دارم به رعد و برق
+نترش فرشته کوچولو نمی زارم بترسی
_ چه مهربون شدی ، فرشته کوچولو ؟
+بلاخره قراره زنم شی ها
_ آره راست میگ...
و وسط حرفم خوابمون برد
شرط پارت قبل کامل نبود ولی گزاشتم
حمایت کنید دوباره مثل قبل دویست تایی شیم 😁
۵ لایک
۱۰ کامنت
۱۰.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.