راکون کچولو مو صورتی p3.
دامیان
زنگ تفریح خورد
رفتم و ماجرا رو به آقای هندر سون گفتم
ولی اون حرفم رو با ور نکرد
پس
رفتم پیش آنیا تا ببینم اون چیزی میدونه یا نه
وارد اتاق بهداشت شدم
آنیا و بکی هر دو بی هوش بودند
ولی مثل اینکه حال آنیا بد تر بود
آخه به آنیا سرم وصل بود
پسره انتقالی یه.. .
اوفففففف ولش کن
﴿ادمین اونی که توی غذای آنیا و بکی سم ریخته بود یه پسره بود که تازه یک هفته است که به این آکادمی انتقالی گرفته)
داشتم آنیا رو نگاه میکردم
که دیدم بیدار شد
اولش یه کم ترسید ولی بعدش که آروم شد پرسید
آنیا:تو اینجا چکار میکنی
من :یه سوال ازت داشتم
آنیا:بپرس
من :توی غذات چیز عجیبی حس نکردی
آنیا:چرا یکم مزه تلخی حس کردم
اما چرا از آنیا اینو میپورسی
من:آخه پرستار گفت مسموم شدی
آنیا:وای بکی کجاست
رو شو بر گردوند اون ور وزد زیر گریه
من:چی شده آروم باش
آنیا:بکی هم مسموم شده
من :آره
دوباره زد زیر گریه
من:گریه نکن هردو تون باید استراحت کنید
منم میرم بیرون تا تو هم
استراحت کنی
باشه
آنیا:باشه
زنگ تفریح خورد
رفتم و ماجرا رو به آقای هندر سون گفتم
ولی اون حرفم رو با ور نکرد
پس
رفتم پیش آنیا تا ببینم اون چیزی میدونه یا نه
وارد اتاق بهداشت شدم
آنیا و بکی هر دو بی هوش بودند
ولی مثل اینکه حال آنیا بد تر بود
آخه به آنیا سرم وصل بود
پسره انتقالی یه.. .
اوفففففف ولش کن
﴿ادمین اونی که توی غذای آنیا و بکی سم ریخته بود یه پسره بود که تازه یک هفته است که به این آکادمی انتقالی گرفته)
داشتم آنیا رو نگاه میکردم
که دیدم بیدار شد
اولش یه کم ترسید ولی بعدش که آروم شد پرسید
آنیا:تو اینجا چکار میکنی
من :یه سوال ازت داشتم
آنیا:بپرس
من :توی غذات چیز عجیبی حس نکردی
آنیا:چرا یکم مزه تلخی حس کردم
اما چرا از آنیا اینو میپورسی
من:آخه پرستار گفت مسموم شدی
آنیا:وای بکی کجاست
رو شو بر گردوند اون ور وزد زیر گریه
من:چی شده آروم باش
آنیا:بکی هم مسموم شده
من :آره
دوباره زد زیر گریه
من:گریه نکن هردو تون باید استراحت کنید
منم میرم بیرون تا تو هم
استراحت کنی
باشه
آنیا:باشه
۲.۲k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.